وداع با قهوه و نگاه جدید به زندگی

Rate this post

چارلز لین نویسنده ماجرایی خواندنی از روزی را روایت می‌کند که خوردن قهوه را ترک کرد. او نوشته :‌«  عادت من به قهوه از اواسط دهه ۲۰ زندگی‌ام شکل گرفت. آن زمان به‌عنوان گزارشگر در آمریکای مرکزی کار می‌کردم، جایی که برخی از مرغوب‌ترین دانه‌های قهوه جهان تولید می‌شود. یک دوست محلی به من یاد داد که قهوه را غلیظ و سیاه، با مقدار زیادی شکر بنوشم. این فرمول برای دهه‌ها همراه من بود. هر روز صبح با یک فنجان قهوه خودم را سرپا نگه می‌داشتم و در طول روز هم گاهی فنجان‌هایی اضافه می‌کردم. حتی می‌توانستم بعد از شام در رستوران با یک دبل اسپرسو شب را به پایان ببرم بدون اینکه خوابم مختل شود. همسرم از این موضوع شگفت‌زده و کمی حسود بود. قهوه اولین چیزی بود که صبح‌ها به ذهنم می‌رسید و گاهی آخرین فکرم قبل از خواب. می‌دانستم این نشانه اعتیاد است، هرچند اعتیادی که از نظر اجتماعی قابل‌قبول بود و به نظر نمی‌رسید عوارض بدی داشته باشد.

تغییر مسیر پس از یک هشدار سلامتی

چند ماه پیش، همه‌چیز تغییر کرد. دردی سوزاننده بین گلو و سینه‌ام احساس کردم. وقتی این موضوع را به پزشکم گفتم، ابروهایش بالا رفت. او توضیح داد که مصرف زیاد قهوه می‌تواند عاملی خطرناک برای رفلاکس اسید (سوزش سر دل) باشد و پیشنهاد کرد مصرفم را کم کنم. به دلیل محل درد، مرا به یک متخصص قلب ارجاع داد.

از روز بعد قهوه را کاملاً کنار گذاشتم. خوشبختانه سردردهای فلج‌کننده‌ای که در دفعات قبلی ترک کوتاه‌مدت تجربه کرده بودم، این بار رخ نداد، اما سوزش قفسه سینه‌ام بدتر شد و گاهی با تنگی نفس همراه بود.

دو هفته بعد وقتی به متخصص قلب مراجعه کردم، او فوراً یک روش تشخیصی برای بررسی و احتملاً رفع مشکل قلبم تجویز کرد.

تجربه نزدیک به مرگ و تصمیم جدید

سه روز پراضطراب بعد، در اتاق بیمارستان در حال بهبودی بودم و شنیدم متخصص قلب دیگری می‌گوید که آن‌ها یک انسداد ۹۹ درصدی در شریان حیاتی پیدا کرده‌اند. در آستانه یک حمله قلبی عظیم (که به «بیوه‌ساز» معروف است) بودم، اما با قرار دادن یک استنت، جریان خونم بازیابی شد و حالم خوب شد. از نظر تئوری، می‌توانستم دوباره قهوه بخورم. تأثیر قهوه بر قلب هنوز بحث‌برانگیز است، اما اجماع پزشکی حدودی نشان می‌دهد که مصرف متعادل برای قلب مشکلی ایجاد نمی‌کند و ممکن است حتی مفید باشد. دستورالعمل‌های جدیدم برای سلامت قلب هم هیچ اشاره‌ای به قهوه، چه مثبت و چه منفی، نداشت. اما فعلاً همچنان هیچ قهوه‌ای نمی‌خورم و شک دارم که دوباره به آن برگردم. تا حدی به دلیل نگرانی از ضربان قلبم هست که کافئین می‌تواند آن را بالا ببرد.

درس‌های عمیق‌تر از ترک قهوه

اما این تنها دلیل نیست. تجربه نزدیک به مرگم مرا وادار کرد صادقانه به همه کارهایی که بی‌فکر انجام می‌دادم نگاه کنم. خوردن غذای ناسالم، تماشای بی‌هدف تلویزیون و واکنش به موقعیت‌های پراسترس پشت سر هم ـ چه در کار و چه در جای دیگر ـ به جای برنامه‌ریزی عمدی برای زندگی، همگی مستقیماً به سلامت قلب آسیب می‌زنند. شاید اعتیاد به قهوه مستقیماً مشکل قلبم را ایجاد نکرده باشد، اما نمادی از بی‌توجهی‌ای بود که حالا می‌خواهم تغییرش دهم. در واقع، قهوه را فقط برای اثبات این که می‌توانم کنار بگذارم. می‌خواهم به خودم نشان دهم که می‌توانم در چیزهایی که قبلاً بدیهی می‌پنداشتم، عمدی باشم، سبک زندگی‌ام را تغییر دهم و به آن پایبند بمانم. اگر بتوانم عادت قهوه را برای همیشه ترک کنم، شاید برای سایر جنبه‌های زندگی‌ام که به کمی ذهن‌آگاهی و اراده بیشتر نیاز دارند، انگیزه بگیرم.

Rate this post

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *