میرمهنا؛ راهزن یا قهرمان؟ نگاهی به زندگی مردی که امنیت تنگه هرمز را برای همیشه تضمین کرد

Rate this post

«آهای دیلماج بدنهاد! به اربابانت بگو که بعد از این، اگر می‌خواهند با ما حرف بزنند، بروند فارسی یاد بگیرند. چشمشان کور! ما بعد از این با جمیع بیگانگان به زبانی که می‌دانیم حرف می‌زنیم ـ بدون واسطه ـ و هیچ زبانی هم به جز فارسی نمی‌دانیم.» این جمله پرصلابت و غرورآمیز میرمهنا دغابی، جوانی از جنوب ایران است که در قرن هجدهم با شجاعت و غیرتی بی‌نظیر، استعمارگران هلندی، انگلیسی و پرتغالی را به چالش کشید و زبان فارسی را به عنوان نماد هویت و استقلال ملی بر آنان تحمیل کرد. میرمهنا نه تنها با سلاح، بلکه با فرهنگ و زبان خود نیز مقابل بیگانگان ایستاد و نشان داد که ایران همیشه سرزمین مردان دلاوری بوده که حاضر نیستند ذره‌ای از عزت و هویت خود را فدای قدرت‌های خارجی کنند.

میرمهنا دغابی، جوانی از جنوب ایران که در قرن هجدهم میلادی در شرایطی بحرانی و پرتنش، به نماد ایستادگی و مقاومت در برابر استعمارگران اروپایی تبدیل شد، یکی از چهره‌های کمتر شناخته‌شده اما تأثیرگذار تاریخ معاصر ایران است. او که در بندر ریگ استان بوشهر به دنیا آمد، در زمانی که ایران درگیر جنگ‌های داخلی و نفوذ بیگانگان بود، با اراده‌ای پولادین و غیرتی وصف‌ناپذیر، راهی متفاوت از حاکمان سرسپرده زمانه خود انتخاب کرد و به نماد مبارزه برای استقلال و عزت ایرانیان در جنوب کشور بدل شد.

زمینه‌های تاریخی و اجتماعی دوران میرمهنا

برای درک بهتر زندگی و مبارزات میرمهنا، باید به شرایط تاریخی ایران در آن دوران نگاهی بیندازیم. کشور درگیر جنگ‌های داخلی و بی‌ثباتی بود. در شرق ایران، شاهرخ تیموری با حکومتی ظالم بر مردم حکومت می‌کرد. در مرکز، کریم‌خان زند تازه در حال گسترش قدرت خود بود و با استعمارگران غربی همکاری می‌کرد. جنوب ایران و خوزستان تحت نفوذ انگلیسی‌ها، هلندی‌ها و پرتغالی‌ها بود و حاکمان محلی بسیاری سرسپرده بیگانگان بودند. در شمال و غرب نیز حکومت‌های محلی و ترک‌ها حضور داشتند. در این فضای آشفته، حکومت مرکزی مقتدر و یکپارچه‌ای وجود نداشت که بتواند از تمامیت ارضی و منافع مردم دفاع کند.

در این شرایط، هلندی‌ها جزیره خارک را اشغال کرده و کنترل راه‌های دریایی را در دست داشتند. مردم جنوب ایران به بردگی گرفته شده و درگیر بازی‌های سیاسی و اقتصادی استعمارگران بودند. این وضعیت، زمینه‌ای فراهم کرد تا جوانی همچون میرمهنا برخیزد و به مقابله با این ظلم و ستم بپردازد.

میرمهنا دغابی؛ جوانی برخاسته از میان مردم

میرمهنا در سال ۱۱۱۴ خورشیدی در بندر ریگ به دنیا آمد. پدرش، میرناصر بندرریگی، حاکم منطقه و وابسته به استعمارگران هلندی و پرتغالی بود. میرمهنا اما از همان ابتدا با این وضعیت مخالف بود و نمی‌خواست که سرزمین و مردمش تحت سلطه بیگانگان و سرسپردگان آنان باقی بمانند. او با همکاری برادرانش، پدر و عموی خود را از میان برداشت و خود حاکم منطقه شد؛ حرکتی که معادلات قدرت را در جنوب ایران به کلی تغییر داد.

میرمهنا برخلاف پدر و بسیاری از حاکمان آن زمان، به جای همکاری با بیگانگان، تصمیم گرفت که با آنان بجنگد و استقلال و عزت مردمش را حفظ کند. او به زبان فارسی به عنوان زبان ملی و فرهنگی خود افتخار می‌کرد و حتی به استعمارگران اعلام کرد که اگر می‌خواهند با او صحبت کنند، باید به زبان فارسی سخن بگویند؛ جمله‌ای که نماد غیرت ملی و مقاومت فرهنگی او بود و در یادداشت‌های تاریخ‌نویسان غربی نیز برجسته شده است.

مبارزه علیه استعمارگران و تسلط بر خلیج فارس

میرمهنا با درک عمیق از اینکه حضور بیگانگان مساوی با فقر و عقب‌ماندگی مردم است، مبارزه‌ای همه‌جانبه را علیه هلندی‌ها، انگلیسی‌ها و پرتغالی‌ها آغاز کرد. او با تسلط بر راه‌های بازرگانی دریایی و زمینی، به مدت حدود ۱۵ سال قدرتی شکست‌ناپذیر در خلیج فارس بود و با حملات رعدآسای خود، نفس ناوگان‌های نظامی استعمارگران را بریده بود.

یکی از مهم‌ترین دستاوردهای او، تصرف قلعه موسلستاین هلندی‌ها در جزیره خارک در سال ۱۱۷۹ هجری قمری بود که ضربه‌ای مهلک به استعمارگران وارد کرد و نشان داد که اراده و شجاعت یک مرد می‌تواند بر قدرت‌های بزرگ غلبه کند. میرمهنا حتی به دشمنانش اعلام کرد که اگر می‌خواهند با او حرف بزنند باید به زبان فارسی سخن بگویند؛ جمله‌ای که نماد غیرت ملی و مقاومت فرهنگی او بود و در یادداشت‌های تاریخ‌نویسان غربی نیز برجسته شده است.

دکتر ویلم فلور، مورخ هلندی در باره میرمهنا  چنین روایت می‌کند:

در روز ۱۲ دسامبر ۱۷۶۵ (۲۱ آذر ۱۱۴۴ شمسی)، یک کشتی هلندی از بصره به سوی خارگ آمد، و هلندیان خارگ ۲ کشتی جنگی گالیوت خود را به استقبال و اسکورت آن کشتی فرستادند، تا به زعم خود از گزند حملات میرمهنا که در خارگو بود محافظت کنند، اما میرمهنا و افرادش با حمله برق آسا نه تنها کشتی باری یادشده بلکه ۲ کشتی جنگی هلندی  را به تصرف خود درآورده و ۴۰ سرنشین اروپایی و ۱۸ ملوان محلی آن را به اسارت گرفتند.

پیترونهوتینگ، فرمانده هلندیان و مسئول وقت کمپانی هندشرقی در خلیج فارس که در قلعه موسلستاین خارگ استقرار داشت و بخشی مهم از قدرت دریایی خود را از دست داده بود، از شیخ سعدون بوشهری، تقاضای کمک کرد اما سعدون  از ترس حملات میرمهنا بهانه‌هایی آورد و در نهایت  به کمک دوستان هلندی اش نرفت.

در آخر  میرمهنا بخشی از نیروهایش را در جزیره خارگ، نزدیک محله ارامنه و به دور از تیررس توپ‌های هلندی ها پیاده کرد  و روز اول دی ماه (۲۲ دسامبر ۱۷۶۵) به قلعه موسلستاین حمله و آن را  به محاصره درآورد.

در این قلعه ۸۰ سرباز اروپایی و ۱۲۰ سرباز محلی حضور داشتند که در سحرگاه ۳۰ دسامبر، میرمهنا با ۷۰۰ تن نیرو به آن منطقه حمله کرد.

برج نشینان تا ساعت هفت صبح از خود دفاع کردند اما در نهایت در درون دژ عقب نشستند و همه‌ سربازان بومی، هلندیان را ترک کردند.

هوتینگ پرچم هلند را از بالای قلعه به پایین کشید، و پرچم سفید برافراشت و  پس از تسلیم نیروهای هلندی، میرمهنا بدون آزار و اذیتی، ۲ شناور در اختیار آنها قرار داد تا به بوشهر و سپس کشور خود بازگردند.

حملات رعدآسای میرمهنا به کشتی‌های بیگانگان، آن‌ها را مجبور می‌کرد تا ناوگان‌های مسلح همراه خود داشته باشند. او از هیچ فرصتی برای ضربه زدن به استعمارگران دریغ نمی‌کرد و همواره در دفاع از مردم و سرزمینش کوشا بود.

مقاومت در برابر حاکمان داخلی و برخورد با کریم‌خان زند

میرمهنا تنها با استعمارگران غربی درگیر نبود؛ بلکه با حاکمان داخلی سرسپرده نیز مقابله می‌کرد. کریم‌خان زند که در حال گسترش قدرت خود بود و به جنوب ایران لشکر کشید تا میرمهنا را سرکوب کند. در یکی از نبردها، بندر ریگ به اشغال درآمد و میرمهنا ناچار شد به جزیره‌ای صحرایی به نام خوری پناه ببرد. اما پس از عقب‌نشینی نیروهای زندیه، دوباره به قدرت بازگشت و حاکمیت خود را مستحکم کرد.

میرمهنا حتی به فرستاده کریم‌خان زند که برای دریافت مالیات آمده بود، با جسارت پاسخ داد و نشان داد که حاضر نیست زیر بار ظلم و تسلط برود. این برخوردها، میرمهنا را به دشمن شماره یک حاکمان سرسپرده و استعمارگران بدل کرد.

در نهایت، پس از سال‌ها جنگ و تعقیب، میرمهنا به ناچار به بصره پناه برد. اما در آنجا به دست حاکم بصره دستگیر و به والی بغداد تحویل داده شد. در سال ۱۱۸۲ قمری، او را به قتل رساندند؛ روایتی تلخ از سرنوشت قهرمانی که در سرزمین مادری‌اش غریب ماند

چهره واقعی میرمهنا؛ فراتر از برچسب‌های غربی

غربی‌ها، به ویژه هلندی‌ها، میرمهنا را راهزن و دزد دریایی معرفی کردند تا چهره واقعی این قهرمان ملی را مخدوش کنند. اما پژوهش‌های تاریخی و روایت‌های ایرانی، به ویژه رمان «بر جاده‌های آبی سرخ» نوشته نادر ابراهیمی، تصویری متفاوت و انسانی از میرمهنا ارائه داده‌اند؛ مردی که نه تنها جنگجویی بی‌رحم، بلکه انسانی مهربان، وطن‌دوست و دغدغه‌مند برای رفاه مردمش بود.

نادر ابراهیمی با مطالعه دقیق اسناد تاریخی غربی و ایرانی، نشان داد که میرمهنا نه یک راهزن معمولی، بلکه مردی جسور و متکی به مردم بود که افسانه‌های قدیمی ابرمردان را در ذهن بسیاری زنده کرده است. او کسی بود که هیچ گروه یا نیرویی در خلیج فارس جرات مقابله با او را نداشت و راه‌های آبی و خاکی را به روی استعمارگران می‌بست.

میراث میرمهنا در فرهنگ و تاریخ ایران

میرمهنا دغابی امروز در جنوب ایران به عنوان نماد مقاومت و غیرت ملی شناخته می‌شود. نام او بر منطقه‌ای در جزیره کیش و ورودی شهر بندرریگ نقش بسته است و حتی بازی‌های رایانه‌ای با محوریت زندگی او ساخته شده است تا نسل‌های جدید با این قهرمان گمنام آشنا شوند.

میرمهنا نشان داد که حتی در روزگاری که ایران به بخش‌های متفرق و تحت نفوذ بیگانگان تقسیم شده بود، می‌توان با اراده‌ای استوار، استقلال و عزت را حفظ کرد. او نه تنها جنگید، بلکه فرهنگ و زبان ملی را پاس داشت و به جهانیان فهماند که ایرانیان به زبان و هویت خود افتخار می‌کنند و حاضر نیستند آن را فدای هیچ قدرتی کنند.

Rate this post

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *