حمام خون استکهلم؛ خیانت در لباس عفو و صبح تاریک اسکاندیناوی
امروز، ۹ نوامبر ۲۰۲۵، دقیقاً ۵۰۵ سال از تاریکترین صبح تاریخ اسکاندیناوی میگذرد؛ ۸ نوامبر ۱۵۲۰، میدان بزرگ استکهلم شاهد کشتاری بود که نه تنها اشراف و نخبگان سوئدی را به خون کشید، بلکه وجدان انسانیت را برای قرنها لرزاند. این واقعه، معروف به «حمام خون استکهلم» (Stockholms blodbad)، نقطه عطفی در تاریخ شمال اروپا شد و زمینهساز استقلال سوئد گردید.
برای درک عمق فاجعه باید به سال ۱۳۹۷ میلادی برگردیم، زمانی که مارگارت اول، ملکه دانمارک و نروژ، اتحادیه کالمار را بنیان نهاد. این اتحاد سهگانه میان دانمارک، سوئد و نروژ، ظاهراً برای مقابله با قدرت هانزا (اتحادیه بازرگانان آلمانی) طراحی شده بود، اما در عمل، سلطه دانمارک را بر سوئد تثبیت کرد. سوئدیها، به ویژه اشراف و معدنداران منطقه دالارنا، سالها از مالیاتهای سنگین، مصادره املاک و دخالتهای سیاسی کپنهاگ رنج برده بودند. شورشهای پراکندهای در اوایل قرن پانزدهم، نشاندهنده نارضایتی عمیق بود.
در سال ۱۵۱۸، کریستیان دوم، پادشاه جوان و جاهطلب دانمارکی، تصمیم گرفت کنترل سوئد را به طور کامل در دست گیرد. او با حمایت پاپ لئون دهم (که در ازای کمک نظامی، وعده مبارزه با بدعتگذاری لوتری را داده بود) و با استخدام مزدوران آلمانی و فرانسوی، به سوئد لشکرکشی کرد. پس از محاصره طولانی استکهلم، شهر در سپتامبر ۱۵۲۰ تسلیم شد. استنی استوره، نایبالسلطنه سوئدی و رهبر مقاومت، اعدام شد و راه برای ورود کریستیان هموار گردید.
مراسم تاجگذاری و دام پنهان در لباس جشن
پاییز ۱۵۲۰، استکهلم در سکوتی سنگین فرو رفته بود. خیابانهای سنگفرششده با برگهای زرد پوشیده شده بودند و باد سرد از دریای بالتیک، بوی نمک و ترس را با خود میآورد. کریستیان دوم در ۱ نوامبر با تشریفات باشکوهی وارد شهر شد. اسقفهای دانمارکی، اشراف وفادار و سربازان مسلح، او را همراهی میکردند. شاه جوان، با ظاهری آرام و لبخندی دیپلماتیک، عفو عمومی اعلام کرد: «هر که سلاح بر زمین نهد و وفاداری سوگند یاد کند، در امان خواهد بود.» این وعده، بسیاری از اشراف مخالف را از پناهگاههایشان بیرون کشید.
مراسم تاجگذاری در ۴ نوامبر در کلیسای بزرگ (Storkyrkan) برگزار شد. سقفهای بلند گوتیک، با نور شمعهای مومی روشن بودند. اشراف سوئدی با لباسهای ابریشمی و مخملی، روحانیان با رداهای سرخ و طلایی، و تاجران ثروتمند با زنجیرهای طلا، در برابر تخت سلطنتی زانو زدند. کریستیان تاج سوئد را بر سر گذاشت و سوگند خورد که «حامی قانون و عدالت» باشد. جشن سه روز ادامه یافت؛ ضیافتهایی با گوشت گوزن، شراب راین و موسیقی فلوت و هارپ. اما در سایه این شادی، اسقف اعظم گوستاو تروئل – مردی تندرو و متعصب – لیستی از نامها تهیه میکرد.
دادگاه شبانه و اتهامات ساختگی
شب ۷ نوامبر، زمانی که مهمانان خسته از جشن به کاخ بازگشتند، درها بسته شد. سربازان دانمارکی با زرههای فولادی و شمشیرهای برهنه، ورودیها را مسدود کردند. گوستاو تروئل، با ردایی سیاه و چهرهای سنگی، دادگاهی سیار کلیسایی تشکیل داد. اتهامات؟ «بدعتگذاری علیه کلیسای کاتولیک» و «خیانت به اتحاد کالمار». مدرک؟ نامههای جعلی، شهادتهای اجباری و اعترافات زیر شکنجه.
یکی از قربانیان برجسته، اسقف لینکوپینگ، همینگ گاد، بود که سالها پیش در شورش علیه دانمارکیها شرکت کرده بود. دیگری، اریک آبراهامسون، از اشراف دالارنا، که معدنهای نقرهاش منبع ثروت سوئد بود. حتی زنان نیز در امان نبودند؛ کریستینا گیلنستیرنا، همسر استنی استوره، ابتدا زندانی و سپس تبعید شد. دادگاه تا پاسی از شب ادامه یافت و احکام مرگ یکی پس از دیگری صادر شد. برخی منابع میگویند کریستیان شخصاً در جلسه حضور داشت و با خونسردی احکام را تأیید میکرد.
۸ و ۹ نوامبر: میدان خونین
صبح ۸ نوامبر، آسمان استکهلم خاکستری و سنگین بود. سربازان دانمارکی کوچهها را بستند و مردم را به خانههایشان راندند. میدان بزرگ (Stortorget)، که روزگاری محل بازار هفتگی و جشنهای یول بود، به محل اعدام تبدیل شد. داربستهای چوبی برپا شدند، تبرهای جلادان تیز گردیدند و گاریهایی برای انتقال اجساد آماده شدند.
اولین قربانی، اسقف گوستاو ترولسون بود – نه اسقف اعظم، بلکه یک روحانی سوئدی که با بدعتگذاری متهم شده بود. او با آرامش به سوی دار رفت و آخرین کلماتش این بود: «خداوند قضاوت خواهد کرد.» سپس نوبت اشراف رسید. اریک یوهانسون، پدر گوستاو واسا (رهبر آینده استقلال)، با شمشیر گردن زده شد. سرها یکی پس از دیگری در سبدهایی جمعآوری میشدند و خون بر سنگفرشهای میدان جاری بود. برخی منابع میگویند جلادان آنقدر خسته شدند که از تبر به شمشیر روی آوردند.
در روز دوم، کشتار شدت گرفت. تاجران، قضات و حتی شهرداران شهرهای کوچک نیز به دار آویخته شدند. یکی از صحنههای هولناک، اعدام دو کودک اشرافی بود که به اتهام «وراثت خیانت» قربانی شدند. تعداد دقیق قربانیان مورد اختلاف است؛ منابع سوئدی از ۸۲ نفر نام میبرند (که با ۸۲ سنگ سفید در دیوارهای میدان یاد شدهاند)، اما اسناد دانمارکی تا ۱۰۰ نفر را ذکر میکنند. میکا والتاری در رمان «مردی از استکهلم» توصیف میکند که چگونه خون در شیارهای سنگفرش جمع شد و تا غروب، میدان به دریایی سرخ تبدیل شده بود.
پیامدهای فوری: شوک، اندوه و خشم
استکهلم برای هفتهها در سکوت مرگبار فرو رفت. خانوادههای قربانیان اجساد را در گورهای دستهجمعی دفن کردند. کلیساها پر از دعاهای انتقام بودند. کریستیان دوم، که تصور میکرد با این کشتار مقاومت را درهم شکسته، استکهلم را ترک کرد و گوستاو تروئل را به عنوان نایبالسلطنه گذاشت. اما این اقدام، دقیقاً عکس هدفش را داشت.
خبر کشتار مانند آتش در جنگل خشکیده سوئد پخش شد. در دالارنا، گوستاو اریکسون (واسا)، جوانی ۲۴ ساله که پدرش در میدان اعدام شده بود، از مخفیگاهش بیرون آمد. او ابتدا به معدنداران و کشاورزان پناه برد و سپس ارتش آزادیبخش تشکیل داد. در بهار ۱۵۲۱، شورش آغاز شد. تا سال ۱۵۲۳، گوستاو شهرهای کلیدی را فتح کرد، اتحادیه کالمار را درهم شکست و در ۶ ژوئن ۱۵۲۳ (روز ملی سوئد) استقلال را اعلام کرد. او به عنوان گوستاو اول، پادشاه سوئد شد و سلسله واسا را بنیان نهاد.
حمام خون استکهلم، فراتر از یک واقعه سیاسی، به نماد خیانت و مقاومت تبدیل شد. در ادبیات سوئدی، شاعرانی مانند یوهان هنریک کلندر در قرن هجدهم، مرثیههایی برای قربانیان سرودند. میکا والتاری، نویسنده فنلاندی، در رمان تاریخی «مردی از استکهلم» (۱۹۵۱)، صحنه اعدام را با جزئیاتی زنده توصیف میکند: «خون بر سنگها میجوشید و بوی آهن و مرگ، هوا را سنگین کرده بود.»
در هنر، نقاشان رمانتیک قرن نوزدهم مانند کارل گوستاف هلکویست، تابلوهایی از میدان خونین کشیدند. در موسیقی، آهنگساز سوئدی هوگو آلفون در اپرای «گوستاو واسا» (۱۷۸۶)، کشتار را به عنوان نقطه آغاز حماسه استقلال به تصویر کشید.
افسانههای محلی نیز شکل گرفتند. مردم استکهلم معتقدند در شبهای مهآلود نوامبر، سایه قربانیان در میدان ظاهر میشود و خون از سنگها جاری میگردد. حتی امروز، گردشگرانی که تورهای شبانه میدان بزرگ را میروند، از حس سنگینی و غم عمیق سخن میگویند.
۸۲ سنگ سفید و مرثیه خاموش
در دیوارهای خانههای اطراف میدان بزرگ، ۸۲ سنگ سفید تعبیه شده است – یکی برای هر قربانی شناختهشده. هر سال در ۸ و ۹ نوامبر، مراسم یادبودی با حضور مقامات، مورخان و خانوادههای بازمانده برگزار میشود. گلهای سفید بر سنگها گذاشته میشود و ناقوس کلیسای بزرگ به یاد قربانیان به صدا درمیآید.
موزه شهر استکهلم (Stockholms stadsmuseum) نمایشگاه دائمی از اسناد، شمشیرهای جلادان و لباسهای خونآلود قربانیان دارد. در سال ۲۰۲۰، به مناسبت ۵۰۰مین سالگرد، مستندی با عنوان «خون بر سنگ» ساخته شد که با بازسازی سهبعدی، صحنههای کشتار را بازآفرینی کرد.
حمام خون استکهلم، بیش از یک قتلعام، نمایشگر شکنندگی عهدنامهها و بیرحمی قدرت است. کریستیان دوم، که عفو را وعده داد اما مرگ را اجرا کرد، در تاریخ به «کریستیان ظالم» ملقب شد. او در سال ۱۵۳۲ از تخت دانمارک نیز برکنار شد و در تبعید مرد. در مقابل، گوستاو واسا با استفاده از خشم مردم، کشوری مستقل ساخت که تا امروز پابرجاست.
این واقعه به ما میآموزد که قدرت سیاسی، بدون وجدان، میتواند انسانیت را قربانی کند. اما خون ریختهشده در میدان استکهلم، بیهوده نبود؛ آن، بذر استقلال را کاشت و روح مقاومتی را در سوئدیها بیدار کرد که قرنها بعد، در دموکراسی مدرن سوئد نیز دیده میشود.
امروز، وقتی در میدان بزرگ قدم میزنید، سنگفرشها هنوز هم انگار زمزمه میکنند: «ما فراموش نکردیم.» حمام خون استکهلم، نه تنها یک تراژدی تاریخی، بلکه مرثیهای ابدی برای کسانی است که جاهطلبي را بر انسانیت ترجیح دادند – و هشداری به نسلهای آینده که عهدشکنی، همیشه تاوان دارد.