میرزاده عشقی؛ صدای آزادی که به دست رضاخان خاموش شد

میرزاده عشقی، شاعر و روزنامهنگار شجاع و آزادیخواه دوران مشروطه، صدای اعتراض مردم و نماد مبارزه با استبداد بود که به دلیل مخالفتهای صریح و بیپروایش با رضاخان، در ۱۲ تیر ۱۳۰۳ به دستور مستقیم رژیم استبدادی رضاخان و توسط عوامل مأمور شهربانی به طرز ناجوانمردانهای ترور شد. این ترور نه تنها خاموش کردن صدای یک شاعر و روشنفکر نبود، بلکه هشداری بود به همه مخالفان تا از ایستادگی در برابر دیکتاتوری دست بردارند، اما میراث عشقی همچنان زنده و الهامبخش آزادیخواهان ایران باقی ماند.
میرزاده عشقی، شاعر، روزنامهنگار، نویسنده و نمایشنامهنویس برجسته عصر مشروطه، یکی از چهرههای شاخص و تأثیرگذار تاریخ معاصر ایران است که با زندگی کوتاه اما پرحادثهاش، نمادی از آزادیخواهی، وطنپرستی و مبارزه با استبداد شد. او با بهرهگیری از عنصر هویت ملی و زبان ساده و صمیمی، صدای مردم و آزادیخواهان را به گوش همگان رساند و تا امروز الهامبخش نسلهای مختلف بوده است.
سید محمدرضا کردستانی، معروف به میرزاده عشقی، در ۲۰ آذر ۱۲۷۳ شمسی در شهر همدان به دنیا آمد. او از خانوادهای کرد و فرزند سید ابوالقاسم کردستانی بود. خانواده عشقی از طبقهای مذهبی و فرهنگی بودند که به تعلیم و تربیت اهمیت میدادند. این زمینه خانوادگی باعث شد که از کودکی با ادبیات و فرهنگ آشنا شود و زمینه برای رشد ذوق ادبی او فراهم گردد.
تحصیلات و آغاز فعالیتها
میرزاده عشقی دوران کودکی خود را در مکتبخانههای محلی گذراند و از سن هفت سالگی در مدارس الفت و آلیانس همدان به تحصیل زبانهای فارسی و فرانسوی پرداخت. تسلط او به زبان فرانسوی سبب شد که در یک تجارتخانه فرانسوی به عنوان مترجم مشغول به کار شود. این تجربه نه تنها مهارت زبانی او را تقویت کرد، بلکه دیدگاهش نسبت به مسائل اجتماعی و سیاسی را گسترش داد.
در دوران جنگ جهانی اول، عشقی به کشور عثمانی رفت و در مدرسه دارالفنون آنجا تحصیل کرد. این دوره تحصیل در خارج، به ویژه در محیطی که تحولات سیاسی و اجتماعی در جریان بود، تأثیر عمیقی بر افکار و دیدگاههای او گذاشت.
ورود به عرصه ادبیات و مبارزه سیاسی
میرزاده عشقی از همان ابتدا ذوق و احساسات ادبی خود را با عشق به وطن، آزادی و اصلاحطلبی درآمیخت. اشعار او بازتابدهنده دردها، رنجها و امیدهای مردم ایران در دوران مشروطه بود. او شاعری جسور و منتقد بود که از خطوط قرمز زمانه عبور میکرد و با قلم تند و بیپروای خود به نقد استبداد و استعمار میپرداخت.
او با بهرهگیری از عنصر هویت ملی، مردم را به آگاهی و مبارزه فرا میخواند. اشعارش موضوعات سیاسی، اجتماعی و اعتقادی را در بر میگرفت و در آنها عشق به وطن و آزادی جایگاه ویژهای داشت. از جمله آثار برجسته منظوم او میتوان به «تابلوهای ایدهآل»، «کفن سیاه» و «رستاخیز شهریاران ایران» اشاره کرد.
میرزاده عشقی در تهران روزنامه «قرن بیستم» را منتشر کرد که در آن به نقد شدید حکومت و هیئت حاکمه میپرداخت. این روزنامه حاوی مقالات و اشعار تند و انتقادی علیه استبداد رضاخان و رژیم جمهوری ساختگی او بود. در شماره اول این روزنامه، عشقی با انتشار کاریکاتورها و اشعار هزلآمیز علیه جمهوریخواهان ساختگی، توجهها را به خود جلب کرد، اما این اقدام باعث شد که شمارههای بعدی روزنامه توقیف و سانسور شود.
او با وجود تهدیدها و فشارهای شدید، از بیان حقایق و دفاع از آزادی کوتاه نیامد و به عنوان یکی از برجستهترین چهرههای آزادیخواه آن دوران شناخته شد. عشقی از طریق اشعار و نوشتههایش، مردم را به آگاهی و مبارزه با ظلم و فساد فرا میخواند.
میرزاده عشقی در دوران کوتاه زندگیاش با بسیاری از چهرههای سیاسی، ادبی و فرهنگی برجسته عصر مشروطه و پس از آن ارتباط داشت و در برخی موارد همکاری و همفکریهای مهمی با آنان داشت که تأثیر قابل توجهی بر روند مبارزات آزادیخواهانه و ادبیات آن دوره گذاشت.
یکی از مهمترین روابط میرزاده عشقی، ارتباط او با آیتالله سید حسن مدرس بود. مدرس که از بزرگترین چهرههای مبارز علیه استبداد و استعمار در ایران بود، نقش مهمی در روشنبینی و آگاهی سیاسی عشقی ایفا کرد. در ابتدا عشقی با برخی گروههای جمهوریخواه مخالف بود، اما پس از شناخت دقیقتر اوضاع سیاسی و با تأثیرپذیری از مدرس، موضع خود را تغییر داد و همراه با مدرس و برخی دیگر از آزادیخواهان در صف مبارزه علیه استبداد رضاخان قرار گرفت. ملکالشعرای بهار در این باره نوشته است که عشقی پس از مجلس پنجم، به همراه دوستانی چون مدرس وارد خط مبارزه سیاسی شد و به یکی از پرکارترین و رشیدترین دوستان آنان تبدیل گردید.
میرزاده عشقی با ملکالشعرای بهار، یکی از بزرگترین شاعران و روشنفکران معاصر خود، رابطهای دوستانه و فکری داشت. بهار در خاطرات خود به همپیمانی عشقی در مبارزه سیاسی اشاره کرده و از او به عنوان یکی از جوانان رشید و پرکار یاد کرده است که در دفاع از قانون اساسی و مقاومت در برابر استبداد نقش مهمی ایفا کرد. این ارتباط نشاندهنده جایگاه عشقی در میان روشنفکران و ادیبان آن زمان بود.
میرزاده عشقی در فضای فرهنگی و ادبی مشروطه با چهرههایی مانند عارف قزوینی ارتباط داشت. عارف که خود از شاعران و فعالان اجتماعی آن دوره بود، مانند عشقی، شاهد انحراف انقلاب مشروطه و استبداد پس از آن بود. هر دو شاعر با زبان شعر و شعار، اعتراض خود را نسبت به اوضاع سیاسی و اجتماعی بیان کردند.
میرزاده عشقی در جریان جمهوریخواهی ایران نیز نقش داشت و در این مسیر با برخی آزادیخواهان و روشنفکران همفکر همراه شد. او ابتدا با برخی جریانهای جمهوریخواه مخالف بود، اما پس از شناخت دقیقتر و با همراهی مدرس و بهار، به مبارزه جدی علیه جمهوری ساختگی رضاخان پرداخت و تلاش کرد تا جمهوری واقعی و آزادیخواهانهای در ایران شکل گیرد
میرزاده عشقی را میتوان شاعری با شجاعت بینظیر، جسارت و صداقت قلم دانست. او برخلاف بسیاری از شاعران همعصر خود، از خطوط قرمز عبور کرد و به هیچ قدرتی رحم نکرد. او نه تنها شاعر بود، بلکه کنشگری سیاسی و اجتماعی بود که با نگاهی نو و مستقل به جهان مینگریست.
شجاعت او در بیان حقایق و نقد استبداد، باعث شد که دشمنان زیادی پیدا کند، اما هرگز از مسیر خود باز نایستاد. عشق به وطن و عدالت، نیروی محرکه اصلی او بود و در اشعار و نوشتههایش به وضوح دیده میشود.
میرزاده عشقی را خالق اولین اپرای ایرانی نیز میدانند. آثار منظومهای او مانند «تابلوهای ایدهآل»، «کفن سیاه» و «رستاخیز شهریاران ایران» از برجستهترین نمونههای شعر اجتماعی و سیاسی در تاریخ ادبیات معاصر ایران هستند. این آثار به زبان فارسی و در قالبهای متنوعی چون چندبندی، غزل، مثنوی و قصیده سروده شدهاند.
اشعار او با زبانی ساده و صمیمی نوشته شدهاند تا برای عموم مردم قابل فهم و الهامبخش باشند. او توانست با این زبان بیپیرایه، ارتباط عمیقی با مردم برقرار کند و صدای اعتراض آنان باشد.
تقابل میرزاده عشقی با رضاخان
میرزاده عشقی از مخالفان سرسخت کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و بازگشت دیکتاتوری رضاخان بود. او که در آغاز با ادعای جمهوریخواهی رضاخان مخالف بود، به سرعت دریافت که این ادعا صرفاً فریبی برای کسب قدرت است و جمهوری ساختگی رضاخان در واقع پوششی برای استبداد و سرکوب است.
عشقی که شاعری آزادیخواه و منتقد جدی استبداد بود، با بهرهگیری از اشعار و مقالات تند و انتقادی خود در روزنامه «قرن بیستم»، به شدت علیه سیاستهای سرکوبگرانه رضاخان قلم زد و مردم را به مقاومت و آگاهی دعوت کرد. این مخالفتها باعث شد که دستگاه حکومتی رضاخان او را به عنوان خطری جدی ببیند و مقدمات ترور او فراهم شود.
ملکالشعرای بهار درباره تغییر موضع عشقی نوشته است که ابتدا با جمهوریخواهی قلابی رضاخان مخالف بود اما پس از شناخت دقیقتر اوضاع و همراهی با آیتالله سید حسن مدرس و دیگر آزادیخواهان، به مبارزه جدی علیه استبداد رضاخان پیوست.
رضاخان، که میرزاده عشقی را دشمن سرسخت و مانعی برای تثبیت قدرت خود میدید، با اعمال فشار و سانسور شدید، تلاش کرد صدای او را خاموش کند. حتی پس از ترور عشقی، رضاخان در پاسخ به اعتراض نمایندگان مجلس گفته بود: «چه اهمیت دارد قتل یک نفر؟» که نشاندهنده بیرحمی و بیتوجهی او به مخالفان بود.
سرتیپ محمد درگاهی، رئیس شهربانی وقت تهران، عامل مستقیم اجرای ترور میرزاده عشقی بود. به دستور رضاخان و به عاملیت درگاهی، چند نفر ناشناس در ۱۲ تیر ۱۳۰۳ شمسی به خانه میرزاده عشقی حمله کردند و او را به قتل رساندند.
جسد او در ابنبابویه در ری به خاک سپرده شد و مراسم تشییع او با حضور گسترده مردم، علما و آزادیخواهان برگزار گردید. این حادثه تلخ، یاد و خاطره او را در دل تاریخ ایران زنده نگه داشت.
قاتل میرزاده عشقی فردی به نام ابوالقاسم بهمن بود که از مهاجرین قفقاز به شمار میرفت. در روز ۱۲ تیر ۱۳۰۳، چند نفر ناشناس به بهانه تحویل نامهای وارد خانه عشقی شدند. در حالی که یکی از آنها با عشقی صحبت میکرد، دیگری از پشت به او شلیک کرد. قاتل پس از تیراندازی فرار کرد اما در حین فرار دستگیر شد.
با این حال، ابوالقاسم بهمن هرگز به مجازات نرسید و حتی پس از مدتی آزاد شد. گفته شده که به دستور دستگاه قضایی و تحت نفوذ حکومت رضاخان، پرونده قتل وی به دلایل حقوقی رد شد و قاتل بدون مجازات به زندگی خود ادامه داد.
این ماجرا نشاندهنده حمایت کامل رژیم رضاخان از عاملان ترور و فضای اختناق و سرکوب شدید مخالفان بود.
در خاطرات و اسناد آمده است که قاتل حتی پس از آزادی، به طور علنی در جامعه حضور داشت و حقوق و مزایایی از شهربانی دریافت میکرد تا اینکه بعدها در یک حادثه تصادف فوت کرد.
.