هژبر یزدانی: گله‌دار سنگسری که بزرگ‌ترین سرمایه‌دار ایرانی پیش از انقلاب شد

Rate this post

هژبر یزدانی تا پیش از دهه ۱۳۵۰ شمسی، موقعیت اجتماعی و اقتصادی برجسته‌ای نداشت. در اوایل دهه پنجاه با بهره‌گیری از شکاف‌های موجود در نظام بانکی کشور، رانت‌های بانکی و اعتبارات و وام‌های کلان خصوصاً از بانک ملی ایران و بانک صادرات ایران و خرید سهام شرکت‌ها و کارخانجات گوناگون، صاحب ثروتی افسانه‌ای گردید.

تبدیل شدن هژبر یزدانی به قطب اقتصادی، ریشه در اوضاع اقتصادی و نظام بانکداری بیمار ایران داشت. هژبر از سال ۱۳۵۰ به بعد، به خرید سهام شرکت‌های مختلف پرداخت و پیش از آن، اعتبارات کلانی از شعب مختلف بانک ملی ایران دریافت نمود، لیکن با وجود دریافت اعتبارات و وام‌های غیرقانونی و همکاری غیرمجاز بانک ملی ایران و برخی دیگر از بانک‌های کشور با نامبرده، هر کدام از شرکت‌های وابسته به وی، مبالغ هنگفتی به بانک بدهکار شدند و از پرداخت بدهی‌های خود خودداری کردند و هیچ‌گاه برخورد جدی از جانب بانک‌ها صورت نگرفت.

به نظر می‌رسد شعب بانک ملی و اداره اعتبارات در خصوص اعطای اعتبار به هژبر نظر خاصی داشتند. هژبر بابت معاملات مختلف، وام‌هایی با بهره‌های متفاوت از ۵ درصد تولید تا ۱۲ درصد اعتبار در حساب جاری دریافت می‌کرد و بانک ملی و ادارات امور اقتصادی و دارایی بر آن کنترلی نداشتند تا مصرف واقعی این اعتبارات و وام‌ها را مورد رسیدگی و بررسی قرار دهند. زیرا در همه‌جا، وی از ارائه دفاتر و اسناد مالی خودداری می‌کرد. علاوه بر آن با ایجاد تغییراتی در اساسنامه شرکت‌ها زمینه را طوری فراهم می‌ساخت که راه هرگونه معامله‌ای باز باشد و هرگونه وجهی که به عنوان وام یا اعتبار از بانک دریافت می‌کرد، به نحو دلخواه به مصرف می‌رساند. مهم‌تر اینکه نحوه معاملات و خرید سهام شرکت‌ها از طرف او صورت خاصی داشت، بدین ترتیب که سهام اشخاص را با پرداخت وجوهی که از اعتبارات خود استفاده می‌کرد، به نام خود و فرزندانش می‌خرید و با تشکیل شرکت خانوادگی تعداد سهام را افزایش می‌داد و با میزان افزایش سهام و سرمایه از بانک‌ها اعتبار دریافت می‌کرد.

این روش غیرقانونی در شرکت کفش اطمینان که سرمایه آن از ده میلیون ریال به یک‌صد میلیون ریال به طور صوری ترقی داده شد و به همان میزان هم اعتبار دریافت کرد، نمونه‌ای بارز از شگردهای هژبر بود و در سایر شرکت‌های او نظیر: شرکت کشاورزی مکانیزه و دامداری کیخسرو، شرکت سهامی قند قزوین، شرکت پوست آریازمین، شرکت سهامی قند شاه‌زند و شرکت سهامی قند شیروان عمل می‌شد.

نکته دیگر اینکه در اعطای اعتبارات و تمدید آن، می‌بایست در پایان مدت اعطای تسهیلات، بدهکار اعتبار دریافتی را واریز کند، لیکن قوانین بانکی مراعات نمی‌شد و حتی وقتی که صراحتاً تذکر داده می‌شد که اعطای اعتبار برای یک سال است، بدون اینکه به تذکر مزبور توجه بشود، اقدام به تمدید و تجدید اعتبار می‌گردید و تخلفات وی در بسیاری از موارد نادیده گرفته می‌شد، به ویژه اینکه اکثر اعتباراتی را که او به منظور خاص دریافت می‌کرد، بعداً به صورت دیگری مورد استفاده قرار می‌داد. مثلاً در مورد دریافت مبلغ پانصد میلیون ریال اعتبار در حساب جاری در بانک ملی شعبه فردوسی، خود را بازرگان و دارای املاک و تاجر آهن‌آلات معرفی نموده و بانک بدون توجه به کارت بازرگانی و مدارک معتبر دیگر، شروع به اعطای اعتبار می‌کند و با آنکه تخلفات در پرداخت بدهی وی مشهود بود و سفته‌هایش واخواست شده بود، مع ذلک، بدون دریافت هیچ‌گونه تضمینی با قبول سفته اشخاص، تسهیلات در اختیار او قرار می‌گیرد. با وجود روشن بودن وضعیت بدهکاری‌های وی، شعب بانک ملی همیشه در پیشنهادهای خود به اداره اعتبارات وی را بازرگانی معروف و خوشنام و خوش‌حساب قلمداد می‌کردند. (فصلنامه مؤسسه تاریخ معاصر ایران، ش ۱۷، بهار ۱۳۸۰، ص ۸۰)

هژبر در راه رسیدن به ثروت

هژبر با گله‌داری آغاز کرد و با گله‌داری هم ادامه داد و همواره خود را حشم‌دار می‌دانست. فعالیت‌های اقتصادی او علاوه بر سنگسر و مناطق اطراف به سطح کشور توسعه پیدا کرده و مجتمع‌های کشاورزی در مناطقی چون گرگان و گنبد، اصفهان، گوهر کو و تمب در سیستان و بلوچستان، شیروان و قوچان داشت.

مقدار زیادی از گوشت کشور را چه از طریق فروش دام‌های خود و چه از طریق واردات گوشت از آمریکای جنوبی، هژبر تأمین می‌کرد. اکثر کارخانه‌های قند ایران در سراسر کشور را از صاحبان آن خریداری کرد. پس از خرید کارخانه‌های قند ایران با دریافت وام‌های چند صد میلیون تومانی از وزارت کشاورزی، صدها کیلومتر از زمین‌های دو طرف جاده قوچان تا بجنورد به عرض ده کیلومتر را تملک کرد و آنها را به کشت چغندر قند اختصاص داد. علاوه بر این هژبر، در صنعت چرمسازی و صادرات کفش‌های دست‌دوز فعالیت داشت. اما مهم‌ترین اقدام وی در راه رسیدن به ثروت افسانه‌ای، بانکداری بود.

اما وی برای یافتن هویت، سودای بانکداری در سر می‌پروراند و موفق شد از «ابوالحسن ابتهاج» (مؤسس بانک ایرانیان و رئیس سازمان برنامه و بودجه)، بانک ایرانیان را خریداری کند. او همچنین قصد داشت که به تدریج بانک صادرات را نیز خریداری کند، و مدتی نگذشت سهامدار عمده بانک صادرات شد.

حسنعلی مهران رئیس کل بانک مرکزی درباره خرید بانک صادرات (دومین بانک کشور و بزرگ‌ترین بانک خصوصی آن روز) توسط هژبر یزدانی در خاطراتش می‌نویسد: «یک دلیل آسیب‌پذیری زیاد بانک صاحبان سهام بود که خیلی متفرق بودند، و وقتی هژبر یزدانی شروع به خرید سهام بانک صادرات کرد، و قیمتی بالاتر از قیمت معامله شده در بورس را نقداً پیشنهاد کرد، این خرده سهامداران که کارمند بانک بودند، با علاقه فوق‌العاده‌ای سهام خود را فروختند. غافل از اینکه پول خرید این سهام از قرار از طریق اعتبارات اعطایی همین بانک که از طرف رؤسای یکی از شعب بانک تأمین شده بود، پرداخت می‌گردد. در این میانه به دلایل مختلف سلامت بانک در خطر بود، از جمله اینکه مفرّح [مؤسس بانک صادرات] به وضوح می‌دید که وضع بانک رو به وخامت گذارده است. به یاد دارم یک بار مفرّح به من گفت که از داخل دارند بانک مرا از من می‌گیرند. دقیقاً نگفت کی دارد می‌گیرد، ولی شاید منظورش این بود که همان مقاماتی که مفرح را در توسعه بانک کمک کردند، همان‌ها او را در این مسیر قرار داده‌اند.» (حسنعلی مهران، ص ۱۱۸)

وی در ادامه خاطرنشان می‌کند، هژبر یزدانی همزمان با این اتفاق مشغول خرید سهام ۸ بانک دیگر نیز بود. لازم بود هرچه زودتر بانک مرکزی در این زمینه دخالت کند. در این میانه نامه‌های متعددی از مقامات بالا می‌آمد که خصومت بانک مرکزی با یزدانی از کجا ناشی می‌شود مگر این مرد تمام سرمایه خود را در ایران به کار نمی‌برد؟ این همه مخالفت با او از چیست. از طریق نظارت بر بانک‌ها و اداره اطلاعات اعتباری مجدداً به وضع یزدانی و به دارایی‌ها و بدهی‌های او به بانک‌ها رسیدگی شد و روشن شد که ارقام بدهی ابعاد جدید پیدا کرده و باید هرچه زودتر به این مهم سر و صورتی داد. در این میانه ابتهاج علاقه خاصی به فروش سهام خود در بانک ایرانیان داشت که در آن بانک نیز یزدانی مشغول خرید سهام سهامداران جزء بود. بالاخره موافقت با این معامله بدین صورت حاصل شد که یزدانی کلیه سهام خود در بانک‌های کشور از جمله بانک صادرات را در اختیار بانک مرکزی قرار دهد که از آن محل بدهی‌های او به بانک‌ها، بالاخص به بانک صادرات پرداخت شود و در مقابل اجازه داشته باشد که سهام ابتهاج را در بانک ایرانیان بخرد و بدین ترتیب صاحب سهم بزرگ بانک ایرانیان شود. با خارج شدن سیتی بانک از آن بانک در سال بعد، یزدانی موفق شد اختیار این بانک را به عهده گیرد. مهم‌ترین هدف بانک مرکزی در آن زمان حفظ بانک صادرات بود. بانک مرکزی موفق شد کلیه سهام یزدانی را در بانک صادرات زیر کلید خود درآورد. انتظار این بود که بانک مرکزی نظارت به مراتب نزدیک‌تری بر احوال بانک‌ها می‌داشت، به صورتی که می‌توانست قبل از وقوع حادثه چاره‌جویی کند، بالاخص در مورد خرید و فروش سهام بانک‌ها که متأسفانه چون بی‌نام بود و در بورس توسط کارگزاران معامله می‌شدند، کسب این اطلاعات امکان‌پذیر نبود. جلوی خرید و فروش سهام را توسط مردم البته نمی‌شد گرفت، ولی بانک مرکزی باید می‌دانست که نظام اعتباری در داخل بانک‌ها چگونه عمل می‌کند که یک نفر می‌توانست این همه از رئیس یک شعبه وام بگیرد؟ در نهایت جواب این‌گونه مسائل را باید در داخل نظام نظارتی خود بانک‌ها پیدا کرد. آنچه که لازم می‌بود این بود که آن‌چنان نظامی در داخل بانک به وجود بیاید که بتواند جلوی این‌گونه اعتبارات را بگیرد. (همان، ص ۱۱۹-۱۱۸)

مهران همچنین یادآور شده است: یک پدیده دیگر نظام بانکی کشور این بود که تعدادی از گروه‌های صنعتی بزرگ کشور صاحبان سهام اقلاً یک بانک بودند. یکی از دلایل اصلی ستیز هژبر یزدانی با بانک مرکزی نیز همین بود که می‌خواست یک بانک داشته باشد و از دید خودش، از این بابت از دیگران کمبودی نداشته باشد تا در نهایت اکثر سهام بانک ایرانیان را خرید. (همان، ص ۲۱۱)

بانک ایرانیان در دی ماه ۱۳۳۷ شروع به کار کرد. این بانک را ابوالحسن ابتهاج با مشارکت سیتی بانک نیویورک تأسیس کرد و ریاست هیأت مدیره آن را تا زمانی که سهام خود را به هژبر یزدانی فروخت، بر عهده داشت. در پایان سال ۵۵ کل دارایی‌های بانک بالغ بر ۱۶ میلیارد ریال و سرمایه پرداخت شده بانک یک میلیارد ریال بود. حسین فردوست در مورد خرید این بانک توسط هژبر می‌نویسد: «یک روز ابتهاج، مدیرعامل بانک ایرانیان به من تلفن کرد که از این پس در بانک ایرانیان سمتی ندارد و تمام سهام بانک و ساختمان و اثاثیه و وسایل آن به هژبر یزدانی فروخته شده است. یک روز هم سمیعی رئیس بانک توسعه کشاورزی به من شکایت کرد که فرد بی‌تربیتی با دو گارد مسلح به مسلسل بدون اجازه وارد دفتر کارم شده و گفته که نامش یزدانی است و می‌خواهد سهام بانک با ساختمان و وسایل به او واگذار شود. سمیعی پاسخ داده که این امر منوط به اجازه وزارت کشاورزی و تصویب دولت است. یزدانی با خشونت جواب داده که ترتیب آن را می‌دهم!» (ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج ۱، ص ۳۷۵-۳۷۶)

ابوالحسن ابتهاج مسئول سازمان برنامه و بودجه و رئیس بانک ایرانیان در زمان محمدرضا می‌نویسد: هژبر یزدانی شخص ثروتمندی بود که با دستگاه، به‌خصوص نصیری رئیس سازمان امنیت، رابطه نزدیک داشت و مدتی بود سهام بانک‌های مختلف را خریداری می‌کرد. آرزوی یزدانی این بود که او نیز مانند بعضی از افرادی که تمول سرشاری به دست آورده بودند، صاحب بانک بشود. یزدانی با پشتیبانی دستگاه امنیتی کشور به طور نامحدودی نزد بانک‌ها اعتبار داشت و یک وقت شایع بود متجاوز از ۷۰ میلیون ریال به بانک‌ها مقروض است. (خاطرات ابتهاج، ج ۲، ص ۵۵۲)

عباس میلانی درباره یکی از سرمایه‌داران عصر پهلوی می‌نویسد: «این سرمایه‌دار از آنچه بانکداران فلوت Float می‌خوانند، استفاده‌های نامشروع می‌کرد. در واقع با صدور چک بی‌محل از حساب یک بانک، سهام همان بانک را می‌خرید و پیش از برگشت خوردن چک، مبلغ لازم را به حساب واریز می‌کرد، در سال ۱۳۵۴ حسنعلی مهران رئیس وقت بانک مرکزی، ناگهان متوجه شد که میزان این چک‌های بی‌محل به بیش از یک میلیارد تومان رسیده است. مهران دست به کار شد و از هویدا کمک خواست. هویدا سرمایه‌دار خاطی را به دفتر نخست‌وزیر فرا خواند و به لحنی تند و حتی تهدیدآمیز از او خواست که از دخالت در کار بانک‌های مملکت دست بردارد و فکر خرید بانک تازه‌ای را هم وابگذارد. یکی دو روز بعد، بانک مرکزی نامه‌ای از دربار دریافت کرد. در آن، شاه تأکید کرده بود که سرمایه‌دار نامبرده، انسانی زحمتکش و سخت‌کوش است و دولت نباید در راه رشد و گسترش او مانع ایجاد کند. یکی دو روز پس از آنکه بانک مرکزی این نامه را دریافت کرد، سرمایه‌دار ظفرمند، این بار بی‌دعوت، به دفتر نخست‌وزیر رفت. انگشت شست برآورده‌اش را به رئیس دفتر هویدا نشان داد و به مسخره گفت: «به ارباب بگو، بفرما، بانک را خریدم.» بالمآل پس از مذاکراتی که شاه در آن دخالت مستقیم داشت، قرار شد این سرمایه‌دار، همه سهام خود را در بانک‌های مختلف بفروشد و در عوض چهل درصد از سهام یکی از بانک‌ها را حفظ کند. (معمای هویدا، پی‌نوشت، ص ۳۴۸)

محمد یگانه وزیر دارایی و مسکن و مشاور در سه کابینه هویدا، آموزگار و شریف امامی که سال‌ها ریاست کل بانک مرکزی را برعهده داشت درباره هژبر می‌نویسد: هژبر بارها از بانک‌های مختلف کشور، وام‌هایی کلان گرفته و حدود ۷۵۰ میلیون تومان به آنها مقروض بوده است. برای نمونه می‌توان به اخذ چند بار وام هنگفت توسط وی (یک بار به مبلغ ۱۶۰ میلیون تومان و بار دیگر ۱۰۵ میلیون تومان) از خوش‌کیش رئیس بانک ملی اشاره کرد که با فشار دکتر ایادی و هوشنگ انصاری (وزیر دارایی وقت) صورت گرفت و برای آنکه موانع قانونی را از سر راه اختلاس‌های خویش بردارد، تلاش کرد که از شاه و اشرف و نصیری کمک بگیرد.

برای ما این سؤال وجود داشت که هژبر این همه ثروت را از چه طریقی به دست آورده است؟ در تحقیقات خود از بانک مرکزی به اینجا رسیدیم که وی از طریق زد و بند با عالی‌ترین مقام‌ها در کشور که مهم‌ترین‌شان دکتر ایادی طبیب مخصوص شاه بود، از بانک‌ها قرض می‌کند و با پول بانک‌ها از این دست به آن دست شروع کرده این کارخانه را خریدن، آن زمین را خریدن؛ قیمتش بالا رفته، مقداری فروخته، استفاده می‌کند.

ما مطالعاتی کردیم، دیدیم ایشان رفته از سیستم بانکی در حدود هفتصد هشتصد میلیون تومان پول قرض کرده، این در حدود ۱۹۷۴ یا ۵ بود، این سرمایه‌گذاری‌ها را هم کرده، این ثروت‌هایی هم که دارد… کم‌وبیش به همان اندازه است. ولی برای اینکه سرش از میان سرها دربیاید، می‌خواست ریاست یکی از بانک‌ها را داشته باشد، می‌رفت رئیس شعبه‌ای در فلان جا را می‌دید، کمیسیونی به او می‌داد و از طریق ایشان، صد میلیون تومان، دویست میلیون تومان قرض می‌کرد. (خاطرات محمد یگانه، ص ۱۹۰-۱۹۳)

یگانه در ادامه به شرح مشکلاتی که هژبر برای نظام بانکی ایجاد می‌کرد پرداخته و نوشته: هژبر وقتی نتوانست اجازه تأسیس بانک از بانک مرکزی بگیرد، شروع به خرید سهام بانک اصناف و بانک بیمه بازرگانان از سهامداران کرد و سهام را به دو برابر قیمت یا بیشتر می‌خرید. هژبر برای خرید سهام بانک توسعه صنعتی و معدنی، ۱۰۵ میلیون تومان وام از شعبه فردوسی بانک ملی دریافت کرد. پیش‌تر نیز ۱۶۰ میلیون تومان اعتبار از آنان دریافت داشته بود و سرمایه بانک نیز ۴۰۰ میلیون تومان بیشتر نبود. این در حالی بود که به موجب مقررات بانک مرکزی، بانک می‌توانست ۱۰ درصد از سرمایه خود را به هر فرد وام بدهد. خوش‌کیش مدیرعامل بانک ملی به بانک مرکزی احضار شد و در توضیح گفت: اشتباه شده است.

مقرر شد که هژبر وام بانک ملی را بازپس دهد، اما برای تأدیه دیونات خود با این بانک، به سراغ بانک صادرات رفت و ۱۰۰ میلیون تومان از مفرح وام گرفت. در حالی که سرمایه بانک صادرات ۲۵۰ میلیون تومان بود. هژبر خود از نظر مالی پولی نداشت و برای خرید سهام هر بانک، از بانک دیگر وام می‌گرفت. قرار شد هژبر سهامی را که به این ترتیب خریده بود، بفروشد. (همان، ص ۱۹۰-۱۹۳)

یزدانی موفق به انجام ادای تعهداتش در قبال وام‌ها و اعتبارات بی‌حد و حساب از بانک ملی شعبه فردوسی نشد، لذا بخشی از اعتبارات بانکی او در اسفند ۱۳۵۳ و فروردین ۱۳۵۴ قطع شد. همچنین دو فقره تقاضای کتبی او که در تاریخ‌های ۳ و ۲۰ آذر ۱۳۵۴ به بانک ملی شعبات بازار و مرکزی به مبلغ ۳۵۰ میلیون تومان تسلیم شده بود، و طی آن تقاضای اعتبار مجدد نموده بود، در کمیته اعتبارات بانک به طور شفاهی مطرح شد و با عنایت به اعتباراتی که قبلاً به مبلغ ۱۹۷ میلیون تومان در اختیار وی و شرکت‌هایش گذاشته شده بود، مورد تصویب قرار نگرفت و این امر، سرآغاز بروز اختلافاتی میان هژبر و محمد یگانه، رئیس وقت بانک مرکزی و یوسف خوش‌کیش رئیس بانک ملی ایران شد. (فصلنامه مؤسسه تاریخ معاصر ایران، ص ۹۴ و ۹۵)

هژبر در پی محدود شدن اعتبارات بانکی خود در سال ۱۳۵۴، نامه‌ای به شکایت از دکتر محمد یگانه، خطاب به مقامات نوشت. وی در نامه‌ای خطاب به محمدرضا پهلوی ادعا کرد: رئیس بانک مرکزی ایران «شروع به شایعه‌سازی علیه فدوی نموده، مبنی بر اینکه هژبر یزدانی با صدور چک بلامحل و داشتن تعهدات سنگین در بانک‌ها تصمیم دارد با خرید اکثریت سهام بانک‌ها برای خود شخصیت کاذب اقتصادی به وجود آورد و مدیریت بانک‌ها را در دست بگیرد. و با این عمل ایجاد محدودیت‌های اعتباری برایم فراهم نموده… تا سهام خود را ناگزیر به خارجیانی که مورد نظر او می‌باشند، واگذار نمایم». (فصلنامه مؤسسه تاریخ معاصر ایران، ص ۹۹)

هوشنگ انصاری وزیر دارایی وقت مانع از فروش سهام بانک صادرات شد و تیمسار ایادی رئیس دفتر شاه در تلگرافی به بانک مرکزی نوشت: اعلیحضرت همایونی فرمودند که شما سهام هژبر یزدانی را در بانک اصناف به چه مجوزی می‌گیرید؟ چه حقی دارید این کار را بکنید؟ توضیح دهید. (خاطرات محمد یگانه، ص ۱۹۳-۱۹۹)

هژبر همچنین در نامه‌ای خطاب به امیرعباس هویدا، یوسف خوش‌کیش مدیرکل بانک ملی ایران را به گرفتن رشوه متهم نمود و مدعی شد چون حاضر به پرداخت رشوه نشده، خوش‌کیش از باز کردن اعتبارات بانکی وی امتناع نموده است. (فصلنامه مؤسسه تاریخ معاصر ایران، ص ۹۹) این درحالی بود که یزدانی از طریق عباس سرافراز دو فقره چک به مبلغ ۲ میلیون و ۳ میلیون تومان پول برای خوش‌کیش فرستاده بود و مدیرعامل بانک چک‌ها را پس فرستاده بود. (همان، ص ۱۰۲) چند ماه بعد، اختلافات بین هژبر یزدانی و خوش‌کیش برطرف شد و اعتبارات بانکی وی به منوال غیرقانونی قدیم ادامه یافت.

یکی دیگر از کسانی که یزدانی با وی دچار اختلاف شد، جهانبخش انهاری دوست قدیمی هژبر و مدیرعامل تعدادی از شرکت‌های او بود. یزدانی، واسطه آشنایی سرافراز و یزدانی بود. در گیرودار مناقشه خوش‌کیش و یزدانی، شهادت سرافراز و انهاری نقشی اساسی داشت، انهاری حاضر به شهادت دروغ علیه خوش‌کیش نشد و به واسطه همین اعترافات در ۲۱ اسفند ۱۳۵۴ مورد ضرب و شتم ایادی یزدانی قرار گرفت. بر اساس این ضربات، استخوان کاسه زانوی وی شکست در بیمارستان بستری شد. سه ماه بعد، زمین خورد و در حین عمل به دلیلی نامعلوم قلبش چند دقیقه از کار افتاد و همین منجر به از کار افتادن مغز و اعصاب وی گردید. وکیل همسر انهاری، در نامه‌ای به تاریخ ششم آبان ۵۷، به بازپرس شعبه ۳ دادسرای تهران، از تبانی یزدانی با دکتر اقراری رئیس بیمارستان پرده برداشت. (همان، ص ۱۱۱)

جهانبخش کنارسری انهاری پس از تحمل سه سال اغماء، در دوم آذر ماه ۵۷ بدرود حیات گفت. پرونده شکایت وی از یزدانی به اتهام معاونت در ایراد ضرب منتهی به نقص عضو، در ایام بازداشت یزدانی به بازپرسی شعبه ۱۴ دادسرای تهران، ارجاع گردید. اما با وقوع انقلاب ۵۷ و باز شدن زندان‌های کشور، یزدانی از زندان گریخت و این پرونده برای همیشه مختومه شد.

یگانه در خاطراتش یک سال پیش از وقوع انقلاب ۵۷، به تلاش هژبر برای تصرف ۷-۸ بانک از جمله بانک صادرات و واردات اشاره کرده و از او به عنوان بزرگ‌ترین وام‌گیرنده سیستم بانکی کشور نام برده است: این دفعه در وزارت اقتصاد و دارایی هستم.

یکمرتبه دیدیم هژبر یزدانی دست انداخته و حدود هفت هشت تا بانک من‌جمله بزرگ‌ترین بانک صادرات و واردات، که بزرگ‌ترین بانک خصوصی کشور است را تصاحب کرده. اعتبار بانک صادرات در حدود سیصد و پنجاه میلیارد تومان بود در حالی که هژبر معادل پنج میلیارد و ششصد میلیون تومان از سیستم بانکی کشور وام گرفته بود و مرتب پول‌ها را از سیستم بانکی بیرون می‌کشید. این در حالی بود که پول به کسانی که فعالیت‌های اقتصادی کوچک داشتند، نمی‌رسید. یزدانی تنها به اندازه نیمی از مبلغ وام‌هایی که گرفته بود، دارایی داشت. بانک مرکزی برای بازپس‌گیری این وام‌ها، پیشنهاد فروش سهام بانک‌ها را داد و توانست دو میلیارد تومان از دیون وی را تأدیه کند. (همان، ص ۱۹۹-۲۰۳)

علاوه بر سیستم بانکی کشور، جامعه روحانیت نیز در برابر اقدامات هژبر (نظیر خریداری دو سوم سهام بانک صادرات ایران) واکنش تند نشان داد. این واکنش‌ها بعضاً در اسناد ساواک نیز بازتاب یافته است. برای نمونه، ساواک در گزارش ۱۴/۹/۱۳۵۶ خود از آقای حبیب اخوان (عضو هیأت مدیر بانک صادرات ایران) نقل می‌کند که آیت‌الله یحیی نوری (از علمای مبارز تهران) روز ۱۳ آذر ۱۳۵۶ با نیکخواه (عضو هیأت مدیره بانک صادرات ایران) تماس گرفته و اظهار داشته است که: جامعه روحانیت در ایران اطلاع حاصل نموده که دو سوم سهام بانک صادرات ایران را بهائیان (منظور آقای هژبر یزدانی) خریداری کرده‌اند. بنابراین با توجه به این‌که ملت ایران مردمی اهل تشیع می‌باشند، جامعه روحانیت در نظر دارد برای روز اول محرم (برابر با ۲۱/۹/۲۵۳۶) فتوا دهد که ملت ایران از باز کردن حساب در بانک صادرات ایران خودداری نمایند. آقای حبیب اخوان اظهار داشت که در مشهد نیز چنین شایعاتی به وجود آمده، زیرا گفته می‌شود آقای هژبر یزدانی در مجالس و محافل اظهار داشته که قسمت اعظم سهام بانک صادرات ایران و بانک ایرانیان را شخصاً خریداری نموده و بدین‌ترتیب نامبرده با ابراز چنین مطالبی موجب بروز حساسیت در برخی از جوامع مذهبی و غیره گردیده است. بنابراین در صورتی که به مصلحت تشخیص داده شود، به نحو مقتضی به آقای هژبر یزدانی توصیه گردد که از ابراز چنین مطالبی جداً خودداری نماید.

هژبر در پاسخ به این اعتراضات، مجبور به فروش سهام خود در بانک‌ها و تأدیه اموال عمومی شد. وی در نامه‌ای خطاب به محمدرضا پهلوی در خصوص فروش سهام بانک صادرات به تاریخ بیستم بهمن ماه ۲۵۳۶ شاهنشاهی در شکایت از مغرضان و حسودان می‌نویسد: چاکر در حال حاضر جز در بانک صادرات ایران و بانک ایرانیان سهامی ندارد و در اجرای اوامر مبارک شاهانه سهام خود را در سایر بانک‌ها فروخته‌ان. در حالی که عده‌ای هستند که در چندین بانک دارای سهام زیادی هستند که شاید از بیست درصد به نام شرکت‌ها یا به نام خود و فرزندانشان در هر بانک تجاوز می‌نماید. منافع مشروع حاصله از سهام بانک صادرات ایران چاکر به مصرف جبران زیان و توسعه بعضی از تأسیسات غلام می‌رسد، چنانچه تا به حال زیان وارده از کارخانجات قند چاکر از سود سهام بانک صادرات تأمین می‌شده است.

وی در بخش دیگری از نامه متذکر شده: اخیراً به چاکر ابلاغ گردیده که کلیه سهام بانک صادرات خود را بفروشم و حال آنکه قبلاً ابلاغ شده بود که فقط در دو بانک سهام داشته باشم که در اجرای اوامر سهام خود را در سایر بانک‌ها فروخته‌ام. جواباً عرض کردم که در امتثال فرمان مطاع مبارک، فرمانبردار بوده و آماده فروش هستم ولی به قرار معلوم بانک صادرات که چاکر را مجبور به فروش سهام و اطاعت امر می‌داند، پیشنهاد می‌نماید سهام چاکر را کمتر از ارزش واقعی خریداری نماید. چون غلام جان‌نثار اطمینان دارد و شاهنشاه آریامهر اوامری جز در طریق عدالت و مصلحت صادر نفرموده و نخواهد فرمود، لذا از خاکپای همایونی استدعا دارد مقرر فرمایند قیمت واقعی سهام چاکر را بر اساس سوددهی و ارزیابی دارایی و تأسیسات بانک صادرات ایران تعیین نمایند. در مورد فروش یا عدم فروش سایر تأسیسات چاکر که بدون وجود منبع درآمد اداره آنها امکان‌پذیر نخواهد بود، از خاکپای همایونی کسب تکلیف می‌نماید که به هر طور که صلاح و مصلحت می‌دانند، اوامر شاهنشاه مطاع خواهد بود. (فصلنامه مطالعات تاریخ معاصر، ص ۷۲-۷۳)

پایان هژبر

هژبر یزدانی در تابستان ۱۳۵۷ در دولت ارتشبد ازهاری به اتهام تصرف غیرقانونی اموال عمومی از جمله چهارصد هکتار زمین‌های دولتی در اردستان یزد، معاونت در ضرب به دسته‌جمعی منتهی به فوت جهانبخش انهاری و صدور چک بلامحل در بانک ملی شعبه حافظ بازداشت و در زندان قصر زندانی شد. (هژبر یزدانی به روایت اسناد ساواک، ص ۴۲۶) اما کدام گله‌دار می‌تواند بدون حمایت بی‌دریغ مقامات بلندپایه به چنین ثروت افسانه‌ای دست یابد؟ احسان نراقی (مشاور فرح) در تاریخ ۴/۶/۵۷ در خصوص هژبر می‌گوید: همه می‌دانند که چه کسی هژبر را بزرگ کرده، این نصیری و دیگران بودند، از کلمات قصار هژبر است که من یک پدر دارم به نام تیمسار ایادی [پزشک مخصوص شاه] و یک برادر دارم تیمسار نصیری [رئیس ساواک] و یک نوکر منصور روحانی…

هژبر یزدانی در غروب ۲۱ بهمن ۱۳۵۷، در پی باز شدن درب زندان‌ها به همراه محرری رئیس وقت سازمان زندانها، از زندان قصر گریخت و پس از مدت‌ها آوارگی خود را به آمریکای لاتین رساند و در کاستاریکا به همراه سناتور علی رضایی، کلان سرمایه‌دار معروف و مالک کارخانه‌های نورد و لوله اهواز به کار دامپروری در سطح کلان مشغول شد.

اموالش بعد از انقلاب مصادره شد و به فرمان آیت‌الله خمینی، علی طرخانی، اسدالله عسگراولادی و حبیب‌الله شفیق مأمور حفاظت از اموال وی شدند. بخش عمده اموالش به بنیاد مستضعفان رسید و مجتمع بزرگی که در انتهای خیابان پیروزی تهران (فرح‌آباد سابق) داشت به سپاه پاسداران رسید و امروز مقر فرماندهی و ستاد سپاه پاسداران و نیروهای وابسته است.

هژبر یزدانی تا زمان مرگ در شهر سن خوزه در کاستاریکا زندگی می‌کرد. در کنار مزرعه‌اش تابلوی بزرگی نصب کرده بود که بر آن نوشته بود: سنگسر. می‌گویند هم محلی‌هایش از او با احترام یاد می‌کنند.

Rate this post

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *