پیغمبر دزدان: طنزپرداز عارف در عصر قاجار

Rate this post

شیخ محمدحسن زیدآبادی، ملقب به “نبی‌السارقین” یا “پیغمبر دزدان”، یکی از شخصیت‌های منحصربه‌فرد تاریخ ادبیات و اجتماع ایران در دوره قاجار است. این روحانی، شاعر و طنزپرداز، که در حدود ۱۲۳۰ هجری قمری (حدود ۱۸۱۴ میلادی) در روستای زیدآباد سیرجان زاده شد، با انتخاب لقبی طنزآمیز، به نمادی از انتقاد اجتماعی تبدیل گردید. او نه تنها از طریق اشعار و نامه‌های گزنده‌اش حکام ستمگر را به چالش می‌کشید، بلکه با لحنی شوخ‌طبعانه، دزدان واقعی جامعه – از راهزنان صحرا تا زمامداران غارتگر – را به عدالت فرا می‌خواند. زندگی او، که در میان کوهستان‌های کرمان و فارس گذشت، آمیخته‌ای از عرفان، طنز و دفاع از مظلومین بود. این گزارش بر اساس مجموعه‌ای از منابع تاریخی و ادبی، از جمله کتاب “پیغمبر دزدان” تالیف محمدابراهیم باستانی پاریزی و “طرائق‌الحقایق” نایب‌الصدر شیرازی، به بررسی زندگی، آثار و میراث این شخصیت می‌پردازد.

زندگی اولیه و زمینه اجتماعی

شیخ محمدحسن، که در برخی منابع با نام شیخ محمدحسن سیرجانی کرمانی شناخته می‌شود، در خانواده‌ای از اعراب بنی‌اسد و قبیله قاران ریشه داشت که ابتدا به رفسنجان مهاجرت کرده و سپس در سیرجان سکنی گزیدند (باستانی پاریزی، ۱۳۲۴). زیدآباد، روستایی در توابع سیرجان استان کرمان، زادگاه و مأوای اصلی او بود که به طنز “مدینة‌السارقین” (شهر دزدان) می‌نامید. در جوانی، او به شغل چاه‌کنی (مقنی‌گری) مشغول بود، حرفه‌ای سخت که با طبیعت کوهستانی منطقه همخوانی داشت. خود او در شعری به این دوره اشاره می‌کند: “پیامبران همه چوپان بُدند پیش از من / مرا نگر که در این روزگار، چاه کَنم” (باستانی پاریزی، ۱۳۲۴). این بیت نه تنها به پیشینه ساده‌اش اشاره دارد، بلکه با طنز، خود را با پیامبران پیشین مقایسه می‌کند.

عصر قاجار، دوره‌ای پر از هرج‌ومرج، غارت و ستم حکام بود. عشایر فارس و کرمان، گذرگاه‌های کاروانی را ناامن می‌کردند و حکام محلی، به بهانه تعقیب دزدان، روستاییان بی‌گناه را شکنجه و زندانی می‌کردند (نایب‌الصدر شیرازی، طرائق‌الحقایق). در چنین فضایی، شیخ محمدحسن، که مسلک درویشی و عرفانی داشت، لقب “پیغمبر دزدان” را برای خود برگزید. این انتخاب، ظاهراً برای دفاع از راهزنان واقعی بود، اما در باطن، انتقادی تند به غارتگران اموال عمومی، به ویژه زمامداران، محسوب می‌شد. نایب‌الصدر شیرازی در “طرائق‌الحقایق” می‌نویسد: “هر وقت حکام می‌خواستند کسی را که نسبت دزدی به او داده بودند، نسق کنند… ناله و فریاد او بلند می‌شد و می‌گفت: ‘تا محقق نشود، نمی‌گذارم به امت من صدمه و آزار وارد آید'” (نایب‌الصدر شیرازی، طرائق‌الحقایق). این رویکرد، او را به شفیعی برای مظلومین تبدیل کرد که با طنز، از شکنجه و فلک جلوگیری می‌کرد.

شیخ محمدحسن، از مریدان رحمت علیشاه بود و لقب “صفاعلی” را از او دریافت کرد، که نشان‌دهنده گرایش عرفانی‌اش است (باستانی پاریزی، ۱۳۲۴). او ملبس به لباس روحانیت بود و مجالس روضه‌خوانی‌اش پرجمعیت و پرشور. مسکن تابستانی‌اش در کوهستان پاریز، دهکده “تیتو”، و زمستانی در زیدآباد بود، اما اغلب به فارس (شیراز، لار، بوانات) سفر می‌کرد. این سفرها، فرصتی برای مکاتبه با حکام و دفاع از مردم فراهم می‌آورد.

نقش اجتماعی و طنز انتقادی

پیغمبر دزدان، با نامه‌های مطایبه‌آمیز و اشعار گزنده، تلاش کرد اوضاع اجتماعی را اصلاح کند. او حکام ایالات کرمان و فارس را با لحنی دلپسند اما تند، به عدالت فرا می‌خواند. برای مثال، در نامه‌ای به سران ایلات چهارراهی، که احتمال غارت اموال تجار رفسنجانی وجود داشت، می‌نویسد: “سوراقِ طرّاقِ زرّاقِ خرّاقِ ایلاق و قشلاق… مهربانِ سقّر مکان ما آقا فتح‌الله… مالش را از گدارها بی‌جکام بگذرانید” (نقل از باستانی پاریزی، ۱۳۲۴). این نامه، با زبان مسجع و طنزآمیز، دزدان را به احترام مهر پیغمبر فرامی‌خواند و حتی سهم “عشر حق‌النبوه” خود را طلب می‌کند.

طنز او، نه تنها حکام را هدف می‌گرفت، بلکه دزدان واقعی را نیز به “دزدی با مرام” تشویق می‌کرد. او در مرامنامه غیرمکتوبش، کسانی را که به پیرزنان رحم نمی‌کردند، از “امت” خود خارج می‌دانست و می‌گفت: “در جهنم با ما محشور نخواهند شد” (باستانی پاریزی، ۱۳۲۴). این رویکرد، او را به توزیع‌کننده اموال غارتی میان مستمندان تبدیل کرد، که با طنز، خود را با پیامبر اسلام مقایسه می‌کرد و حتی از “معراج” خویش سخن می‌گفت.

همسرش، که خود را “ام‌السارقین” (مادر دزدان) می‌نامید، در این فعالیت‌ها شریک بود. مهر او بر برخی نامه‌ها نقش می‌بست: “من از این روی، ام‌السارقینم / که با پیغمبر دزدان، قرینم” (نقل از نایب‌الصدر شیرازی، طرائق‌الحقایق). این شعر، نشان‌دهنده همراهی او در طنز و دفاع اجتماعی است. شیخ محمدحسن، با خوشنویسی ماهرانه در خط شکسته و نستعلیق، نامه‌هایش را مزین می‌کرد و آن‌ها را با مهر “پیغمبر دزدان” امضا می‌نمود.

او دوستان مهمی داشت، از جمله فرهادمیرزا معتمدالدوله و سلطان مرادمیرزا حسام‌السلطنه، که ادب‌دوست بودند و از نامه‌هایش استقبال می‌کردند. محبوبیتش به حدی بود که حتی یاغیان، اگر مهر او را بر اموال می‌دیدند، آن را بازمی‌گرداندند – نه از ترس، بلکه از ارادت (باستانی پاریزی، ۱۳۲۴).

آثار ادبی 

آثار شیخ محمدحسن، عمدتاً نامه‌ها و اشعار طنزآمیز است که در کتاب “پیغمبر دزدان” گردآوری شده. این کتاب، نخستین بار در ۱۳۲۴ خورشیدی توسط باستانی پاریزی در کرمان چاپ شد و تا کنون ۱۸ بار تجدید چاپ شده، که رکوردی در میان کتاب‌های تاریخی قاجاری است . باستانی پاریزی در مقدمه می‌نویسد: “من نمی‌گویم که آن عالیجناب هست پیغمبر، ولی دارد کتاب!” (باستانی پاریزی، ۱۳۲۴).

اشعار او، با تخلص “قارانی”، ساده، فصیح و آمیخته با اصطلاحات محلی کرمان است. نمونه‌ای از آن: “من که پیغمبر دزدان علی آبادم / می‌کنم دزدی و از کرده خود دلشادم / علم و حلم و ورع و زاهدی و تقوا را / آنچه جز مهر علی بود به دزدان دادم” (نقل از باستانی پاریزی، ۱۳۲۴). این بیت‌ها، با طنز، دزدی را به انتقاد از ریاکاران مذهبی تبدیل می‌کند: “یکی دزدیش بر سر منبر است / که این گفتِ من، گفت پیغمبر است” (باستانی پاریزی، ۱۳۲۴).

ایرج افشار در نقد کتاب در مجله سخن (۱۳۲۴)، شیخ را دنباله‌روی عبید زاکانی می‌داند و اسلوب نثرش را شبیه قائم‌مقام فراهانی توصیف می‌کند (افشار، ۱۳۲۴). آثار او، پر از لغات کرمانی و ضرب‌المثل‌ها، منبع ارزشمندی برای ادبیات محلی است.

خانواده، مرگ و افسانه‌ها

پیغمبر دزدان، چهار پسر داشت: شیخ حسینعلی (پیغمبر ثانی)، شیخ ولی‌الله، شیخ ابوالقاسم و یکی دیگر. دو دخترش در پاریز ازدواج کردند (باستانی پاریزی، ۱۳۲۴). شیخ حسینعلی سعی کرد راه پدر را ادامه دهد، اما موفق نبود و تنها چند نامه از او باقی مانده.

وفات شیخ در حدود ۱۳۱۰ هجری قمری (۱۸۹۲-۹۳ میلادی) رخ داد و در حسینیه زیدآباد به خاک سپرده شد (نایب‌الصدر شیرازی، طرائق‌الحقایق). قبر او اخیراً ترمیم شده. روایتی عجیب از نبش قبرش وجود دارد: سی سال پس از مرگ، برای انتقال به نجف، جسد را سالم یافتند، با رنگ حنای ریش دست‌نخورده. حاج غلامرضا زیدآبادی از انتقال منصرف شد و به جای آن، مقبره را تعمیر کرد (نقل از باستانی پاریزی، ۱۳۲۴، ص. ۲۳۶). پدربزرگ باستانی پاریزی، کربلایی زین‌العابدین، از شاهدان این رویداد بود.

پیغمبر دزدان، نمادی از طنز اجتماعی در عصر قاجار است که با عرفان و دفاع از محرومین، حکام را به چالش کشید. در حالی که بسیاری طنزپردازان مانند میرزا سعید کرمانی یا ذبیح بهروز فراموش شده‌اند، آثار او زنده مانده و نشان‌دهنده نیاز جامعه به طنز واقعی است (باستانی پاریزی، ۱۳۲۴). او نه دزد خانگی، بلکه منتقد “دزدان دانه‌درشت” در لباس قدرت بود. میراثش، در کتاب “پیغمبر دزدان”، یادآوری می‌کند که طنز می‌تواند ابزاری برای عدالت باشد. در دنیای امروز، جایی که طنز با لودگی خلط شده، شخصیت او الهام‌بخش است.

منابع:

باستانی پاریزی، محمدابراهیم. (۱۳۲۴). پیغمبر دزدان. کرمان: انتشارات سعیدی.

نایب‌الصدر شیرازی. طرائق‌الحقایق. .

افشار، ایرج. (۱۳۲۴). نقد در مجله سخن، شماره ۱۱-۱۲.

 

Rate this post

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *