شب سکوت و خون: پایان یک سلسله، تاریخ امپراتوری روسیه در زیرزمین خانه‌ایپاتیف متوقف شد

Rate this post

شب ۱۶ تا ۱۷ ژوئیه ۱۹۱۸، در یکاترینبورگ، در دل اورال روسیه، یکی از تیره‌ترین فصول تاریخ معاصر رقم خورد. خاندان رومانوف، آخرین خاندان تزاری روسیه، در زیرزمین خانه‌ای که به «خانه با هدف ویژه» معروف شده بود، به دست انقلابیون بلشویک به رهبری یاکوف یوروفسکی تیرباران شدند. این رویداد، نقطه پایان سه قرن حکومت رومانوف‌ها بر روسیه بود و به‌سرعت به نمادی از خشونت و دگرگونی در انقلاب بلشویکی تبدیل شد.

پیش‌زمینه: سقوط تاج و تخت

نیکلای دوم، آخرین تزار روسیه، در سال ۱۸۹۴ به سلطنت رسید. دوران حکومت او با جنگ‌های ناموفق (به‌ویژه جنگ جهانی اول)، فقر گسترده و نارضایتی عمیق مردم همراه بود. در فوریه ۱۹۱۷، انقلاب مردمی او را مجبور به کناره‌گیری کرد و خانواده‌اش ابتدا در کاخ‌های سلطنتی زندانی شدند، سپس به توبولسک و در نهایت به یکاترینبورگ (مرکز استان سوردلوفسک امروزی) منتقل شدند.

نیکلای دوم امیدوار بود با حمایت بریتانیا (که پادشاه آن، جورج پنجم، پسرعموی او بود) به خارج از روسیه برود، اما این درخواست رد شد و خانواده‌اش در انزوا ماندند.

در یکاترینبورگ، خانواده رومانوف در خانه‌ایپاتیف (که بلشویک‌ها آن را «خانه با هدف ویژه» نامیده بودند) زندانی شدند. دیوارهای بلند، پنجره‌های مسدود شده و گشت‌های مسلح، هرگونه امید به فرار را از بین می‌برد. نیکلای، همسرش الکساندرا فئودورونا، و پنج فرزندشان—اولگا، تاتیانا، ماریا، آناستازیا و الکسی—به همراه چند خدمتکار وفادار در این خانه زندگی می‌کردند.

زندگی روزمره‌شان سخت بود: نیکلای هیزم می‌شکست، بچه‌ها کتاب می‌خواندند و الکساندرا به بیماری‌اش می‌اندیشید. آن‌ها از تحولات سیاسی کشور بی‌خبر بودند و نمی‌دانستند نیروهای ضد انقلاب (سفیدها) به شهر نزدیک می‌شوند و بلشویک‌ها از احتمال آزادی آن‌ها هراس دارند.

شورای منطقه‌ای اورال در جلسه‌ای در ۲۹ ژوئن ۱۹۱۸ موافقت کرد که خانواده رومانوف باید اعدام شوند. فیلیپ گولوشچیوکین در ۳ ژوئیه با پیامی مبنی بر اصرار بر اعدام تزار وارد مسکو شد. تنها هفت نفر از ۲۳ عضو کمیته اجرایی مرکزی حضور داشتند که سه نفر از آن‌ها لنین، اسوردلوف و فلیکس ژرژینسکی بودند. آن‌ها موافقت کردند که هیئت رئیسه شورای منطقه‌ای اورال، باید جزئیات عملی اعدام خانواده را سازماندهی کند و در مورد روز دقیق اعدام، با توجه به وضعیت نظامی، تصمیم بگیرد و برای تأیید نهایی با مسکو تماس بگیرد.

قتل همسر و فرزندان تزار نیز مورد بحث قرار گرفت، اما برای جلوگیری از هرگونه عواقب سیاسی، این موضوع یک راز دولتی نگه داشته شد. یاکوف یوروفسکی، رئیس پلیس مخفی یکاترینبورگ، مأمور اجرای این عملیات شد.

در نیمه‌شب ۱۶ ژوئیه ۱۹۱۸، یاکوف یوروفسکی، رئیس پلیس مخفی یکاترینبورگ، به پزشک خانواده یوجین بوتکین دستور داد تا همه را بیدار کند و به آن‌ها بگوید به دلیل ناامنی شهر، باید به مکانی امن منتقل شوند. خانواده رومانوف و همراهانشان—بوتکین، ندیمه آنا دمیدوا، آشپز ایوان خاریتونوف و پیشخدمت الکسی تروپ—لباس پوشیدند و به زیرزمین خانه هدایت شدند.

به آن‌ها گفته شد برای عکس یادگاری صف بکشند،حقه‌ای برای جلوگیری از هرگونه مقاومت. اتاق زیرزمین کوچک و بی‌پنجره بود. صندلی‌هایی برای الکساندرا و الکسی (که به بیماری هموفیلی مبتلا بود) گذاشته شد. بقیه ایستادند.

لحظه‌ی مرگ

یوروفسکی وارد شد و با صدای بلند اعلام کرد: «نیکلای الکساندرویچ، به‌دلیل این که بستگان تو به حملات خود علیه روسیه شوروی ادامه داده‌اند، کمیته اجرایی اورال تصمیم گرفته تو را اعدام کند».

نیکلای با حیرت پرسید: «چی؟ چی؟» یوروفسکی دستور را تکرار کرد. در همین لحظه، جوخه‌ی اعدام متشکل از انقلابیون محلی و چکا (پلیس مخفی) سلاح‌های خود را بالا بردند.

یوروفسکی اولین شلیک را به سینه‌ی نیکلای انجام داد. تزار بی‌درنگ کشته شد. پیوتر ارماکوف، کمیسر نظامی، الکساندرا را با شلیک به سرش از پای درآورد. سپس به ماریا شلیک کردند که به سمت در دوید و گلوله به رانش اصابت کرد. اتاق پر از دود و صدای شلیک شد. فرزندان و خدمتکاران فریاد می‌زدند، اما هیچ راه فراری نبود.

تیراندازی آشفته بود. برخی از قربانیان به‌ویژه فرزندان هنوز زنده بودند. قاتلان با سرنیزه و قنداق تفنگ به جان آن‌ها افتادند. صدای ناله و فریاد از اتاق به گوش می‌رسید. حتی سگ خانواده، جوی، نیز کشته شد.

در عرض چند دقیقه، یازده نفر—تمام اعضای خانواده و چهار همراه—به طرزی فجیع به قتل رسیدند.

پس از قتل، اجساد را با کامیون به جنگل کوپتیاکی بردند. برای از بین بردن هرگونه نشانه، ابتدا با نارنجک منفجر کردند، سپس سوزاندند و در نهایت در اسید انداختند. بقایای آن‌ها در گورهای دست‌ه‌جمعی دفن شد. سال‌ها طول کشید تا بخشی از استخوان‌ها کشف و شناسایی شود.

واکنش‌ها و پیامدها

دولت شوروی ابتدا مرگ خانواده رومانوف را انکار کرد، اما در سال ۱۹۲۶ رسماً آن را پذیرفت. این رویداد نماد خشونت انقلاب بلشویکی و پایان ۳۰۰ سال حکومت رومانوف‌ها شد.

در غرب، خبر قتل تکان‌دهنده بود. بسیاری از شاهزادگان اروپایی که با رومانوف‌ها خویشاوند بودند شوکه شدند.

در روسیه، کلیسای ارتدکس در سال ۲۰۰۰ خانواده رومانوف را به عنوان شهید تقدیس کرد. بقایای آن‌ها در کلیسای سن‌پترزبورگ دفن شد.

سال‌ها شایعه بود که برخی از فرزندان به‌ویژه آناستازی زنده مانده‌اند. اما آزمایش‌های دی‌ان‌ای در دهه‌های اخیر ثابت کرد تمام اعضای خانواده در همان شب کشته شدند.

هنوز هم بحث بر سر این است که آیا دستور قتل مستقیماً از لنین صادر شده یا شورای محلی اورال خودسرانه عمل کرده است. برخی مورخان معتقدند لنین و اسوردلوف (رئیس شورای کمیسرهای خلق) از این تصمیم آگاه بودند، اما سند قطعی وجود ندارد.

قتل خانواده رومانوف نه‌تنها پایان یک سلسله، که نماد فروپاشی یک جهان بود—جهانی که در آن، تاج و تخت و کلیسا بر زندگی مردم حکم می‌راند. این رویداد، روسیه را وارد عصر جدیدی کرد؛ عصری که در آن، انقلاب حتی بی‌گناهان را نیز قربانی کرد تا راهی نو بگشاید.

شب ۱۶ تا ۱۷ ژوئیه ۱۹۱۸، در خانه‌ایپاتیف یکاترینبورگ، تاریخ در سکوت مرگ‌بار یک خانواده سلطنتی متوقف شد—خانواده‌ای که قربانی خشونت، ترس و بی‌رحمی انقلابیون شدند. امروز، نام رومانوف‌ها یادآور شکنندگی قدرت، بی‌رحمی سیاست و غم‌انگیزترین فصل تاریخ معاصر روسیه است.پایان یک دوران

قتل رومانوف‌ها نه‌تنها پایان یک سلسله، که نماد پایان یک جهان بود. این رویداد، روسیه را وارد عصر جدیدی کرد، عصری که در آن، ارزش‌های کهن با خشونت انقلابی جایگزین شد.

امروز، ۱۷ ژوئیه، نه فقط یادآور مرگ یک خانواده، که یادآور نقطه‌عطفی در تاریخ معاصر است، زمانی که انقلاب، حتی بی‌گناهان را نیز قربانی کرد تا راهی نو بگشاید.

 

Rate this post

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *