ماکارونی علیه فاشیسم | چرا پاستا نمادی از مقاومت در ایتالیا شد؟

«پاستاسیوتا آنتیفاشیستا» که هر سال در ۲۵ ژوئیه جشن گرفته میشود، سقوط رژیم فاشیستی را با غذایی گرامی میدارد که رژیم موسولینی آن را دشمن میدانست. در صحنهای نمادین از فیلم «یک آمریکایی در رم» (۱۹۵۴) به کارگردانی استنو، آلبرتو سوردی، بازیگر نقش اول، روبهروی یک ظرف پر از اسپاگتی قرار میگیرد. او میگوید: «ماکارونی، تو من را به شورش تحریک کردی و حالا میخوام بخورمت!» و سپس چنگال را در ظرفی پر از حداقل نیم کیلو ماکارونی فرو میبرد. شخصیت او شیفته همه چیزهایی است که از آمریکا میآید، اما در برابر یک ظرف پاستا نمیتواند مقاومت کند. او نان با خردل را تف میکند و میگوید: «این برای گربه است» و صورتش را در ظرف پاستا فرو میبرد. این تصویر تمام کلیشههای ایتالیایی بودن در اواسط دهه ۱۹۵۰ را به نمایش میگذارد، کلیشههایی که بسیاری از آنها تا امروز در تخیل جمعی دستنخورده باقی ماندهاند.
با این حال، تنها یک دهه پیش از آن، فاشیسم دیدگاه متفاوتی درباره مرد واقعی ایتالیایی داشت. مرد آرمانی فاشیست پاستا نمیخورد! رژیم این غذا را مد خارجی میدانست که با روحیه روستایی و ملیگرایانه «انسان جدید» که تئوریزه کرده بود، همخوانی نداشت و تلاش کرد مصرف آن را محدود کند، تلاشی که موفقیت چندانی نداشت. وقتی در ۲۵ ژوئیه ۱۹۴۳، بنیتو موسولینی، رهبر فاشیستها دستگیر شد، برخی به خیابانها آمدند و با خوردن یک ظرف ماکارونی این رویداد را جشن گرفتند، اینگونه بود که «پاستاسیوتا آنتیفاشیستا» متولد شد، سنتی که در دهههای اخیر احیا شده است.
میرکو زانونی، هماهنگکننده فرهنگی مؤسسه السیده چروی در گاتاتیکو، مرکزی برای تحقیق درباره فاشیسم و مقاومت، میگوید: «پاستا غذایی غیرمعمول برای منطقه ما بود. در ۲۵ ژوئیه و روزهای پس از آن، همه کنترلها از بین رفت و مردم توانستند آزادانه نهتنها نارضایتی خود از فاشیسم، بلکه از شرایطی که جنگ به کشور تحمیل کرده بود را ابراز کنند.»
این ماکارونیها برای سالها در حافظه محلی باقی ماندند تا اینکه در اواسط دهه ۱۹۹۰، مؤسسه چروی این ابتکار را احیا کرد. زانونی میگوید: «تقریباً بهعنوان یک بازی برای یادآوری سقوط فاشیسم شروع کردیم، اما سال به سال رشد کرد. دوستان، سازمانها، انجمنهای پارتیزانها، موزهها و شهروندان عادی به آن پیوستند تا به یک سنت جدید تبدیل شود، با حدود ۳۰۰ رویداد در همان روز، حتی در خارج از کشور.» برای جشن گرفتن ضدفاشیسم، نیازی به بازسازی دستور پخت اصلی نیست. هر نوع پاستا، چه صنعتی و چه خانگی، با هر نوع سس، قابلقبول است!

فاشیسم ماکارونی را نوعی مد وارداتی آمریکایی میدانست، اما ایتالیاییها عاشق آن شدند.
زانونی تأکید میکند: «حزب فاشیست دیگر وجود ندارد، اما دلایلی که فاشیسم را به وجود آوردند، همچنان در ایتالیا و جاهای دیگر وجود دارند. به همین دلیل باید هوشیار ماند و روحیه برادری که ضدفاشیسم نمایندگی میکند را زنده نگه داشت.» به نظر او، خوردن پاستاسیوتا ژستی «رهاییبخش» برای دفاع از ارزشهای دموکراتیک و همبستگی است که در هر شرایطی قابلاجرا است.
ماکارونی، غذایی نهچندان ایتالیایی
در مه ۱۹۳۸، آدولف هیتلر برای دیدار با موسولینی به ایتالیا سفر کرد. موسولینی سینه مرغ خورد، اما هیتلر پاستا خواست! آشپز پاستا را بیش از حد پخت تا نرمتر شود و به نظرش با ذائقه آلمانی سازگارتر باشد. گراندی، متخصص تاریخ غذا، توضیح میدهد: «در آن زمان، پاستا برای ایتالیاییها محصولی قابلشناسایی بود، اما تنها پس از جنگ جهانی دوم شاهد رونق واقعی ماکارونی بودیم.» او ادامه میدهد: «بسیاری از ایتالیاییها پاستا را در آمریکا شناختند و وقتی مهاجران بازگشتند، این غذا به غذای ملی تبدیل شد. فاشیسم ماکارونی را نوعی مد وارداتی آمریکایی میدانست، اما ایتالیاییها عاشق آن شدند.» تحقیقات گراندی جنجالهایی در ایتالیا برانگیخت، تا جایی که الساندا نوه موسولینی او را به سبکانگاری، ناسازگاری و عدم میهنپرستی متهم کرد.
بین دو جنگ جهانی، مصرف پاستا در ایتالیا حدود ۲۰ کیلوگرم به ازای هر نفر بود، نصف مقدار کنونی ۴۵ کیلوگرم. بین سالهای ۱۹۲۵ و ۱۹۲۶، فاشیسم برای کاهش وابستگی به واردات گندم، که برای تولید ماکارونی ضروری بود و تعادل تراز تجاری کمپینی برای تشویق مصرف برنج تولید داخل راهاندازی کرد. گراندی توضیح میدهد: «در گفتمان روستایی فاشیسم، ایتالیاییها همیشه سبزیجات، پولنتا (غذایی از آرد ذرت) و سوپ میخوردند، نه ماکارونی.» با وجود تلاشهای رژیم برای ترویج برنج، مصرف آن به مناطق شمالی محدود ماند و در جنوب رم تا پس از جنگ ناشناخته بود. گراندی نتیجه میگیرد: «فاشیسم همیشه سعی کرد رژیم غذایی ایتالیاییها را برای ساختن مرد جدید، جنگجوی ایتالیایی، عمیقاً کنترل کند. با همه ابزارها با مصرف پاستا مخالفت کرد، اما موفق نشد. این یکی دیگر از شکستهای متعدد رژیم بود.»