نخستین مأموریت دیپلماتیک ایران در آمریکا؛ ماجرای واقعی حاجیواشنگتن
زمستان نیویورک سرد بود. خیابانها پر از درشکه، صدای ناقوس کلیساها در هوا و مردم در رفتوآمدی بیوقفه بودند. در میان آن هیاهو، کالسکهای ایستاد و مردی با قبای ایرانی و کلاه بلند از آن پایین آمد. چهرهای آرام، ریشی مرتب، و نگاهی پر از کنجکاوی داشت. حسینقلیخان معتمدالوزاره، پسر هفتم میرزا آقاخان نوری، نخستوزیر پرحاشیه ناصرالدینشاه، نخستین نماینده ایران در ایالات متحده آمریکا بود. مردم رهگذر به او و همراهانش خیره میشدند؛ دنیایی از تفاوت میان دو تمدن که حالا در آستانه نخستین برخورد رسمیشان ایستاده بود.
کاروان ایرانی در ۲۳ محرّم ۱۳۰۶ قمری (۱۸۸۸ میلادی) وارد نیویورک شد و دو روز بعد، در واشنگتن با توماس بایارد، وزیر خارجه آمریکا دیدار کرد. فردای آن روز، حسینقلیخان نامه ناصرالدینشاه را به گروور کلیولند، رئیسجمهوری وقت آمریکا تقدیم کرد؛ نامهای که در آن شاه قاجار از دولت تازهنفس آمریکا خواسته بود ایران را در برابر نفوذ روس و انگلیس یاری دهد و زمینههای همکاری اقتصادی و علمی میان دو کشور را فراهم کند (غفاری، نقش آمریکا در ایران: سده کاپیتولاسیون، ص. 43).
اما ماجرای این سفر از دلِ تاریخ پرآشوب قاجار سر برآورد. حسینقلیخان در صفر ۱۲۶۵ قمری زاده شد؛ زمانی که پدرش، میرزا آقاخان نوری، در اوج قدرت بود و پس از امیرکبیر زمام امور کشور را در دست داشت. اما با عزل و تبعید پدر، زندگی خانواده نوری نیز دگرگون شد. حسینقلیخان دهساله همراه آنان به کاشان و سپس اصفهان تبعید شد و تا مرگ پدر در تبعید زیست (محبوبی اردکانی، تعلیقات حسین محبوبی اردکانی بر المآثر و الآثار، ج. 2، ص. 458). در همان تبعید بود که زیر نظر پدر، علوم ادبی و اداری آموخت؛ آمیزهای از سیاست و انضباط که بعدها در خدمت دربار قاجار به کارش آمد.
در بیستودوسالگی به دستور ناصرالدینشاه وارد وزارت خارجه شد و مدارج را یکییکی پیمود. از کار در دفتر استیفا و ریاست «مجلس تنظیمات حسنه» اصفهان گرفته تا معاونت وزارت خارجه. در همین دوران بود که لقب معتمدالوزاره گرفت و سپس به عنوان ژنرال کنسول ایران به هند اعزام شد. مأموریتی موفق که به دریافت درجه سرتیپی انجامید (شرف، شرف، ص. 2).
اما بازگشتش به ایران، همزمان شد با پیشنهاد ادوارد اسپنسر پرات، سفیر آمریکا در تهران، برای گشایش روابط رسمی دو کشور. ناصرالدینشاه که از حضور قدرتهای روس و انگلیس در سیاست ایران خسته بود، تصمیم گرفت رابطهای تازه با کشور سوم برقرار کند. حسینقلیخان را که هم تجربه دیپلماتیک داشت و هم دربار به او اعتماد، برای این مأموریت تاریخی برگزید (دلدم، حاجیواشنگتن: تاریخ روابط ایران و آمریکا در روزگار قاجاریه و پهلوی، ص. 83).

هیئت ایرانی در ذیحجه ۱۳۰۵ قمری عازم شد؛ ده نفر با جامههای ایرانی، کلاههای بلند و قلیانهایی که در صندوقچهها جا گرفته بود. سفر دریایی طولانی بود و مقصد، سرزمینی ناشناخته در آن سوی اقیانوس. به روایت رضازادهملک (رضازاده ملک، تاریخ روابط ایران و ممالک متحده آمریکا، ص. 182)، ورود این گروه به نیویورک توجه مطبوعات محلی را جلب کرد. خبرنگاران در گزارشهایشان از «سفیر شرقی با لباسهای ابریشمی و رفتار مؤدبانه» نوشتند.
در واشنگتن، حاجیواشنگتن با دقت و کنجکاوی رفتار مردم، ساختمانهای عظیم، و نظم شهری آمریکا را مینگریست. در گزارشهای خود به وزارت خارجه و گاه به صدراعظم امینالسلطان، از قانونگذاری در کنگره، نظم اداری و آزادی مطبوعات سخن گفت. او مینوشت که ملت آمریکا با کار و قانون، خود را از هیچ به قدرتی بزرگ رسانده و اگر ایرانیان نیز بخواهند، میتوانند در اندک زمانی به همان جایگاه برسند.
اما این نگاه تحسینآمیز، در دربار قاجار چندان خوش نمیآمد. ناصرالدینشاه هنوز دل در گرو تشریفات سلطنتی و انزوای ایران از سیاست مدرن داشت. برخی از درباریان نیز گزارشهای صادقانه حاجیواشنگتن را گستاخی میدانستند. در همین حال، شایعاتی از واشنگتن به تهران رسید که حیثیت سفارت ایران را زیر سؤال برد.
در خاطرات اعتمادالسلطنه آمده است که سفیر «کارهایی خلاف عرف» انجام داده و «مضحکه محافل» شده است (اعتمادالسلطنه، روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، ص. 656). از جمله گفته شد در روز عید قربان، در حیاط سفارت گوسفندی قربانی کرده و موجب حیرت مردم و دخالت پلیس شده است (مفتاح، تاریخچه سفارت ایران در واشنگتن، ص. 5). اما بررسیهای بعدی نشان داد این روایتها چندان معتبر نیست. موجانی یادآور میشود که حاجیواشنگتن پیش از آنکه عید قربان فرا برسد، واشنگتن را ترک کرده بود (موجانی، بررسی مناسبات ایران و آمریکا: 1851 تا 1925 میلادی، ص. 18). افزون بر این او در همان ایام در پاریس بوده و سپس برای بازگرداندن وسایل شاه از اروپا به ایران بازگشته است (اعتمادالسلطنه، روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، ص. 656).
به نظر میرسد چهرهی حاجیواشنگتن در میان مردم و روزنامهنگاران، آمیختهای از غرابت فرهنگی و بدفهمی تاریخی بوده است. مردی از سرزمین شرق، با قبایی فاخر و رسمورواجی که برای آمریکاییان غریب مینمود. حتی رفتارهایی ساده مانند قلیان کشیدن یا نحوهی پذیرایی در سفارت، در نظر میزبانان به «نمونهای از تجمل شرقی» تعبیر میشد.
با این همه، مأموریت او از نظر سیاسی بیثمر نبود. در مدت اقامتش، فهرست کاملی از وزارتخانههای آمریکا، ساختار ارتش و حتی قیمت تجهیزات نظامی را برای تهران فرستاد. همچنین دربارهی تعرفههای گمرکی و امکان صادرات کالا به آمریکا گزارشهایی دقیق ارائه کرد. در واقع، او نخستین دیپلماتی بود که تصویری عینی و مستند از جامعه و حکومت آمریکا به دربار ایران رساند.
پس از هشت ماه اقامت، حسینقلیخان مأموریتش را به پایان رساند و در تابستان همان سال واشنگتن را ترک کرد. بازگشت او با فضای بدگمانانهی دربار همزمان شد. شاید همین گزارشها و تفاوت نگاهش با ساختار فکری قاجاری سبب شد که شاه، بدون اعزام جانشینی، سفارت ایران در آمریکا را برای سالها تعطیل کند (موجانی، بررسی مناسبات ایران و آمریکا: 1851 تا 1925 میلادی، ص. 12).
در تهران، مردم که از ماجراهای سفر او شنیده بودند، لقب «حاجیواشنگتن» را بر زبان آوردند؛ لقبی که تا پایان عمر با او ماند (اقبال آشتیانی، مجموعه مقالات عباس اقبال آشتیانی، بخش 2، ص. 414). او پس از بازگشت، لقب صدرالسلطنه گرفت و در ۱۳۱۰ قمری به وزارت فواید عامه رسید. اما دوران شکوهش چندان نپایید. سال بعد، با پرداخت پیشکشی دههزار تومانی، به عنوان وزیرمختار ایران در بغداد منصوب شد. مأموریتی پرحاشیه که اینبار نه به دلیل تفاوت فرهنگی، بلکه به سبب اختلافات سیاسی و رفتار تندش با مأموران و رجال محلی، به عزل او انجامید (احتشامالسلطنه، خاطرات احتشامالسلطنه، ص. 235-236).
احتشامالسلطنه، که پس از او به جایگاه کارپرداز بغداد رسید، در خاطراتش از حاجیواشنگتن چهرهای متناقض ترسیم میکند؛ مردی با اعتمادبهنفس، گاه تندخو، اما پاکنیت و میهندوست. او مینویسد: «صدرالسلطنه از فرنگرفتهها نبود، ولی فرنگ را با چشم خود دیده بود. از نظم و قانون آمریکا سخن میگفت، اما در عمل، همچنان در بند غرور ایرانی بود» (احتشامالسلطنه، خاطرات احتشامالسلطنه، ص. 236).
از آن پس نام حاجیواشنگتن به حاشیه تاریخ رفت. تا سال ۱۳۱۶ شمسی که در تهران درگذشت. تنها یادگارش دختری بود به نام مهرماه خانم که بعدها با محمدحسینخان، پسر ساعدالدوله سردار تنکابنی، ازدواج کرد (اقبال آشتیانی، مجموعه مقالات عباس اقبال آشتیانی، بخش 2، ص. 416).
اما سرنوشت عجیب این سفیر نخستین، سالها بعد در حافظهی فرهنگی ایران دوباره زنده شد. در دههی ۱۳۶۰، علی حاتمی در فیلم ماندگار حاجی واشنگتن، چهرهای شاعرانه و تراژیک از او ساخت. در روایت حاتمی، حاجیواشنگتن مردی است میان دو جهان: شرقِ سنت و غربِ مدرن، که در انزوای سفارتش در نیویورک و واشنگتن گرفتار است؛ میان امید به تأثیرگذاری و طنز تلخ سوءتفاهمها. حاتمی با زبان سینما، شخصیت حاجیواشنگتن را انسانی واقعی نشان میدهد؛ نه اسطورهای دستنیافتنی، بلکه دیپلماتی با تواناییها و محدودیتهای خودش، که میان اقتدار فرهنگی ایران و نظم مدرن آمریکا سرگردان است. این فیلم، اگرچه به جنبههای طنز و داستانی مأموریت او میپردازد، ریشه در همان اسناد و گزارشهای تاریخی دارد که حاجیواشنگتن از آمریکا به دربار فرستاد (دلدم، حاجیواشنگتن: تاریخ روابط ایران و آمریکا در روزگار قاجاریه و پهلوی، ص. 101؛ موجانی، بررسی مناسبات ایران و آمریکا: 1851 تا 1925 میلادی، ص. 12).

حاجیواشنگتن، نخستین سفیر ایران در آمریکا، نه تنها یک نماینده دیپلماتیک بلکه پلی میان دو فرهنگ بود. او با دقتی حیرتآور، جزئیات ساختار حکومت، اقتصاد و صنعت آمریکا را یادداشت میکرد و برای شاه ارسال میداشت؛ از نحوه قانونگذاری و ساختار کنگره گرفته تا قیمت تجهیزات نظامی و قوانین . این گزارشها نشان میدهد که او بیش از آنکه سفیری صرفاً تشریفاتی باشد، مردی متفکر و آیندهنگر بود که تلاش میکرد ایران را در عصر جدید به درک و بهرهگیری از تجربههای جهانی نزدیک کند.
با وجود موفقیتها، مأموریت او به دلیل سوءتفاهمها و حاشیهسازیها با مشکل مواجه شد و نتیجه سیاسی فوری نداشت، اما اثر فرهنگی و تاریخی آن فراتر از دوره کوتاه مأموریتش ماند. لقب «حاجیواشنگتن» که مردم تهران به او دادند، نه تحقیر بلکه نوعی ثبت فرهنگی و یادآوری نخستین تلاشهای ایران برای حضور در سیاست جهانی بود (اقبال آشتیانی، مجموعه مقالات عباس اقبال آشتیانی، بخش 2، ص. 414).
زندگی حرفهای حاجیواشنگتن پس از بازگشت به ایران نیز پرتنش بود. وزارت فواید عامه، وزارت مختار بغداد و تعامل با مأموران محلی، همه آزمونهایی سخت برای شخصیتی بود که بیشتر با نظم دیپلماتیک غرب و سنتهای ایرانی دست و پنجه نرم میکرد. در عین حال، سوابق پیشین او در وزارت خارجه و خدمت در هند نشان میدهد که او همیشه در مقام یک دیپلمات متبحر عمل کرده است (شرف، شرف، ص. 2؛ احتشامالسلطنه، خاطرات احتشامالسلطنه، ص. 235).
با مرگ او در ۱۳۱۶ شمسی، این شخصیت تاریخی، که یک سال زندگیاش در آمریکا تصویری واقعی و مستند از جامعه نوظهور غرب به ایران ارائه کرد، به حاشیه تاریخ رفت، اما یاد و نامش در فرهنگ ایران با فیلم علی حاتمی دوباره زنده شد. فیلم حاتمی، اگرچه با زبان هنری روایت میکند، وفاداری تاریخی خود را حفظ کرده و مخاطب امروز را با چالشهای یک سفیر ایرانی در دنیای غرب آشنا میسازد (دلدم، حاجیواشنگتن: تاریخ روابط ایران و آمریکا در روزگار قاجاریه و پهلوی، ص. 88).
داستان حاجیواشنگتن، روایت مردی است که میان سنت و مدرنیته سرگردان بود، اما تلاش کرد ایران را در عرصه جهانی معرفی کند. او با گزارشهای دقیق و مشاهدات واقعبینانه، نخستین گامهای دیپلماسی نوین ایران در آمریکا را رقم زد. فیلم علی حاتمی، با هنر روایت و جذابیت سینمایی، این میراث تاریخی را به مخاطبان نسلهای بعد منتقل کرد، و نشان داد که حتی شخصیتهای تاریخی پرحاشیه نیز میتوانند الهامبخش داستانهایی جذاب و آموزنده باشند.