ایران و اسرائیل در دوره مصدق: از نبرد دیپلماتیک تا قطع رابطه

Rate this post

در روزگاری که آتش جنگ و آشوب خاورمیانه را فراگرفته بود و سرنوشت ملت‌ها در دستان سیاست‌مداران رقم می‌خورد، دکتر محمد مصدق نخست وزیر ایران  در میان فشار قدرت‌های جهانی و فریاد امت اسلامی، راهی دشوار را برگزید؛ راهی که نه تنها حافظ منافع مردمش شد، بلکه صدای استقلال‌خواهی و آزادگی ایرانیان را در جهان طنین‌انداز کرد.

در سال‌های پرآشوب دهه ۱۳۳۰، دولت دکتر محمد مصدق در ایران تصمیماتی گرفت که روابط این کشور با اسرائیل را به شدت تحت تأثیر قرار داد. از شناسایی دفاکتو اسرائیل در سال ۱۳۲۸ تا تعطیلی کنسولگری ایران در بیت‌المقدس در سال ۱۳۳۰، این دوره شاهد تحولات دیپلماتیک و سیاسی مهمی بود که نه تنها بر روابط دوجانبه، بلکه بر جایگاه ایران در جهان عرب و اسلامی نیز اثر گذاشت.

زمینه‌های تاریخی و شناسایی دفاکتو اسرائیل

پس از اعلام استقلال اسرائیل در سال ۱۳۲۷ و آغاز جنگ در فلسطین، ایران به عنوان کشوری با سیاست تسامح مذهبی نسبی، به مقصدی برای مهاجران یهودی منطقه تبدیل شد که نمی‌توانستند مستقیماً به اسرائیل سفر کنند. یهودیان از کشورهای همسایه مانند عراق، مصر و فلسطین از طریق ایران به اسرائیل مهاجرت می‌کردند. این وضعیت باعث شد وزارت امور خارجه ایران در بهمن ۱۳۲۷ بخشنامه‌ای صادر کند که صدور ویزا برای یهودیان کشورهای خاورمیانه و برخی دیگر را ممنوع کرد، اما این محدودیت مانع از ادامه مهاجرت‌ها نشد. محمد ساعد، نخست‌وزیر وقت، دستور داد یهودیانی که از راه‌های غیرقانونی وارد ایران شده‌اند، با دریافت پروانه خروج، خاک ایران را ترک کنند و عملاً راه برای مهاجرت به اسرائیل هموار ماند.

در اسفند ۱۳۲۸، هیئت دولت ایران به اتفاق آرا شناسایی دفاکتو (غیررسمی) اسرائیل را تصویب کرد. این تصمیم عمدتاً برای حفاظت از منافع اتباع ایرانی مقیم فلسطین گرفته شد، که تعدادشان بین ۲۰,۰۰۰ تا ۱۰۰,۰۰۰ نفر تخمین زده می‌شد. ایران نماینده‌ای به فلسطین اعزام کرد و اعلامیه‌ای رسمی منتشر کرد که شناسایی دفاکتو را به منظور حفظ حقوق اتباع ایرانی و رفع مشکلات آنها در فلسطین توجیه می‌کرد. با این حال، این تصمیم با اعتراضات گسترده‌ای در داخل و خارج ایران مواجه شد. برخی ادعا کردند که این شناسایی با پرداخت رشوه به محمد ساعد امکان‌پذیر شده بود، ادعایی که بعدها توسط حسین مکی در مجلس شورای ملی مطرح شد و حتی بحث محاکمه ساعد را به میان آورد، هرچند شواهد محاکمه‌ای در دست نیست.

تصمیم ایران به شناسایی دفاکتو اسرائیل، به‌ویژه در میان کشورهای عربی، واکنش‌های منفی شدیدی را برانگیخت. در حالی که ایران تلاش داشت روابط دوستانه خود با کشورهای عربی را حفظ کند، این اقدام به عنوان ضربه‌ای به همبستگی اسلامی تلقی شد. در سال ۱۳۲۹، روزنامه‌های عربی مانند “النصر” دمشق و “الزمان” بغداد اخباری منتشر کردند که مدعی بودند ایران در ازای وام سه میلیون دیناری از اسرائیل، این کشور را به رسمیت شناخته است. این ادعاها از سوی مقامات ایرانی تکذیب شد، اما نشان‌دهنده حساسیت موضوع در منطقه بود.

ایران در این دوره تلاش کرد با تأکید بر بی‌طرفی و سیاست تسامح تاریخی خود، از جمله اشاره به اقدامات کوروش هخامنشی در حمایت از یهودیان، موضع خود را توجیه کند. با این حال، فشارهای سیاسی و مذهبی از سوی کشورهای عربی و گروه‌های اسلامی، به‌ویژه پس از روی کار آمدن دولت مصدق در اردیبهشت ۱۳۳۰، افزایش یافت.

فشارهای مذهبی و سیاسی برای قطع رابطه با اسرائیل

با روی کار آمدن دولت دکتر محمد مصدق در هشتم اردیبهشت ۱۳۳۰، فضای سیاسی ایران تحت تأثیر جبهه ملی و شخصیت‌های مذهبی مانند آیت‌الله کاشانی قرار گرفت. این دوره شاهد افزایش فشارهای داخلی و خارجی برای بازنگری در روابط ایران با اسرائیل بود. کشورهای عربی و گروه‌های اسلامی، به‌ویژه علمای الازهر در مصر، از ایران خواستند شناسایی دفاکتو اسرائیل را لغو کند. در ۲۴ اردیبهشت ۱۳۳۰، روزنامه “المصری” قاهره گزارش داد که علمای الازهر بیانیه‌ای برای آیت‌الله کاشانی تهیه کرده‌اند و از او خواسته‌اند با نفوذ خود، دولت مصدق را به لغو شناسایی اسرائیل ترغیب کند. این بیانیه بر نقش کاشانی به‌عنوان یک رهبر مذهبی و سیاسی تأکید داشت و لغو شناسایی را گامی برای تقویت روابط ایران با کشورهای اسلامی و عربی می‌دانست. اگرچه کاردار ایران در قاهره این خبر را تکذیب کرد، اما فشارها ادامه یافت.

در اوایل خرداد ۱۳۳۰، حسین مکی، از اعضای برجسته جبهه ملی، در نطقی آتشین در مجلس شورای ملی، شناسایی اسرائیل در دوره محمد ساعد را به شدت محکوم کرد و مدعی شد این اقدام با دریافت رشوه انجام شده است. او تأکید کرد که جبهه ملی از ابتدا با این شناسایی مخالف بوده و همچنان مخالف است. این سخنان در مطبوعات کشورهای عربی مانند “الفیحا” در دمشق و “الحوادث” در بغداد بازتاب گسترده‌ای یافت و به تقویت تصور قطع رابطه ایران با اسرائیل کمک کرد. روزنامه “الفیحا” نوشت که شناسایی اسرائیل توسط ایران با دخالت دست‌های خارجی انجام شده و این اقدام به روابط تاریخی و فرهنگی ایران و اعراب آسیب زده است.

در همین زمان، گروه‌های مذهبی و سیاسی در کشورهای عربی، از جمله “جوانان مجاهد” بغداد، نامه‌هایی به آیت‌الله کاشانی ارسال کردند و از او خواستند برای قطع کامل روابط ایران با اسرائیل تلاش کند. این نامه‌ها اسرائیل را “دولت پوشالی” و “دشمن حقیقی” اعراب و مسلمانان توصیف می‌کردند و ایران را به تبدیل شدن به مرکزی برای جاسوسی علیه کشورهای عربی متهم می‌کردند. کاشانی در پاسخ به این درخواست‌ها، در ۱۳ تیر ۱۳۳۰ به روزنامه “المصری” اعلام کرد که لغو شناسایی اسرائیل قطعی است و از مبارزات استقلال‌طلبانه ملت مصر حمایت کرد.

سرانجام در ۱۶ تیر ۱۳۳۰، باقر کاظمی، وزیر امور خارجه، در مجلس شورای ملی اعلام کرد که کنسولگری ایران در بیت‌المقدس منحل شده و وظایف آن به سفارت ایران در امان (اردن) واگذار شده است. او تأکید کرد که دولت مصدق قصدی برای شناسایی رسمی اسرائیل یا پذیرش نماینده‌ای از این کشور ندارد. با این حال، اعلامیه رسمی دولت، دلیل این تصمیم را مشکلات مالی و کاهش منابع ارزی ناشی از بحران نفت عنوان کرد، نه لغو شناسایی دفاکتو. این موضوع باعث سردرگمی در محافل سیاسی شد، زیرا برخی ناظران این اقدام را گامی به سوی لغو کامل شناسایی اسرائیل تلقی کردند.

خبر تعطیلی کنسولگری بازتاب گسترده‌ای در جهان عرب داشت. در سوریه، خالد العظم، نخست‌وزیر و وزیر امور خارجه، از این تصمیم استقبال کرد و آن را در مطبوعات و رادیو دمشق به طور گسترده پوشش داد. روزنامه‌های سوری این اقدام را نشانه‌ای از همبستگی ایران با اعراب دانستند و خواستار حمایت متقابل از ایران شدند. در اردن نیز وزیر امور خارجه در تلگرافی به ایران از این تصمیم تشکر کرد. با این حال، این اقدام تأثیرات متفاوتی بر اتباع ایرانی در فلسطین و مهاجرت یهودیان از ایران به اسرائیل داشت.

تعطیلی کنسولگری ایران در بیت‌المقدس در تیر ۱۳۳۰، اگرچه به‌عنوان اقدامی برای جلب حمایت کشورهای عربی تلقی شد، پیامدهای پیچیده‌ای برای اتباع ایرانی مقیم فلسطین و روند مهاجرت یهودیان از ایران به اسرائیل داشت. این تصمیم، به‌ویژه، حمایت از ایرانیانی که در فلسطین زندگی می‌کردند را با چالش‌های جدی مواجه کرد و نشان داد که سیاست‌های دولت مصدق در این زمینه با ناهماهنگی‌هایی همراه بوده است.

پیامدهای دیپلماتیک

دوره نخست‌وزیری دکتر مصدق (۱۳۳۰-۱۳۳۲) نه‌تنها شاهد تحولات در روابط ایران با اسرائیل بود، بلکه روابط ایران با کشورهای عربی منطقه، به‌ویژه عراق، نیز دستخوش تغییرات و تنش‌هایی شد. ایران انتظار داشت که تعطیلی کنسولگری در بیت‌المقدس و موضع‌گیری ضداسرائیلی‌اش، حمایت کشورهای عربی را در مبارزه با انگلیس بر سر ملی شدن صنعت نفت جلب کند. اما این انتظار به‌طور کامل برآورده نشد و روابط با برخی کشورهای عربی، به‌ویژه عراق، به دلیل مسائل سیاسی و مرزی متشنج شد.

پس از تعطیلی کنسولگری ایران در بیت‌المقدس، کشورهای عربی مانند سوریه و اردن از این اقدام استقبال کردند. در تیر ۱۳۳۰، خالد العظم، نخست‌وزیر سوریه، این تصمیم را نشانه‌ای از همبستگی ایران با اعراب دانست و مطبوعات سوری خواستار حمایت متقابل از ایران شدند. وزیر امور خارجه اردن نیز در تلگرافی از ایران تشکر کرد. اما این حمایت‌ها بیشتر در سطح نمادین باقی ماند و در عمل، کشورهای عربی در مجامع بین‌المللی، به‌ویژه در موضوع ملی شدن نفت، حمایت قاطعی از ایران نکردند. به‌عنوان مثال، در سال ۱۳۳۱، هنگامی که ایران برای عضویت غیر دائم در شورای امنیت سازمان ملل نامزد شد، کشورهای عربی به نفع لبنان از حمایت ایران دست کشیدند.

ایران همچنین تلاش کرد با ارسال یادداشت‌هایی به جامعه عرب و کشورهای عربی، حمایت آنها را در برابر اقدامات نظامی احتمالی انگلیس جلب کند. در تیر ۱۳۳۰، ایران از کشورهای عربی پرسید که آیا اجازه می‌دهند انگلیس از خاک آنها برای عملیات نظامی علیه ایران استفاده کند. پاسخ‌ها، به‌ویژه از سوی عراق، مبهم بود و نوری سعید، نخست‌وزیر عراق، اعلام کرد که فرودگاه‌های این کشور در اختیار انگلیس قرار دارد. این موضوع ایران را ناامید کرد و نشان داد که حمایت اعراب از ایران در برابر انگلیس محدود است.

روابط ایران با عراق در این دوره به دلیل مسائل مرزی، به‌ویژه در منطقه اروندرود، و فعالیت‌های ضدایرانی برخی عوامل انگلیسی در بغداد، متشنج شد. در مهر ۱۳۳۱، گزارش‌هایی از درگیری‌های مرزی منتشر شد و ایران به‌طور رسمی به تحریکات عوامل انگلیسی در عراق، از جمله شخصی به نام جاکسن، اعتراض کرد. عراق این اتهامات را تکذیب کرد، اما تنش‌ها ادامه یافت. در اسفند ۱۳۳۱، مطبوعات عراق موضوع استقلال خوزستان را مطرح کردند که به‌عنوان اقدامی تحریک‌آمیز علیه ایران تلقی شد. همچنین در مراسم تاجگذاری ملک فیصل دوم در بغداد، حضور شیخ بحرین به‌عنوان مدعو، به تنش‌ها افزود.

عراق همچنین از فعالیت‌های یهودیان در ایران، به‌ویژه انتشار روزنامه‌های یهودی مانند “بنی داود” و “عالم یهود”، انتقاد کرد. در مهر ۱۳۳۱، مقامات عراقی ادعا کردند که ایران با سهل‌انگاری نسبت به فعالیت‌های سیاسی و اقتصادی یهودیان، به روابط با جهان اسلام آسیب می‌زند. این انتقادات در حالی مطرح شد که ایران همچنان به آژانس مهاجرت یهود اجازه فعالیت می‌داد و این موضوع به‌عنوان نشانه‌ای از ادامه روابط غیررسمی با اسرائیل تلقی می‌شد.

در مجامع بین‌المللی، ایران سعی کرد توازنی بین حمایت از کشورهای عربی و حفظ روابط با دیگر دولت‌ها، به‌ویژه آلمان غربی، برقرار کند. در سال ۱۳۳۱، مفتی فلسطین، حاج امین الحسینی، بار دیگر از ایران خواست در کنفرانس غرامات لندن از بلوکه کردن کمک‌های آلمان به اسرائیل حمایت کند. ایران این درخواست را رد کرد و آن را دخالت در امور داخلی آلمان و اسرائیل دانست. با این حال، حسین فاطمی، وزیر امور خارجه، به‌صورت کلی از همکاری با کشورهای اسلامی حمایت کرد و اعلام کرد که ایران از نقض حقوق کشورهای عربی، اسلامی، و آسیایی توسط قدرت‌های استعماری جلوگیری خواهد کرد.

در فروردین ۱۳۳۲، اداره پنجم سیاسی وزارت امور خارجه ایران سیاست رسمی کشور را در قبال منازعات اعراب و اسرائیل تدوین کرد. این سیاست بر حمایت کلی از کشورهای عربی و اسلامی تأکید داشت، اما به‌گونه‌ای که روابط ایران با دیگر کشورها، از جمله آلمان غربی، به خطر نیفتد. این رویکرد نشان‌دهنده تلاش ایران برای حفظ منافع ملی خود در یک محیط بین‌المللی پیچیده بود.

دوره نخست‌وزیری دکتر محمد مصدق (۱۳۳۰-۱۳۳۲) یکی از مقاطع حساس در تاریخ روابط ایران و اسرائیل بود که تحت تأثیر عوامل داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی شکل گرفت. این دوره با تصمیم‌گیری‌های کلیدی مانند شناسایی دفاکتو اسرائیل در سال ۱۳۲۸، تعطیلی کنسولگری ایران در بیت‌المقدس در تیر ۱۳۳۰، و ادامه روابط تجاری و مهاجرتی با اسرائیل، تصویری پیچیده از سیاست خارجی ایران ارائه می‌دهد.

Rate this post

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *