برادر شاه، رقیب یا قربانی؟ رازهای زندگی علیرضا پهلوی

Rate this post

علیرضا پهلوی، برادر تنی محمدرضا شاه پهلوی، یکی از شخصیت‌های کمتر شناخته‌شده اما مرموز خاندان پهلوی است. او که شباهت‌های بسیاری به پدرش، رضاشاه، داشت، زندگی کوتاهی پر از فراز و نشیب‌های سیاسی و شخصی را تجربه کرد. علیرضا در دوره‌ای حساس از تاریخ ایران زیست؛ زمانی که کشور درگیر تحولات سیاسی، اشغال متفقین، و تغییرات داخلی بود. مرگ ناگهانی و مشکوک او در سال ۱۳۳۳، در سقوط هواپیمایی در نزدیکی تهران، همچنان یکی از معماهای حل‌نشده تاریخ معاصر ایران است. این گزارش اصلاح‌شده، با تکیه بر منابع معتبر و راستی‌آزمایی دقیق، به بررسی زندگی، شخصیت، و مرگ علیرضا پهلوی می‌پردازد و تلاش می‌کند ابعاد مختلف زندگی او را در بستر تاریخی زمانه‌اش تحلیل کند.

علیرضا پهلوی در سال ۱۲۹۵ هجری شمسی (۱۹۱۷ میلادی) در تهران به دنیا آمد. او فرزند رضاخان (بعدها رضاشاه) و تاج‌الملوک، ملکه مادر، بود و سه سال از برادر بزرگ‌ترش، محمدرضا، کوچک‌تر بود. تولد او در دوره‌ای رخ داد که رضاخان، با لقب سردار سپه، در حال تثبیت قدرت خود در ایران بود. در سال ۱۳۰۴، هنگامی که رضاشاه تاج‌گذاری کرد و محمدرضا به‌عنوان ولیعهد انتخاب شد، علیرضا حدود ۹ سال داشت. این موقعیت، او را در سایه برادرش قرار داد، اما جایگاه ویژه‌ای در خاندان پهلوی به او بخشید.

مانند دیگر فرزندان رضاشاه، علیرضا تحت نظام تربیتی سخت‌گیرانه و پدرسالارانه‌ای پرورش یافت. رضاشاه، با پیشینه نظامی خود، اعتقاد داشت که فرزندانش باید در محیطی منظم و با آموزش‌های نظامی رشد کنند. به همین دلیل، علیرضا در کودکی به مدرسه نظام فرستاده شد، جایی که آموزش‌های سخت‌گیرانه نظامی، او را به فردی منضبط و علاقه‌مند به امور نظامی تبدیل کرد. این علاقه، او را از دیگر برادرانش متمایز کرد، زیرا برخلاف آنها، او تا پایان عمر به نظامی‌گری پایبند ماند.

تحصیلات و زندگی نظامی

علیرضا در سال ۱۳۲۰، در آخرین سال‌های سلطنت رضاشاه و همزمان با اشغال ایران توسط متفقین، از دانشکده افسری فارغ‌التحصیل شد. این زمان مصادف بود با تبعید رضاشاه به آفریقای جنوبی و به تخت نشستن محمدرضا. علیرضا، برخلاف دیگر برادرانش که کمتر به امور نظامی علاقه نشان می‌دادند، به حرفه نظامی‌گری وفادار ماند و اغلب با لباس نظامی در مجامع عمومی ظاهر می‌شد. این ویژگی، او را به یکی از معدود اعضای خاندان پهلوی تبدیل کرد که به‌طور جدی در حوزه نظامی فعالیت داشت.

در سال ۱۳۲۳، علیرضا برای تکمیل آموزش‌های نظامی خود از طریق قاهره به فرانسه سفر کرد. این سفر در بحبوحه جنگ جهانی دوم انجام شد و او تا سال ۱۳۲۶ در فرانسه ماند. برخی روایت‌های غیررسمی ادعا کرده‌اند که او در این دوره در کنار نیروهای فرانسوی فعالیت‌هایی داشته، اما این ادعاها فاقد اسناد معتبر هستند و احتمالاً اغراق‌آمیزند. پس از بازگشت به ایران در سال ۱۳۲۶، او به فعالیت‌های نظامی خود ادامه داد، اما هیچ‌گاه نقش برجسته‌ای در ساختار قدرت دربار به او واگذار نشد.

حسین فردوست، دوست نزدیک محمدرضا و یکی از چهره‌های کلیدی دربار پهلوی، در خاطرات خود علیرضا را «آیینه تمام‌نمای رضاخان» توصیف کرده است. به گفته فردوست، علیرضا از نظر شخصیتی بسیار شبیه به پدرش بود: فردی خشن، قاطع، و بدون انعطاف. این خصوصیات، او را از محمدرضا، که شخصیتی محتاط‌تر و دیپلماتیک‌تر داشت، متمایز می‌کرد. فردوست همچنین اشاره می‌کند که انگلیسی‌ها، که نقش مهمی در تحولات سیاسی ایران داشتند، از این ویژگی‌های علیرضا آگاه بودند و او را به‌عنوان گزینه‌ای مناسب برای جانشینی محمدرضا نمی‌دیدند. آنها معتقد بودند که شخصیت غیرمنعطف علیرضا نمی‌تواند به شکوفایی سیاسی منجر شود.

زندگی شخصی علیرضا نیز حاشیه‌هایی داشت. پس از شهریور ۱۳۲۰، با کاهش محدودیت‌های دربار، او سبک زندگی آزادانه‌ای در پیش گرفت که در نشریات جنجالی آن زمان بازتاب یافت. این رفتارها باعث شد داستان‌های مختلفی درباره زندگی خصوصی او در افواه عمومی منتشر شود.

یکی از جنبه‌های بحث‌برانگیز زندگی علیرضا، ازدواج او با کریستیان شولوسکی، زنی لهستانی و از آوارگان جنگ جهانی دوم، در پاریس بود. این ازدواج به دلیل غیرسلطنتی بودن عروس و شرایط خاص آن دوره، از سوی دربار پهلوی و به‌ویژه تاج‌الملوک به رسمیت شناخته نشد و در تریبون‌های رسمی اعلام نشد. با این حال، حاصل این ازدواج پسری به نام علی پاتریک بود که در دربار ایران بزرگ شد و مورد علاقه ویژه ملکه مادر قرار داشت. تاج‌الملوک، به‌ویژه پس از مرگ علیرضا، این کودک را به‌عنوان یادگار پسرش گرامی می‌داشت. این موضوع نشان‌دهنده تنش‌های داخلی خاندان پهلوی و تأثیر سنت‌های سلطنتی بر روابط خانوادگی بود.

برخی منابع غیررسمی به حضور علیرضا در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، که با حمایت آمریکا و بریتانیا برای سرنگونی دولت محمد مصدق انجام شد، اشاره دارند. با توجه به علاقه او به نظامی‌گری و جایگاهش در خاندان پهلوی، احتمال مشارکت او در حلقه‌های نظامی کودتا وجود دارد، اما اسناد معتبر مانند گزارش‌های سیا یا منابع تاریخی مانند کتاب «کودتای ۲۸ مرداد» نوشته مارک گازیوروسکی نقش مستقیم او را تأیید نمی‌کنند. بنابراین، هرگونه ادعا درباره نقش او در این رویداد باید با احتیاط مطرح شود. با این حال، نزدیکی او به حلقه‌های قدرت و فضای نظامی آن زمان، این احتمال را کاملاً رد نمی‌کند.

مسئله جانشینی و تنش با محمدرضا

یکی از مسائل کلیدی در زندگی علیرضا، موضوع جانشینی محمدرضا بود. در سال‌های ابتدایی سلطنت محمدرضا، که هنوز فرزندی نداشت، مسئله ولیعهدی به موضوعی حساس در دربار تبدیل شده بود. در دو مقطع زمانی، شایعاتی درباره جانشینی علیرضا مطرح شد: نخست در زمان تبعید رضاشاه در سال ۱۳۲۰، و سپس در بحبوحه ملی شدن صنعت نفت (۱۳۲۹-۱۳۳۲). در این دوره‌ها، برخی منابع غیررسمی ادعا می‌کنند که انگلیسی‌ها، به‌عنوان اهرمی برای فشار بر محمدرضا، نام علیرضا را به‌عنوان جانشین احتمالی مطرح کردند. با این حال، اسناد معتبر این شایعات را تأیید نمی‌کنند و به نظر می‌رسد بیشتر جنبه تبلیغاتی یا سیاسی داشته‌اند.

این شایعات، روابط علیرضا و محمدرضا را تیره کرد. محمدرضا، که از توطئه‌های خانوادگی در خاندان‌های سلطنتی نگران بود، هیچ‌گاه به برادرش اعتماد کامل نداشت و از اعطای پست‌های کلیدی به او خودداری کرد. این موضوع باعث ناراحتی و قهر علیرضا شد. در مقطعی، او به اروپا رفت و از بازگشت به ایران امتناع کرد. سرلشکر شفایی، که برای بازگرداندن او به پاریس فرستاده شده بود، در خاطرات خود از عصبانیت علیرضا سخن می‌گوید که معتقد بود محمدرضا همه چیز را برای خود می‌خواهد و حتی ارثیه خانوادگی را به او نداده است.

مرگ مشکوک

مرگ علیرضا پهلوی در شب چهارم آبان ۱۳۳۳ یکی از مرموزترین رویدادهای تاریخ پهلوی است. او که برای شرکت در جشن تولد محمدرضا دعوت شده بود، با هواپیمایی که شاه در اختیارش قرار داده بود، از گرگان به سمت تهران حرکت کرد. این هواپیما در نزدیکی تهران سقوط کرد و علیرضا در سن ۳۸ سالگی جان باخت. دلیل این سقوط هرگز به‌طور کامل مشخص نشد و این ابهام، شایعات بسیاری را درباره دست داشتن دربار یا حتی محمدرضا در این واقعه به وجود آورد. با این حال، هیچ مدرک قطعی برای اثبات این شایعات وجود ندارد. مرگ ناگهانی او، یکی از افرادی که به‌طور بالقوه می‌توانست تهدیدی برای سلطنت محمدرضا باشد را از صحنه کنار برد و این موضوع به گمانه‌زنی‌های بیشتری دامن زد.

علی پاتریک پهلوی

علی پاتریک پهلوی، متولد ۱ سپتامبر ۱۹۴۷ در پاریس فرانسه، یکی از چهره‌های منحصربه‌فرد و کمترشناخته‌شده خاندان پهلوی است. او فرزند علیرضا پهلوی، برادر تنی محمدرضا شاه، و کریستیان شولوسکی، زنی فرانسوی-لهستانی‌تبار از آوارگان جنگ جهانی دوم، بود. ازدواج علیرضا با کریستیان، که در پاریس رخ داد، هرگز از سوی دربار پهلوی به رسمیت شناخته نشد و این زوج در فرانسه ماندند. اما با مرگ مشکوک علیرضا در سانحه هوایی آبان ۱۳۳۳، دربار ایران، به رهبری تاج‌الملوک (ملکه مادر)، کریستیان و کودک چهارساله‌اش را به تهران آورد. پاتریک، که بعدها نامش به علی تغییر یافت، عنوان شاهدخت دریافت و در کاخی مجلل اقامت گزید. تاج‌الملوک، که او را به عنوان یادگار تنها پسرش می‌ستود، شخصاً بر تربیتش نظارت می‌کرد.

در سال‌های ۱۳۳۳ تا ۱۳۳۹ (۱۹۵۴-۱۹۶۰ میلادی)، با نداشتن وارث پسر از سوی محمدرضا شاه و ثریا، علی پاتریک عملاً گزینه اصلی ولیعهدی بود. این موقعیت حساس، او را در مرکز توجه دربار قرار داد، اما با تولد رضا پهلوی در ۱۳۳۹، جایگاهش کمرنگ شد. علی پاتریک، که عمویش محمدرضا را مسئول مرگ پدرش می‌دانست، از سنین نوجوانی با خاندان پهلوی فاصله گرفت. او در ۱۸سالگی دربار را ترک کرد و به آمریکا رفت تا الهیات بخواند. این سفر نقطه عطفی بود؛ او که بر اساس آیین مسیحیت غسل تعمید شده بود، به مطالعه ادیان پرداخت و با بازگشت به ایران، با بهمن حجت کاشانی (پسر سرلشکر حجت کاشانی) و همسرش کاترین عدل آشنا شد. این دو، او را به قرآن و اسلام علاقه‌مند کردند و علی مرید آیت‌الله ملایری شد.

در دهه ۱۳۵۰، علی پاتریک با سونیا، زنی مسلمان و سوییسی، ازدواج کرد و به خرمدره (نزدیک زنجان) رفت تا به کشاورزی و دامداری بپردازد. او علناً علیه دربار افشاگری می‌کرد و با روحیه دینی‌اش، به “گوسفند سیاه” خاندان پهلوی شهرت یافت. ساواک او را تحت نظر داشت و پس از کشته شدن حجت کاشانی و همسرش در درگیری مسلحانه با ساواک در ۱۳۵۶، علی را دستگیر و زندانی کرد. با وساطت تاج‌الملوک، آزاد شد و درخواست تغییر نام خانوادگی‌اش از پهلوی به “اسلامی” را داد که دربار پذیرفت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ۱۳۵۷، او در ایران ماند، مدتی زندانی اما بعد از مدتی  آزاد شد.

در ۱۳۶۳، علی اسلامی به فرانسه مهاجرت کرد و بعدها به سوئیس رفت، جایی که اکنون زندگی می‌کند. او سه پسر به نام‌های داوود، هود و یوسف دارد. علی پاتریک، که خود را “شاخه اصلی خاندان پهلوی” می‌داند، رضا پهلوی و فرح دیبا را به دلیل روابط با ترامپ، بن‌سلمان و نتانیاهو، خائن به ایران خوانده و از آنها فاصله گرفته است. در مصاحبه‌ای در ۱۳۸۹، از فشارهای رضا پهلوی و آمریکا برای ساکت کردنش سخن گفت.

 

Rate this post

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *