لحظه لحظه با خودکشی علی اکبر داور وزیر مالیه رضا شاه

در تاریخ دهم بهمن 1315، علیاکبر داور، وزیر مالیه رضاخان، دار فانی را وداع گفت. او که سالها در مقام وزارت مالیه و وزارت عدلیه خدمت کرده بود، به عنوان یکی از باکفایتترین مدیران دوره پهلوی شناخته میشد. اگرچه در اعلان رسمی، علت مرگ او سکته مغزی عنوان شده بود، اما حقیقت تلخ این بود که داور خودکشی کرده بود تا به سرنوشت دوستانش، تیمورتاش و سردار اسعد، گرفتار نشود.
علیاکبر داور در سال ۱۲۶۴ هجری شمسی در تهران و در خانوادهای با اصالت از چهاردانگه ساری متولد شد. پدرش کربلایی علی خان اردلان، یکی از خادمان دربار قاجار بود. داور پس از طی تحصیلات مقدماتی، به مدرسه علوم سیاسی رفت و سپس برای ادامه تحصیل و کسب دانش نوین حقوق به سوییس سفر کرد. در اروپا با محیطی مدرن و متفاوت آشنا شد که تأثیر عمیقی بر دیدگاه اصلاحطلبانه او گذاشت و پس از دریافت دکترای حقوق به ایران بازگشت.
در ابتدا، داور در مسیر قضایی قرار گرفت و در سن ۲۵ سالگی به عنوان دادستان تهران منصوب شد و لقب «مدعیالعموم» گرفت. علاقه و توانایی وی در حقوق و عدالت او را به سمت اصلاحات اساسی در دستگاه قضایی سوق داد و بنیادگذار نظام قضایی نوین ایران شد. فعالیتهای حقوقی او با تقویت نظام قضایی سنتی همراه بود و زمینهساز ایجاد اصلاحات بعدی در این زمینه شد. همزمان با این فعالیتها، روزنامه «مرد آزاد» را منتشر کرد و وارد مجلس شورای ملی شد.
داور از نزدیکان تیمورتاش و نصرت الدوله و یکی از حامیان رضاخان بود که اصلاحات گستردهای را برای تحکیم سلطنت پهلوی پیاده کردند. او ماده واحدهای را تدوین کرد که فرماندهی کل قوا و قدرت نظامی کشور را به رضاخان انتقال داد و مقدمه تغییر سلطنت از قاجاریه به پهلوی شد.
داور در مقام وزیر عدلیه و مالیه، اصلاحاتی بیسابقه در قوانین ایران اعمال کرد. وی تدوینکننده قانون مدنی، قانون ثبت اسناد و املاک، قانون تجارت، و قوانین ازدواج و طلاق بود. همچنین، تأسیس اداره ثبت احوال، تأسیس بیمه ایران، و راهاندازی شرکتهای سهامی دولتی از جمله اقدامات قابل توجه او به شمار میروند که اثرات آن تا امروز پابرجا است.
در حوزه اقتصادی، داور تلاش فراوانی برای توسعه کشاورزی، صنایع و تجارت کشور داشت. وی قراردادهایی برای توسعه زیرساختها با کشورهای اروپایی امضا کرد و راهبرد تجارت پایاپای با اتحاد شوروی را پیش برد. وی همچنین در موضوعاتی مانند کنترلِ انحصارات، ایجاد نظام مالی ثابت، و پرداخت حقوق دولتی به تجار اقدامات مفیدی انجام داد.
وی توانست با اجرای دقیق قوانین و توسعه ساختارهای اداری مدرن، اقتصاد ایران را در دوره رضاشاه تحکیم بخشد، اما این خدمات بزرگ در سایه برخوردهای سخت شاه با داور قرار گرفت.
از سال 1313، روشن بود که سرنوشت هولناکی در انتظار داور است. هورنیبروک، وزیرمختار آمریکا، در گزارشی پیشبینی کرده بود که نابودی داور نیز نزدیک است. او در گزارشش نوشت که در شرفیابی نوروز، شاه در حضور وزرای دیگر از عملکرد داور به شدت ابراز ناخشنودی کرد و از او پرسید که چرا تعداد مدیران اجرایی وزارت مالیه به نسبت دیگر وزارتخانهها بیشتر است، اما کارش را خوب انجام نمیدهد. این اظهار نظر، نشانهای از دلچرکینی شاه از دستیاران توانمندش بود.
در سال 1314، هورنیبروک به وضوح دریافته بود که داور نیز به سرنوشت تیمورتاش دچار خواهد شد و به دلیل کفایت و قابلیتهایش، هدف قرار گرفته است. او در گزارشش به تحولات اخیر در روابط داور و شاه اشاره کرد و گفت که شاه به دلیل کاهش عواید گمرکی، داور را ملامت کرده است. داور در پاسخ توضیح داد که این کاهش به دلیل بحران اقتصادی جهانی است، اما شاه که تحت تأثیر تملق اطرافیانش قرار داشت، به این حرفها گوش نداد و فریاد زد که در ایران بحران اقتصادی وجود ندارد.
هورنیبروک در گزارشش به دو احتمال پیش روی داور اشاره کرد: باقی ماندن در مقام وزارت مالیه یا انتصاب به سفارت کبری در مسکو. اما سومین احتمال، حبس در زندان قصر قاجار بود، که به وضوح نشاندهنده سیاست شاه برای حذف مقامات باکفایت بود.
«گوردن پی. مریام» کاردار موقت آمریکا، خودکشی داور در روز 10 فوریه 1937 را در گزارشش شرح داده است. معلوم است که داور چند هفته پیش از مرگش در فکر خودکشی بوده است:
چند هفته قبل، داور مقداری مرفین را که وزارتخانهاش از قاچاقچیان ضبط کرده بود پیش خود نگاه داشته بود. چند روز پیش از مرگش هم قدری از تریاکی را که وزارتخانه برای فروش تهیه کرده بود برداشت و از مقامات مسئول درباره خلوص آن پرسید تا خیالش راحت شود. او هر دو پاکت را به اتاق کارش در خانه برد؛ ولی زنش متوجه پاکتها شد و از او پرسید که در پاکتها چیست و اینکه آیا برای بچهها خطری ندارد، و داور پاسخ داد «هیچ چیز» و آنها را درون کشوی میزش انداخت.
روزهای قبل از دهم فوریه، همکاران و دوستانش هیچ چیز مشکوکی در رفتار داور ندیدند؛ در واقع همه میگویند که تصمیمات داور در طول این مدت از همیشه منطقیتر و روشنتر بوده است. او شب نهم فوریه به منزل آمد و گفت که رختخوابش را در اتاق کارش بیندازند چون میخواهد تا دیر وقت کار کند، و گفت که فردا صبح ساعت هفت بیدارش کنند.
دفترش در خانه پر از پروندههای مختلف بود؛ چون داور عملاً هیچوقت دست از کار نمیکشید. تا ساعت 2 یا 3 صبح صدایش میآمد که در دفترش این طرف و آن طرف میرود، و بعد از آن که احتمالاً تریاک و مُرفین را مصرف کرده بود رفت تا بخوابد؛ البته نه در دفترش، بلکه در هال مجاور که گفته بود یک رختخواب هم آنجا برایش بیندازند؛ زیرا میدانست که به محض اینکه جسد بیجانش را پیدا کنند فوراً عده زیادی به خانهاش میریزند و در چنین شرایطی هال جای بهتر و آبرومندتری است.
در ساعتِ مقرر خدمتکار برای بیدار کردن اربابش پشت در اتاق رفت؛ بعد از اینکه چند بار محکم به در اتاق کوبید و جوابی نشنید خانم داور را خبر کرد. او هم سراسیمه از تختخواب بیرون پرید و وارد اتاق کار شوهرش شد، و وقتی نتوانست او را از خواب بیدار کند، با همان لباس خواب به در خانة دکتر سمیعی، برادر وزیر خارجه که همسایهشان بود رفت، و خیلی زود عده زیادی دکتر و اشخاص دیگر در خانهشان جمع شدند.
یکی از مدیر کلهای وزارت مالیه به نام آقای اللهیار صالح که قبلاً مترجم سفارت بود و در همان محله زندگی میکند با شنیدن این خبر فوراً برادرش دکتر جهانشاه صالح را که فارغالتحصیل دانشگاه سیراکوس است، برداشت و به خانه داور رفت. آنها به محض ورود به اتاق مشاهده کردند که داور با صورتی کبود در احاطه دکترها و دوستانش است و فهمیدند که دکترها وضعیت او را ناشی از نوعی مسمومیت تشخیص دادهاند، ولی کسی نمیدانست چه نوع مسمومیتی است و باید چه کار کرد.
ظاهراً دکتر صالح با دیدن او فوراً مسمومیت را ناشی از مصرف تریاک تشخیص داده بود؛ ولی بقیه سرهایشان را به علامت نفی تکان داده بودند، زیرا ایرانیها این نوع خودکشی را چندان آبرومند نمیدانند (شاید هم داور از این راه میخواسته که خانوادهاش شاهد صحنه هولناک تیرخوردگی نباشند.) دهانش را باز کردند و بوی تریاک که از آن بیرون میآمد کاملاً قابل تشخیص بود. ترتیبات مقتضی اتخاذ شد، ولی دیگر خیلی دیر شده بود.
داور که بیهوش در آغوش آقای اللهیار صالح آرمیده بود، و او طبق دستور برادرش داشت شقیقههای داور را میمالید تا جریان خون به مغزش قطع نشود، ناگهان چشمانش را باز کرد، رعشهای بر اندامش افتاد و در حدود ساعت 9 صبح از دنیا رفت. به دستور شاه، علت مرگ [برغم اینکه در ابتدا سکته مغزی گزارش شده بود] سکته قلبی اعلام شد. در حالی که هیچ دیپلمات یا شخصیت دیپلماتیک در تهران حقیقت را نمیدانست.
شایعاتی درباره دلایل خودکشی داور در میان مردم شایع شده بود. برخی میگفتند که درگیری لفظی بین شاه و داور پیش آمده و شاه از عملکرد اقتصادی او ناراضی بوده است. دیگران بر این باور بودند که داور به دلیل ترس از سرنوشت مشابه دوستانش، تصمیم به خودکشی گرفته است.
تاریخنگاران و محققان، خودکشی داور را نتیجه فشارهای شدید سیاسی، اقتصادی و شرایط حکومت میدانند که اصلاحطلبان واقعی را در معرض تهدید قرار میداد. ایفای نقش مهم او در اصلاحات ساختاری و توجه به توسعه اقتصادی شاید برای حاکمیت وقت ناخوشایند بود.
برخی معتقدند داور به دلیل حس پیشدستی و تلاش برای حفظ آبروی خود، ترجیح داد در اوج تواناییها و اقتدارش زندگی را بدرود گوید. به تعبیر برخی دیپلماتها، «او از دیگران ماندگارتر بود» ولی تحمل فضایی که برایش ساخته شده بود را نداشت.
در نهایت، تاریخ قضاوت بیرحمانهای درباره داور خواهد داشت. او که خود آلت فعل اصلی بیرحمیها و فساد رضا شاه بود، در نهایت سادهترین راه را برای خلاص کردن خود انتخاب کرد.