نصرتالدوله فیروز: شاهزادهای در گرداب سیاست، از رویای تاج و تخت تا سایه زندان

فیروز میرزا نصرتالدوله، یا به اختصار نصرتالدوله فیروز این شاهزاده قاجاری، متولد ۱۲۶۴ شمسی در تهران، نه تنها یکی از آخرین بازماندگان خاندان سلطنتی قاجار بود، بلکه پلی بود میان دو دوران پرتلاطم: افول قاجارها و صعود رضاشاه پهلوی.
زندگی او، همچون رمانی تراژیک، از قلههای قدرت و نفوذ در کاخهای اروپا تا عمق زندانهای رضاخانی امتداد مییابد. نصرتالدوله، با تحصیلات اروپایی، روابط گسترده با انگلیسیها و نقش کلیدی در رویدادهایی چون قرارداد ۱۹۱۹، نمادی از اشرافزادگی قجری است که در برابر بادهای تغییر، تسلیم شد اما با کینهای عمیق از دست رفت. او که با سه پادشاه قاجار همدوره بود و حتی در کودتای ۱۲۹۹ نقش داشت، در نهایت قربانی همان مردی شد که برای تاجگذاریاش زحمت کشیده بود.
ریشههای اشرافی: از تبعید تا تولد یک سیاستمدار
نصرتالدوله، فرزند ارشد عبدالحسین میرزا فرمانفرما سیاستمدار کهنهکار قاجاری و نوه فتحعلیشاه و عزتالدوله، دختر مظفرالدینشاه، از بدو تولد در هالهای از اشرافیت زاده شد. فرمانفرما، مردی جاهطلب و قدرتمند، با ۲۶ پسر و ۱۳ دختر، خاندانی عظیم بنا کرده بود که بعدها به یکی از ستونهای سیاست ایران تبدیل شد. اما زندگی فیروز میرزا از همان کودکی با سایه تبعید پدرش آمیخته بود. عبدالحسین میرزا، به دلیل اختلافات درباری و مغضوب شدن نزد مظفرالدینشاه، در سالهای پایانی قرن نوزدهم به نجف تبعید شد. این تبعید، که گویی سرنوشت خاندان را رقم میزد، فیروز را به بیروت کشاند؛ جایی که در مدرسه فرانسویان، زبان فرانسه و مبانی حقوق را آموخت.
بازگشت فرمانفرما به ایران در ۱۲۸۰ شمسی، با وساطتهای درباری، دریچهای نو گشود. مظفرالدینشاه، پدر را بخشید و فیروز را به لقب “نصرتالدوله” مفتخر کرد. بلافاصله، وی را به حاکمیت کرمان و بلوچستان منصوب نمودند؛ سمتای که نه تنها ورود او به عرصه سیاست بود، بلکه آزمون سختی برای شاهزادهای جوان. در این ایالت، نصرتالدوله با چالشهای قومی و اقتصادی روبرو شد، اما تجربهای کسب کرد که بعدها در مذاکرات دیپلماتیک به کارش آمد. او که از کودکی با فرهنگ غرب آشنا بود، وقایع مشروطه را از دور نظاره کرد. در بحبوحه انقلاب ۱۲۸۵، به جای پیوستن به مشروطهخواهان، راهی پاریس شد تا حقوق بخواند. این انتخاب، گویی قماری بود بر آینده؛ ترجیح دانش اروپایی بر آشوب داخلی، که بعدها او را به عنوان “سیاستمداری تحصیلکرده” معرفی کرد.
تحصیلاتش در فرانسه، نصرتالدوله را به شبکهای از روابط دیپلماتیک وصل کرد. او که به زبان فرانسه تسلط کامل داشت، در محافل اروپایی چرخید و با نخبگان بریتانیایی آشنا شد. بازگشتش در ۱۲۹۷ شمسی، همزمان با سقوط کابینههای مشروطه، او را به کابینه وثوقالدوله برد: ابتدا وزیر عدلیه، سپس وزیر خارجه. این سمتها، پلی بودند به سوی یکی از جنجالیترین فصلهای زندگیاش: قرارداد ۱۹۱۹.
قرارداد ۱۹۱۹: قمار بر سر استقلال ایران
پس از جنگ جهانی اول، ایران در آستانه فروپاشی بود. روسها عقبنشینی کرده بودند، عثمانیها ضعیف، و بریتانیا با نفوذ عظیم در جنوب به دنبال تثبیت سلطه. وثوقالدوله، نخستوزیر وقت، با حمایت احمدشاه، مذاکرات پنهانی را آغاز کرد. نصرتالدوله، به عنوان وزیر خارجه، نقشی محوری ایفا نمود. قرارداد ۹ اوت ۱۹۱۹ (۱۷ مرداد ۱۲۹۸ شمسی)، که به “قرارداد ننگین” معروف شد، ایران را عملاً تحتالحمایه بریتانیا قرار میداد: وام ۲ میلیون پوندی، مشاوران نظامی و مالی انگلیسی، و حق دخل و تصرف در امور داخلی.
نقش نصرتالدوله فراتر از امضا بود. او، همراه صارمالدوله (وزیر دارایی)، مذاکرات را در تهران و لندن پیش برد. اسناد تاریخی، از جمله خاطرات سر دنیس رایت سفیر بریتانیا گواه میدهند که وی ۱۰۰ هزار تومان رشوه دریافت کرد؛ مبلغی که به حواله شرکت نفت انگلستان پرداخت شد. این قرارداد، که در هفت ماده و ضمائم محرمانه تنظیم شده بود، قرار بود ایران را به “دولت دستنشانده” لرد کرزن تبدیل کند. اما افشای آن، موجی از اعتراض برانگیخت. مدرس در مجلس فریاد زد: “این قرارداد، ایران را فروخت!” وثوق استعفا داد، قرارداد لغو شد، اما لکهاش بر دامن نصرتالدوله ماند. برخی مورخان، مانند باقر عاقلی، معتقدند این قمار، نه از سر خیانت، بلکه از ناچاری بود: ایران در بحران قحطی و آشوب، به وام نیاز داشت. اما دیگران، از جمله مهدی بامداد، آن را “رشوهخواری آشکار” میدانند.
نصرتالدوله، که در اروپا با لرد کرزن دیدار کرده و وعدههای نخستوزیری گرفته بود، این شکست را به عنوان “قمار باخته” تلقی کرد. روابطش با انگلیسیها، که از بیروت ریشه داشت، حالا شمشیری دولبه شده بود: نفوذ میداد، اما خیانتبار به نظر میرسید. او بعدها در خاطراتش نوشت: “انگلیسیها قول زمامداری دادند، اما سیدضیاء را برگزیدند.” این کینه، زمینهساز فصل بعدی زندگیاش شد: کودتای ۱۲۹۹.
کودتا و رویای نخستوزیری: از سمپاتی رضاخان تا دستگیری شبانه
در اواخر ۱۲۹۹، نصرتالدوله در اروپا بود؛ جایی که با انگلیسیها لابی میکرد تا نخستوزیر شود. اما کودتای ۳ اسفند، با حمایت بریتانیا از رضاخان و سیدضیاء، همه چیز را دگرگون کرد. انگلیسیها، که از نفوذ روسها هراس داشتند، سیدضیاء را برگزیدند. نصرتالدوله، که خود را “گزینه اصلی” میدانست، در شب کودتا دستگیر شد. نورمن، وزیر مختار بریتانیا، بعدها اعتراف کرد: “ما از دستگیری نصرتالدوله خشمگین بودیم و وساطت کردیم.” اما دیر شده بود. این دستگیری، زخمی عمیق بر جای گذاشت: کینهای از سیدضیاء که تا مرگ با او ماند.
نصرتالدوله به مجلس چهارم و پنجم راه یافت؛ جایی که به عنوان “اعتدالی” شناخته شد. در مجلس پنجم، که دستور کارش انتقال قدرت به رضاخان بود، او سمپات اصلی شد. همراه داور، تیمورتاش و سردار معظم، برای تصویب جمهوریت و سپس سلطنت رضاخان لابی کرد. در ۹ آبان ۱۳۰۴، مجلس سلسله قاجار را منقرض اعلام کرد. نقشی که نصرتالدوله را به امید مناصب بالاتر انداخت. مطامع شخصیاش، از جمله جبران شکست ۱۹۱۹، او را به این سمت سوق داد. اما رضاخان، که با اشراف قجری میانهای نداشت، از او بهره ابزاری برد.
در کابینههای مستوفی و مخبرالسلطنه، نصرتالدوله وزیر مالیه شد (۱۳۰۵-۱۳۰۸). او حتی در اخراج آرتور میلسپو مشاور مالی آمریکایی نقش داشت؛ اقدامی که رضاخان برای کنترل اقتصاد نیاز داشت. اما این همکاری، دوام نیاورد. در تیر ۱۳۰۸، به جرم ارتشا بازداشت شد: چهار ماه حبس و محرومیت از خدمات عمومی. رضاخان، که قاجارها را “یادگارهای بد” میدید، بهانهای برای حذف یافت. نصرتالدوله، که املاک وسیعی داشت، به کشاورزی روی آورد – تا اینکه رسوایی زمینخواری رضاخان در مطبوعات غربی فاش شد.
سقوط نهایی: از تبعید تا قتل در زندان سمنان
در نیمه دوم دهه ۱۳۱۰، جراید غربی – از جمله تایمز – از غصب زمینهای رضاخان نوشتند. نصرتالدوله، متهم به افشای اطلاعات و “شانتاژ” شد. بازداشت دوم، در ۱۳۱۶، به تبعید سمنان انجامید: زندان شهربانی، جایی که آزادی در کار نبود. طبق اسناد دادگاههای پس از شهریور ۱۳۲۰، سه مأمور شهربانی به دستور رضاخان ابتدا او را مسموم و سپس خفه کردند. کسروی در دادگاه شهادت داد: “مرگش طبیعی نبود؛ پرونده شهربانی سه سند جعلی از دکتر معتمد دارد.” نصرتالدوله، ۵۲ ساله، در ۱۳۱۶ به قتل رسید توسط شاهی که برای تاجش زحمت کشیده بود.
خانوادهاش، جنازه را به ابنبابویه بردند. پدرش، فرمانفرما، از این قتل شکسته شد و دو سال بعد درگذشت. نصرتالدوله دو بار ازدواج کرد: ابتدا با دفترالملوک (خواهر مصدق)، که مظفر فیروز (بعدها سفیر) از او زاده شد؛ سپس با اکرمالدوله برزین، که دو پسر و یک دختر داشت.
نصرتالدوله فیروز، در تاریخنگاری معاصر، چهرهای دوگانه است. برای برخی، خائن قرارداد ۱۹۱۹ و رشوهخوار؛ برای دیگران، سیاستمداری عملگرا در دورانی که ایران در چنگ استعمار بود. او که با هوش اروپاییاش، ایران را به سوی مدرنیته سوق داد از اصلاحات مالی تا حمایت از پهلوی و در نهایت قربانی طمع رضاخان شد. زندگیاش، آینهای از ایرانِ پرتلاطم اوایل قرن بیستم: جایی که اشراف برای بقا قمار میکردند، اما باد تغییر، همه را برد.