امیرکبیر و نبرد دیپلماتیک بر سر مرزها؛ روایتی خواندنی از عهدنامه ارزروم دوم

Rate this post

گاهی تاریخ مثل یک فیلم پرتعلیق است؛ با قهرمان و ضدقهرمان، لحظات نفس‌گیر، امید و ناامیدی، و سرانجامی که سرنوشت یک ملت را عوض می‌کند. قصه عهدنامه ارزروم دوم، یکی از همین فصل‌های پرحادثه است؛ جایی که ایران و عثمانی، پس از سال‌ها جنگ و دعوا، با پادرمیانی قدرت‌های بزرگ و درایت امیرکبیر، بالاخره سر یک میز نشستند و مرزهای غربی ایران را برای همیشه تغییر دادند. این گزارش روایتی است از آن روزهای پرحادثه؛ از نبردها و مذاکرات، از امیدها و نگرانی‌های مردم، و از هوشمندی مردی که نامش تا ابد در تاریخ ایران ماندگار شد.

دو همسایه همیشه درگیر

بیایید کمی به عقب برگردیم؛ به زمانی که ایران و عثمانی مثل دو همسایه پر سر و صدا، مدام با هم سر شاخ بودند. هر دو قدرت بزرگ منطقه بودند؛ یکی در شرق، دیگری در غرب. از وقتی صفویه در ایران قدرت گرفت و شیعه را رسمی کرد، عثمانی‌ها که خودشان را رهبر دنیای اسلام می‌دانستند، حسابی نگران شدند. این نگرانی‌ها کم‌کم به جنگ و جدل کشید و اولین جنگ بین دو کشور، با همه رشادت‌های سربازان ایرانی، به نفع عثمانی تمام شد. اما این تازه اول ماجرا بود.

در سال‌های بعد، ایران و عثمانی گاهی با هم صلح می‌کردند و گاهی دوباره کارشان به جنگ می‌کشید. هر بار هم موضوع دعوا یکی بود: مرزها و مسائل مذهبی. این کشمکش‌ها از دوران صفویه تا افشاریه و زندیه ادامه داشت و حتی وقتی قاجارها به قدرت رسیدند، باز هم این دو همسایه آرام نگرفتند.

فرصت‌طلبی عثمانی‌ها و زخم‌های ایران

در دوران قاجار، ایران از دو جنگ سنگین با روسیه بیرون آمده بود و حسابی زخم خورده و تضعیف شده بود. عثمانی‌ها هم که همیشه دنبال فرصتی برای گسترش مرزهایشان بودند، این بار چشم به مناطق کردنشین شمال غرب و بندر تازه‌تاسیس خرمشهر در جنوب دوخته بودند.

خرمشهر، بندری بود که به تازگی رونق گرفته بود و همین باعث شده بود بندر بصره (که جزو عثمانی بود) از رونق بیفتد. عثمانی‌ها این را بر نمی‌تافتند، چون تجارت و اقتصادشان به خطر افتاده بود. علیرضا پاشا، والی بغداد، در رجب ۱۲۵۳ هجری قمری به خرمشهر حمله کرد و خسارات زیادی به بار آورد. دولت ایران بلافاصله به شاه عثمانی نامه نوشت و خواستار توبیخ والی بغداد و پرداخت خسارت شد. سلطان عثمانی هم ارتش را عقب کشید و حتی پاشا را توبیخ کرد، اما زیر بار پرداخت غرامت نرفت.

در همین گیر و دار، دولت عثمانی بدون هماهنگی با ایران، حاکم سلیمانیه را عوض کرد. این کار به مذاق ایران خوش نیامد و محمدشاه قاجار، والی کردستان را مأمور کرد تا محمودپاشا حاکم پیشین سلیمانیه را به محل حکومتش بازگرداند. اما ارتش عثمانی مقاومت کرد و والی کردستان شکست خورد.

