پیروز یکم و خشکسالی هفت‌ساله: از روایت تاریخ تا درس‌های امروز

Rate this post

در میانه‌ی سده‌ی پنجم میلادی، آسمان هفت‌سال تمام باران نبارید. چشمه‌ها خشکید، زمین ها ترک خورد، رودها به ریگ‌زار تبدیل شد و گله‌ها یکی پس از دیگری تلف شدند. پرندگانی که زمانی آسمان ایران‌زمین را پر می‌کردند، از گرسنگی نابود شدند و در صحرا حتی پرواز یک پرنده دیده نشود. چنین صحنه‌ای اغراق‌آمیز نیست؛ بلکه روایتی است که «محمد بن جریر طبری» در تاریخ طبری از روزگار پیروز یکم، هجدهمین شاه ساسانی، نقل می‌کند.

روایت طبری که بسیاری از تاریخ‌نگاران پس از او همچون «مسعودی»، «ابن‌بلخی» و حتی پژوهشگران معاصر مانند «آرتور کریستن‌سن» نیز به آن اشاره کرده‌اند، از یکی از سهمگین‌ترین خشکسالی‌های تاریخ ایران سخن می‌گوید؛ خشکسالی‌ای که با وجود بزرگی‌اش، تنها یک قربانیِ ثبت‌شده بر جای گذاشت. و راز این اتفاق عجیب، به تصمیمی کم‌نظیر در تاریخ حکمرانی ایران بازمی‌گردد: بخشش مالیات‌ها و مشارکت اجباری توانگران در تغذیه‌ی نیازمندان.

پیروز یکم حدود سال ۴۵۹ میلادی به تخت نشست و نزدیک به ۲۵ سال پادشاهی کرد. او در منابع تاریخی چهره‌ای دوگانه دارد. برخی منابع، مانند طبری، از ستم‌کاری‌های او در آغاز پادشاهی سخن گفته‌اند؛ از جمله سخت‌گیری‌های مالیاتی و برخوردهای تند با مخالفان. اما منابعی مانند «مسعودی» در مروج‌الذهب و «فردوسی» در شاهنامه، در عین اشاره به لغزش‌های او، از دلاوری‌ها و اصلاح‌گری‌هایش نیز یاد کرده‌اند.

شاهنامه‌ی فردوسی او را «فروزنده‌ی داد» و «جهاندارِ دادگر» نیز خوانده است، هرچند به تلخی به سرنوشت غم‌انگیزش در نبرد با هیاطله (هفتالیان) هم اشاره می‌کند. همین دوگانگی منابع نشان می‌دهد که پیروز یکم تنها یک چهره‌ی سیاه یا سفید نیست؛ بلکه پادشاهی است با دوره‌ای از لغزش و دوره‌ای از توبه و اصلاح.

و نقطه‌ی عطف این تغییر، خشکسالی هفت‌ساله بود.

آغاز فاجعه: آسمان بسته شد

به گفته‌ی طبری، حدود هفت سال پس از آغاز پادشاهی پیروز یکم، باران از آسمان ایران قطع شد. سال اول خشکسالی، مردم به امید بازگشت بارندگی صبر کردند. در سال دوم غله‌ها ناکام ماندند و گرسنگی آغاز شد. در سال سوم، چشمه‌ها، کاریزها و رودها خشک شدند. طبری می‌نویسد: «هیچ‌گونه گیاه نرست و وحوش بیابان و مرغان همه هلاک شدند تا بدان مملکت اندر مرغ نماند.»

چهار سال که گذشت، قحطی چنان گسترش یافت که شهرها خالی و روستاها ویران شد. برخی مردم کوچ کردند و برخی دیگر در آستانه‌ی نابودی بودند. روایت «ابن‌بلخی» در فارس‌نامه نیز این خشکسالی را یکی از بزرگ‌ترین محنت‌های عصر ساسانی می‌داند.

در سنت ایران باستان، یکی از نشانه‌های مشروعیت شاه، فرّه ایزدی یا فروغ خدایی بود. اگر کشور گرفتار خشکسالی، بیماری یا شکست‌های پیاپی می‌شد، مردم گمان می‌کردند که «فرّه» از شاه رخت بربسته است.

طبری نقل می‌کند که در سال‌های سوم و چهارم خشکسالی، مردم زمزمه کردند که پیروز شوم است و این بلا از نحسی اوست: «رعیت همی گفتند که این ملک شوم است و تا جهان بوده است هرگز این چنین سختی نبود.»

اما پیروز یکم، برخلاف برخی شاهان که در سختی‌ها مردم را رها می‌کردند یا بار مالیات را افزایش می‌دادند، تصمیمی خلاف عرف شاهان گرفت.

عدالت غذایی و لغو مالیات‌ها

پیروز یکم در سال چهارم خشکسالی، سیاستی اعلام کرد که به گفته‌ی «مسعودی» در تاریخ ایران بی‌سابقه بود: تمام مالیات‌ها و خراج‌ها را بخشید. سپس دستور داد که توانگران، محتکران، و کسانی که آذوقه ذخیره کرده‌اند، باید آن را با مردم تقسیم کنند.

طبری این فرمان را چنین روایت می‌کند: «فرمود که طعام از توانگران بستانید و به درویشان دهید… و گفت اگر درویشی از گرسنگی بمیرد، بدلش توانگری بکشم.»

این سخن به‌ظاهر خشن، اما دارای پیام عدالت سخت‌گیرانه است: در زمان بحران، ثروت ملی باید میان همه تقسیم شود، و مسئولیت نجات جان مردم، بر گردن ثروتمندان نیز هست.

پیروز یکم همچنین دستور داد که انتقال غذا از شهری به شهر دیگر ممنوع است، تا هر منطقه بتواند بقای خود را حفظ کند. این شاید نخستین نمونه‌ی سیاست «عدالت محلی در توزیع منابع» در تاریخ ایران باشد.

دستور شاه تنها یک شعار نبود. او «امیران» و «بزرگان» را موظف کرد که در هر شهر، گروهی مأمور جمع‌آوری و توزیع غذا شوند. نظارت شدید بود و مجازات محتکران سنگین.

«دینوری» در اخبار الطوال نیز اشاره می‌کند که پیروز نمایندگانی را به تمام نواحی فرستاد تا بر حسن اجرای فرمان نظارت کنند.

در این دوران، انبارهای گندم و جو گشوده شد و دولت به‌طور منظم صدقات و کمک‌های غذایی میان مردم توزیع کرد. پیروز یکم مالیات و خراج را لغو کرد تا فشار اقتصادی از دوش مردم برداشته شود و در کنار آن، ثروتمندان را موظف ساخت که بخشی از آذوقه خود را به‌طور روزانه در اختیار نیازمندان بگذارند تا هیچ‌کس از کمبود غذا رنج نبرد.

طبری می‌گوید تنها یک نفر در یکی از روستاها از گرسنگی مرد؛ و وقتی خبر به شاه رسید، دستور داد صد هزار درهم به مستحقان همان ناحیه پرداخت شود. این اقدام، نمادی از سیاست پاسخگویی حکومت به فاجعه بود.

منابعی همچون طبری و مسعودی می‌نویسند که پیروز یکم پس از مشاهده‌ی این بحران، به درگاه خداوند توبه کرد و از ظلم‌های گذشته بازگشت. طبری می‌نویسد که او صدقات فراوان داد و بخشندگی پیشه کرد، و مردم در او تحولی واقعی دیدند.

خشکسالی پس از هفت سال پایان یافت. باز باران آمد، چشمه‌ها و کاریزها دوباره جان گرفتند و مردم به آبادسازی شهرها و روستاهای ویران‌شده پرداختند.

طبری می‌نویسد: «خدای تعالی دعا و تضرع خلق بشنید و چون هفت سال سپری شد، باران فرستاد… و خلق جهان به فراخی افتادند.»

برای درک اهمیت تصمیم‌های پیروز یکم، کافی است آن را در کنار چند قحطی بزرگ دیگر تاریخ ایران قرار دهیم. در قحطی ۱۲۹۶ تا ۱۲۹۸ دوره قاجار که همزمان با جنگ جهانی اول، احتکار گسترده و سوءمدیریت بود، حکومت نه‌تنها توزیع عادلانه‌ای انجام نداد، بلکه فساد و بی‌نظمی موجب شد میلیون‌ها نفر جان ببازند. در روزگار نادرشاه نیز جنگ‌های پی‌درپی، غارت و کوچ اجباری، مانع از رسیدگی به مردم شد و اولویت حکومت با جنگ بود نه نجات جان مردم، که نتیجه‌اش قحطی و نارضایتی شدید بود. اما در خشکسالی هفت‌ساله دوره پیروز یکم، با اینکه علت بحران تغییرات اقلیمی و خشکسالی بی‌سابقه بود، او با لغو مالیات‌ها، تقسیم اجباری غذا و الزام ثروتمندان به یاری نیازمندان، کاری کرد که تنها یک مورد مرگ از گرسنگی ثبت شود. این مقایسه نشان می‌دهد چرا مورخان، تصمیم پیروز یکم را ستوده‌اند: او در بحرانی که می‌توانست کشور را به فاجعه‌ای انسانی تبدیل کند، جان مردم را بر خزانه و قدرت مقدم دانست.

چرا تصمیم پیروز یکم موفق بود؟

پژوهشگران معاصر مانند عبدالحسین زرین‌کوب و آرتور کریستن‌سن چند عامل کلیدی را برای موفقیت تصمیم‌های پیروز یکم در مدیریت خشکسالی هفت‌ساله برشمرده‌اند. نخست، او جان مردم را بر درآمد حکومت مقدم دانست و برخلاف بسیاری از پادشاهان که در بحران‌ها مالیات را افزایش می‌دادند، مالیات را به‌کلی لغو کرد. دوم، با الزام توانگران به توزیع آذوقه از شکل‌گیری بازار سیاه و احتکار جلوگیری شد. سوم، با ممنوعیت انتقال غله از شهری به شهر دیگر، عدالت توزیعی مبتنی بر محلی‌سازی برقرار شد و هر منطقه مسئول بقای خود شد. چهارم، با نظارت قاطع و تهدید به مجازات محتکران، مسئولیت‌پذیری حکمران به وضوح نشان داده شد. و در نهایت، با این اقدامات و همراهی با مردم در رنج و بحران، اعتماد عمومی بازسازی شد و مشروعیت حکومت تقویت گردید.

فردوسی در شاهنامه، جدای از روایت طبری، نگاهی شاعرانه‌تر دارد. او پیروز یکم را شاهی دادگر می‌خواند که در روزگار سختی، به داد مردم رسید. هرچند شاهنامه مستقیماً به خشکسالی هفت‌ساله اشاره نمی‌کند، اما تصویر کلی که از پیروز دارد، با دوره‌ی اصلاح او هم‌خوان است:

«چو پیروز شد بر جهان شهریار

جهان را به داد و به دهقان سپار»

فردوسی در جای دیگر تأکید دارد که شاه باید «به داد» باشد تا فرّه ایزدی از او جدا نشود؛ مفهومی که در ماجرای خشکسالی پیروز یکم نمود یافت.

خشکسالی هفت‌ساله دوره پیروز یکم تنها یک روایت تاریخی نیست؛ بلکه نمونه‌ای روشن از این است که چگونه یک تصمیم حکومتی می‌تواند مرگ و زندگی یک ملت را رقم بزند. پیروز یکم مالیات‌ها را بخشید، غذا را عادلانه میان مردم تقسیم کرد، ثروتمندان را مسئول رفاه نیازمندان ساخت و خود در عمل اصلاح و توبه نشان داد. به همین دلیل، برخلاف بسیاری از قحطی‌های دیگر در تاریخ ایران، این بحران با کمترین تلفات پشت سر گذاشته شد. تاریخ، با روایت طبری، مسعودی، ابن‌بلخی و در حافظه‌ی شاهنامه، به ما یادآوری می‌کند که وقتی قدرت در کنار مردم می‌ایستد، بحران به فاجعه تبدیل نمی‌شود.

 

 

Rate this post

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *