پسر آخرین پادشاه زندیه، ولیعهدی که خواجه حرمسرا شد

خواجه خسرو، پسر لطفعلی خان زند و آخرین بازمانده خاندان زندیه، یکی از شخصیتهای تاریخی پیچیده و تأثیرگذار دوره انتقال قدرت از زندیه به قاجاریه است. خواجه خسرو در شرایطی دشوار زیسته و زندگیاش سرشار از فراز و نشیبهایی بوده که کمتر مورد توجه رسمی تاریخ قرار گرفته، اما بررسی دقیق زندگی او نه تنها حکایت خانواده زند را به پایان میرساند، بلکه نمایی از سرنوشت کسانی است که به ناچار تسلیم نظم سیاسی جدید شدند.
لطفعلی خان زند، آخرین فرمانروای سلسله زندیه، مردی بود که با رشادت و شجاعت در برابر نظامیان قاجار ایستاد اما در نهایت شکست خورد و کشته شد. خواجه خسرو، فرزند او، اما در مسیری کاملاً متفاوت قدم گذاشت؛ سرنوشت او از کودکی با شکست پدر و فروپاشی خانوادهاش گره خورده بود. برخلاف پدر که شاه و جنگجوی بزرگی بود، خواجه خسرو به عنوان یک خواجه در حرمسرای بیدر و پیکر فتحعلی شاه قاجار حضور یافت و به نوعی مجبور شد به عنوان خدمتکار و وفادار به دشمن پیشین، جایی در دربار جدید بیابد.
خواجه خسرو یا خواجه فتحالله
لطفعلی خان زند در سال ۱۱۸۳ هجری قمری به دنیا آمد و در سالهای آخر سلطنت خود (از حدود ۱۲۰۳ تا ۱۲۰۹ ق) درگیر جنگهای سنگین با آقامحمدخان قاجار بود. پس از شکست نهایی او، خاندان زند تهدید شدند و بسیاری از اعضای خانواده به صورت خشونتآمیز سرکوب، اخته یا تبعید شدند. در چنین شرایطی، خواجه خسرو به عنوان پسر لطفعلی خان زند، بخشی از زلزله سیاسی بود که پسلرزه آن زندگی او را شکل داد.
در منابع مختلف دوره زندیه و قاجاریه البته دو نام “فتح الله خان” و “خسرو خان” برای پسران لطفعلی خان زند آمده است. اغلب منابع ایرانی پسر ارشد لطفعلی خان را فتح الله خان میدانند، در حالی که تنها سرهارفورد جونز، نماینده انگلیسی کمپانی هند شرقی که در سال ۱۲۰۵ ه.ق (۱۷۹۱ میلادی) در شیراز حضور داشت، پسر لطفعلی خان را “خسرو” نامیده و از دیدار با پسری هفت ساله، زیبا و باهوش به نام خسرو در باغ کلاه فرنگی شیراز گزارش داده است.
احتمالاً آوردن نام “خسرو” در نوشتههای جونز به دلیل اشتباه در تشخیص برادر و پسر لطفعلی خان باشد، زیرا هیچ منبع دیگری نام خسرو را به عنوان پسر بزرگ تر لطفعلی خان ذکر نکرده و خسرو بیشتر به عنوان برادر کوچکتر لطفعلی خان شناخته میشود که در زمان خروج لطفعلی خان از شیراز، جانشین او بوده است. در لشکرکشیهای لطفعلی خان در سالهای ۱۲۰۴ و ۱۲۰۵ ه.ق نیز خسرو که کودک بوده، در شیراز به عنوان جانشین او مانده است.
فتح الله خان به عنوان پسر ارشد لطفعلی خان در بیشتر منابع آمده و احتمالاً در حدود سال ۱۲۰۲ ه.ق متولد شده است. گفته شده که فتح الله خان در کودکی در سال ۱۲۰۹ ه.ق اخته شده است و سیاح انگلیسی جورج کپل که در سال ۱۸۲۴ میلادی با او در بمبئی دیدار کرده، سن او را در آن زمان حدود ۳۸ سال ذکر کرده است. همچنین فتح الله خان در دوران حکومت کوتاه پدرش احتمالاً در حرمخانه بزرگ شده و در حدود پنج یا شش سالگی شروع به دریافت آموزشهای نظامی و دریافت لقب کرده است.
پس از سقوط شیراز و پیروزی قاجارها، رفتار خشونتبار با زنان و فرزندان لطفعلی خان، از جمله اخته کردن پسر خردسال، گزارش شده است. اما از اینکه چه کسی اخته شده – فتح الله خان یا خسرو – مناقشه وجود دارد و برخی منابع اخته شدن پسر لطفعلی خان را در سال ۱۲۰۹ ه.ق و در محاصره کرمان ذکر میکنند.
جانشینی و سرنوشت خسرو برادر کوچکتر لطفعلی خان پس از فتح شیراز مشخص نیست اما گفته شده که به طور قطع در این واقعه کور و اخته شده است. فتح الله خان بعدها در دوره فتحعلی شاه به عنوان نماینده در دربار حضور داشته و رفتار شاه با او محترمانه بوده است. روایتهایی از ملاقات سرهارفورد جونز با خسرو در حدود سال ۱۲۲۴ ه.ق و مشاهده نابینایی او نیز ذکر شده است.
سر هارفورد جونز داستان غمانگیزی از دو دورهی مختلف زندگی این پسر نقل میکند. هنگامی که جونز برای خرید جواهرات در دربار لطفعلیخان رفته بود و میگوید:«…در باغ کلاه فرنگی شیراز با پسر لطفعلیخان که پسری هفت ساله بود روبرو شدم که همراه لَلهاش ایستاده بود… او یکی از پیشخدمتها را به سراغم فرستاد. وقتی نزدیکش شدم و سلام گفتم رو به من کرد و گفت: شما همان فرنگی هستید که پدرم بارها حرفتان را زده است؟ شما برای او یک ساعت موسیقیدار هدیه آورده بودید. برای من هیچ چیز نیآوردهاید؟ من فردا در غیاب پدرم پادشاه خواهم شد و شما باید به دیدن من بیایید. همان طور که به دیدن پدرم میآمدید. من از این کودک خیلی خوشم آمد. پرسیدم: میل حضرت والا چه چیزی است؟ جواب داد میرزا حسن به من میگوید بهترین چاقوهای جیبی را در کشور شما میسازند. حاضرید یک چاقو به من بدهید؟ دَدَهام میگوید: بهترین قیچیها را هم در مملکت شما درست میکنند شما را به خدا یک جفت قیچی هم به دَدَهام بدهید. از روی اتّفاق یک چاقوی جیبی بسیار نفیس با خود داشتم فوراً به او تعارف کردم و گفتم وقتی به کشورم باز گردم دو سه چاقو برای خودش و دو سه قیچی هم برای دَدَهاش خواهم فرستاد. کودک در اوج شادی فریاد زد وای چقدر شما آدم خوبی هستید! سپس یک ساعت در کنار من ور رفت و حرف زد و من هرگز کودکی مؤدّبتر و زیباتر و باهوشتر از او ندیدم.
دورهی دوم ایّامی بود که سر هار فورد جونز به عنوان سفیر پادشاه انگستان به ایران آمده بود و در آذربایجان به حضور فتحعلیشاه رسیده بود. در این جا هم او خسرو میرزا را ملاقات کرد؛ امّا این بار به قول هارفورد جونز او بردهای چروکیده و اخته بود…. در اوجان به حکم تصادف فتحعلیشاه که از دوستی و سوابق الفت میان هارفورد جونز آگاه بود پیشنهاد کرد که شاید جونز بی میل به دیدن خسرو میرزا فرزند لطفعلیخان نباشد.
خود هارفورد جونز با احساس تمام جریان آن دیدار را در کتابش وصف کرده است وی مینویسد:
«…آن جوان رشید و زیبا روی که به دست آقامحمّدخان بیرحم کور شده بود در ساعت مقرّر به چادر جونز آمد و همین که سفیر انگلیس او را در آغوش گرفت گریه سر داد و در حالی که بغض گلویش را میفشرد گفت: دو خواهش از خدا داشتم که هر دو را اجابت کرد. اکنون او را سپاس میگزارم که زنده ماندم تا اوّلاً آن مرد بی غیرت حاجی ابراهیم را کور کردند و ثانیاً به ملاقات شما نائل آمدم. روز بعد که فتحعلیشاه را دیدم. از وی پرسید: راستی تو چه بلایی بر سر آن بیچاره آوردی که چون از ملاقات تو باز گشت. همهی شب، اشک میریخت؟ …»
از دیگر برادران لطفعلی خان، نجفعلی خان نیز نام برده شده که پس از سقوط زندیه در هند زندگی میکرده است. به طور کلی فرزندان و بازماندگان زندیه پس از سقوط این سلسله، دیگر نقش سیاسی برجستهای نداشتند و برخی از آنان در تبعید یا حاشیه دربار قاجار زندگی میکردند.
زندگی در دربار قاجار و نقش خواجه
زندگی خواجه خسرو در دربار فتحعلی شاه قاجار، سرشار از تردیدها و ناگزیریها بود. او که در واقع بقایای سلسله زند به شمار میآمد، به ناچار خود را در جایگاهی کاملاً متفاوت یافت؛ به عنوان یک خواجه سرای مجیزگو حاضر در حرمسرا که باید وفاداری و اطاعت از دشمن گذشته را باید پیشه می کرد.
چنین جایگاهی، به عنوان نمادی از زوال خاندان زند و قدرت حاکم قاجاریه، همواره همراه با محدودیت و فشار بود. خواجهها در دربار قاجار افرادی اخته بودند که نقشهای مختلفی از جمله خدمت به شاه و مدیریت حرمسرا بر عهده داشتند و خواجه خسرو نیز از این نظر تفاوتی نداشت. این وضعیت هم نشاندهنده قدرت مطلق فتحعلی شاه بود و هم وضعیت تلخ بازماندگان خانواده های شکستخورده در برابر نظم نوین قاجار.
اگرچه خواجه خسرو از منظر سیاسی در وضعیت نامناسب و بدون اختیار قرار داشت، اما او به عنوان فردی با استعداد و اهل ادب و فرهنگ نیز معرفی شده است. منابع تاریخی از او به عنوان شخصی با ذوق ادبی و شعری یاد میکنند که در کنار شرایط سخت خود، توانست در حوزه شعر و سایر هنرها سرآمد باشد.
شعرهایی که از خواجه خسرو باقی مانده، نشان میدهد او در کنار زندگی درباری و پر از مراقبتهای سخت، فردی عمیق بوده و تلاش میکرد وجه انسانی و فرهنگی خود را حفظ کند. این نکته، خوانشی متفاوت از زندگی او به ما میدهد؛ زندگیای نه فقط در تیررس سیاست بلکه در جستجوی هویت و حفظ میراث فرهنگی.
با این وجود، خواجه خسرو بهواسطه حضور در دربار قاجار و زندگی در حرمسرای بیدر و پیکر فتحعلی شاه، بازماندهای از زندیه محسوب میشود که سرگذشتش نمایانگر یک دوره پر آشوب و فرازوفرودهای تاریخی مهم در تاریخ ایران است. او نمادی از قدرتهای از دست رفته و ضرورت تن دادن به دوره جدید میباشد و یادآور سرنوشت کسانی که ناچار شدند در شرایطی غیرعادی و تلخ بازمانده خاندان سلطنتی خود باشند.
خواجه خسرو پسر لطفعلی خان زند، شخصیتی است که بررسی زندگیاش امکان شناختی ژرفتر نسبت به شرایط اجتماعات و خانوادههای سلطنتی در دوره گذار از سلسله زندیه به قاجار ارائه میدهد. زندگی او نمادی از پایان یک دوره و شروع دوره دیگری است که هم با خشونت و هم با سازش و ناگزیر همراه بود.
او به عنوان بازماندهای که در دربار سلطنتی دشمن پیشین حضور یافت و نقش خواجه در حرمسرا را ایفا کرد، همواره در سایهای تلخ و شاید شرمآور زندگی کرد اما در عین حال، شاعری با ذوق و تیزبین بود که نشان میدهد انسانیت و فرهنگ در هر وضعیتی یافت میشود.