در پی این شکست، نجیب پاشا، والی بغداد، به کربلا حمله کرد و زائران ایرانی را قتل عام کرد. این جنایت هولناک، خشم شاه قاجار را به اوج رساند. محمدشاه، به عنوان تنها قدرت شیعی منطقه، این را توهینی آشکار دانست و سپاهی بیست هزار نفری به فرماندهی بهمن میرزا (برادر شاه و والی آذربایجان) آماده حمله به عراق شد.

پای روس و انگلیس به میان آمد

در این شرایط، دو قدرت بزرگ آن زمان، یعنی روسیه و انگلیس، وارد ماجرا شدند و پیشنهاد میانجیگری دادند. ایران و عثمانی هم که از جنگ خسته شده بودند، این پیشنهاد را پذیرفتند. هر دو کشور نمایندگانی برای مذاکره انتخاب کردند و مذاکرات از سال ۱۲۵۹ قمری آغاز شد.

نماینده ایران کسی نبود جز میرزا تقی‌خان فراهانی، همان امیرکبیر معروف. او هنوز به صدارت نرسیده بود، اما همه می‌دانستند که مردی باهوش و کاردان است.

مذاکرات چهار سال طول کشید و سه موضوع اصلی داشت:

۱. تضمین حقوق اتباع ایرانی در عثمانی، مخصوصاً زائران عتبات عالیات و کعبه

۲. بررسی و تعیین پرداخت غرامت حمله عثمانی به خرمشهر

۳. حل و فصل مسائل مرزی و تعیین مالکیت مناطق مورد اختلاف

عثمانی‌ها ادعا می‌کردند که سلیمانیه، دره کرند، کل شط‌العرب (اروندرود) و بندر خرمشهر باید مال آن‌ها باشد. امیرکبیر اما با چانه‌زنی و استدلال، مالکیت عثمانی بر سلیمانیه را پذیرفت، اما برای بقیه مناطق کوتاه نیامد و سرسختانه از حق ایران دفاع کرد.

در این مذاکرات، هر دو طرف بارها تا مرز شکست و ترک جلسه پیش رفتند. اما هوشمندی امیرکبیر و حمایت دیپلماتیک روسیه و انگلیس باعث شد مذاکرات ادامه پیدا کند.

بالاخره، بعد از چهار سال مذاکره، در شانزدهم جمادی‌الثانی ۱۲۶۳ قمری (۱۰ خرداد ۱۲۲۶ شمسی)، عهدنامه دوم ارزروم امضا شد. متن عهدنامه، با آن عبارات پرطمطراق و رسمی، سرشار از جزئیات حقوقی و سیاسی بود.

بر اساس این عهدنامه:

ایران مالکیت خرمشهر، آبادان و بخش شرقی دشت زهاب را به دست آورد.

عثمانی مالکیت سلیمانیه و بخش غربی دشت زهاب را گرفت.

حقوق زائران ایرانی در عتبات عالیات تضمین شد و مقرر شد که ایران بتواند کنسولگری‌هایی برای حمایت از زائران و تجار خود در شهرهای عثمانی (به جز مکه و مدینه) داشته باشد.

دو کشور متعهد شدند برای جلوگیری از حملات و غارت عشایر مرزی، نیروهای نظامی در مناطق حساس مستقر کنند و با هم همکاری داشته باشند.

هر دو طرف پذیرفتند که مهندسان و مأمورانی برای تعیین دقیق مرزها اعزام کنند تا اختلافات سرزمینی برای همیشه حل شود.

درباره خسارت حمله به خرمشهر، قرار شد مأمورانی تعیین شوند تا میزان خسارت را به صورت عادلانه بررسی و پرداخت کنند.

درباره فراریان سیاسی، توافق شد که عثمانی شاهزادگان فراری ایرانی را در بروسا نگه دارد و اجازه ارتباط با ایران را ندهد و سایر فراریان طبق معاهده قبلی بازگردانده شوند.

درباره تجارت، مقرر شد تجار ایرانی فقط به همان میزان که در عهدنامه قبلی تعیین شده، گمرک بدهند و هیچ مبلغ اضافه‌ای از آن‌ها گرفته نشود.

واکنش‌ها و پیامدها

امضای این عهدنامه، سر و صدای زیادی در هر دو کشور به پا کرد. در ایران، بسیاری از مردم و سیاستمداران از موفقیت امیرکبیر خوشحال شدند. بالاخره بعد از سال‌ها دعوا و درگیری، مرزهای غربی ایران تثبیت شد و حقوق زائران ایرانی تضمین شد.

در عثمانی هم، هرچند برخی از دست دادن خرمشهر و آبادان را شکست می‌دانستند، اما از اینکه توانستند سلیمانیه و بخش‌هایی از دشت زهاب را حفظ کنند، راضی بودند.

نقش امیرکبیر در این موفقیت بی‌بدیل بود. او با هوشمندی و صبر، توانست در یک مذاکره طولانی و فرسایشی، منافع ایران را حفظ کند. امیرکبیر نه تنها یک سیاستمدار بزرگ، بلکه یک دیپلمات زبردست بود که توانست با زبان منطق و استدلال، طرف مقابل را قانع کند.

این موفقیت، یکی از مهم‌ترین دستاوردهای امیرکبیر پیش از رسیدن به صدارت بود و باعث شد نام او در تاریخ ایران به عنوان یک قهرمان ملی و دیپلمات برجسته ثبت شود.

عهدنامه ارزروم دوم، نقطه عطفی در روابط ایران و عثمانی بود. این عهدنامه نه تنها مرزهای غربی ایران را برای سال‌ها تثبیت کرد، بلکه الگویی برای حل اختلافات از راه مذاکره و دیپلماسی شد.

البته، اختلافات مرزی ایران و عثمانی بعدها هم به طور کامل حل نشد و گاهی دوباره شعله‌ور شد، اما این عهدنامه نشان داد که حتی در اوج اختلاف و دشمنی، می‌توان با گفت‌وگو و تعامل، به راه‌حل رسید.

در این میان، نباید فراموش کنیم که این دعواها و مذاکرات، فقط یک بازی سیاسی بین دو دولت نبود. سرنوشت هزاران نفر از مردم عادی، به این تصمیم‌ها گره خورده بود. کشاورزان و عشایر مرزی، سال‌ها در ناامنی و نگرانی زندگی می‌کردند. زائران ایرانی، هر بار که به کربلا و نجف می‌رفتند، نگران بودند که مبادا گرفتار حمله یا غارت شوند.

با امضای عهدنامه، زندگی این مردم کمی آرام‌تر شد. مرزها مشخص‌تر شد، امنیت بیشتر شد و رفت‌وآمد زائران و تجار راحت‌تر شد. البته هنوز هم مشکلاتی وجود داشت، اما دست‌کم امید به بهبود اوضاع بیشتر شد.

امروز، وقتی به نقشه ایران نگاه می‌کنیم و مرزهای غربی کشور را می‌بینیم، باید بدانیم که بخشی از این مرزها، نتیجه همان مذاکرات و توافقات عهدنامه ارزروم دوم است. این عهدنامه، یکی از نمونه‌های موفق دیپلماسی در تاریخ ایران است که با هوشمندی و درایت امیرکبیر و تیم مذاکره‌کننده ایرانی، به دست آمد.

این ماجرا نشان می‌دهد که گاهی یک مذاکره خوب، می‌تواند جلوی سال‌ها جنگ و خونریزی را بگیرد و سرنوشت یک ملت را تغییر دهد.

ماجرای عهدنامه ارزروم دوم، فقط یک توافق سیاسی نبود؛ بلکه داستانی است از هوشمندی، صبر، چانه‌زنی و تلاش برای حفظ منافع ملی. امیرکبیر، با همه سختی‌ها و فشارها، توانست حق ایران را بگیرد و مرزهای کشور را تثبیت کند. این داستان، هنوز هم برای ما درس‌های زیادی دارد؛ اینکه گاهی باید به جای شمشیر، با زبان منطق و مذاکره، از حق خود دفاع کنیم.

Rate this post

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *