سرهنگ محمود پولادین: مشروطه خواهی که به اتهام کودتا علیه رضا شاه اعدام شد

سرهنگ محمود پولادین در دوران تاریخ پرتلاطم ایران اوایل قرن بیستم و در مقعطی که امپراتوری قاجار در حال فروپاشی بود و بادهای تغییر از هر سو میوزید، ظهور کرد. او نه تنها یک افسر نظامی بود، بلکه نمادی از آرمانهای آزادیخواهی، شجاعت در میدان جنگ، و در نهایت، قربانی توطئههای درباری و سوءظنهای دیکتاتوری نوپا.
پولادین در سال ۱۲۶۴ شمسی (۱۸۸۵ میلادی) در نخجوان، منطقهای که بخشی از قفقاز بود و تحت نفوذ روسیه تزاری قرار داشت، چشم به جهان گشود. پدرش، سرتیپ حسنخان کفری میرپنج، افسر قزاقخانه بود. نهادی که توسط روسها برای حفاظت از منافعشان در ایران تأسیس شده بود. اما حسنخان مردی نبود که به زنجیر استبداد تن دهد؛ او به دلیل افکار آزادیخواهانهاش از قزاقخانه اخراج شد و همراه دو پسرش، منصور و محمود، که آنها نیز از مدرسه قزاقخانه بیرون رانده شده بودند، به رشت پناه برد و به اردوی محمدولی خان تنکابنی، یکی از رهبران مشروطهخواهان، پیوست (عاقلی، ۱۳۸۰، ص ۳۸۴). این مهاجرت خانوادگی، نه تنها یک جابهجایی جغرافیایی، بلکه آغاز مسیری بود که محمود را به قلب انقلاب مشروطه کشاند.
زادگاه و آغاز زندگی نظامی
زندگی اولیه پولادین در سایه مهاجرت و مبارزه شکل گرفت. خانوادهاش از مهاجران قفقازی بودند، مردمانی که با فرهنگ روسی آمیخته شده بودند اما ریشههای ایرانیشان را حفظ کرده بودند. نخجوان، با تاریخ پربارش، زادگاه مردانی بود که در برابر استبداد میایستادند. محمود جوان، که در محیطی نظامی بزرگ شده بود، خیلی زود طعم اخراج و تبعید را چشید. پدرش، با پیوستن به تنکابنی، الگویی برای او شد. این نکته را در نظر بگیردند که نوجوانی که از مدرسه نظامی اخراج شده، حالا در اردوگاههای مشروطهخواهان، اسلحه به دست میگیرد و برای آرمانی بزرگتر میجنگد. این دوران، پایههای شخصیت پولادین را ریخت: شجاع، وفادار به وطن، و آماده برای فداکاری.
با آغاز انقلاب مشروطه در ۱۲۸۵ شمسی، پولادین وارد صحنه شد. پس از سازماندهی ژاندارمری در ۱۲۹۰، که زیر نظر افسران سوئدی اداره میشد، محمود به دلیل سابقه نظامیاش، به استخدام درآمد. او در آموزشگاه ژاندارمری تحصیل کرد و با درجه نایب دومی (ستوان یکمی) فارغالتحصیل شد. ورود یپرمخان ارمنی از قفقاز به رشت، نقطه عطفی بود. پولادین و پدرش به دستگاه یپرم پیوستند و در تسخیر گیلان، تصرف قزوین، و جنگ بادامک نقش کلیدی ایفا کردند. در جنگ بادامک، که یکی از درگیریهای خونین بین مشروطهخواهان و نیروهای محمدعلی شاه بود، پولادین چند گلوله خورد و مدتی بستری شد. این زخمها نه تنها بدنش را آزرد، بلکه ارادهاش را قویتر کرد. پس از سقوط محمدعلی شاه در ۱۲۸۸، دولت مشروطه مستقر شد و پولادین با درجه سلطانی وارد نظمیه شد و ریاست نظمیه قزوین را بر عهده گرفت. او حدود یک سال در قزوین خدمت کرد، سپس به تهران منتقل شد و نظمیه را رها کرد تا وارد مدرسه ژاندارمری شود (دانشنامه جهان اسلام، ج ۱، ص ۲۸۷۹).
نقش در انقلاب مشروطه و جنگ جهانی اول
دوران خدمت در ژاندارمری، فصل پربار زندگی پولادین بود. او دوره مدرسه را گذراند و با درجه سلطانی استخدام شد. سپس به ژاندارمری دولتی پیوست و فرماندهی یک گروهان در فوج ژاندارم اصفهان را بر عهده گرفت. جنگ جهانی اول در ۱۲۹۳ شمسی، ایران را به آشوبی کشاند. مسئله مهاجرت پیش آمد و فوج ژاندارمری اصفهان به فرماندهی ماژور چیلندر سوئدی به مهاجرین پیوست. پولادین از طریق نظامالسلطنه مافی، رئیس دولت موقت، به حکومت نظامی کرمانشاه منصوب شد. اما اختلاف با محمدتقی پسیان، او و عدهای دیگر را به تبعید در موصل کشاند. منابع تاریخی علت این اختلاف را اقدامات خودسرانه پولادین در کرمانشاه میدانند، از جمله اعدام پنج ایرانی بیگناه برای خوشآمد ترکها (عاقلی، ۱۳۸۰، ص ۳۸۴). این رویداد، سایهای بر شخصیت او انداخت، اما نشاندهنده پیچیدگیهای دوران جنگ بود، جایی که مرز بین وطنپرستی و اشتباهات تاکتیکی باریک بود.
پس از پایان جنگ در ۱۲۹۷، عفو عمومی اعلام شد و پولادین بازگشت. او با درجه ماژوری (سرگردی) به فرماندهی باطلیون(گردان) ژاندارم قزوین منصوب شد و سه سال یاغیانی چون محمدحسن خان ظفرنظام و عباس سلطان ضیاء آبادی را سرکوب کرد. این عملیاتها، او را به عنوان افسری کارآمد مطرح کرد. کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹، توسط رضاخان و سیدضیاءالدین طباطبایی، ایران را دگرگون کرد. پولادین مستقیم در کودتا شرکت نداشت، اما پس از آن به جرگه کودتاچیان پیوست. سیدضیاء او را برای سرکوب اکبرمیرزا صارمالدوله به کرمانشاه فرستاد. پولادین صارمالدوله را دستگیر کرد و به تهران فرستاد. سپس به فرماندهی فوج ژاندارم شرفخانه منصوب شد، جایی که با قیام لاهوتی روبرو شد. لاهوتی، شاعر و افسر انقلابی، مخبرالسلطنه هدایت و پولادین را زندانی کرد، اما قیام شکست خورد و پولادین آزاد شد. او فرمانده فوج اول ژاندارمری آذربایجان شد و درجه سرهنگ دومی گرفت. در نبرد شکریازی، فرمانده ستون چهارم بود (طلوعی، ۱۳۸۰، ص ۲۵۷).
خدمات پس از کودتا و صعود در ارتش
مأموریتهای بعدی او در ۱۳۰۲، شرکت در جنگ لرستان بود. او حاکم نظامی خرمآباد شد و در ۱۳۰۳ به عضویت کمیسیون نشان جنگی سپه درآمد. با ادغام ژاندارمری و قزاقخانه در ۱۳۰۳، قشون متحدالشکل تشکیل شد و پولادین به لشکر غرب منتقل شد. او حاکم نظامی بروجرد و خرمآباد بود و در جنگهای امیراحمدی با الوار شرکت کرد. در فتح قلعه چهریق و جنگ با الوار، رشادت نشان داد. در ۱۳۰۳، با درجه سرهنگ تمامی، فرمانده فوج گارد نمره ۱ پیاده پهلوی شد که حفاظت کاخ سلطنتی را بر عهده داشت. این موقعیت، او را به نزدیکی رضا شاه رساند. در ۲۵ دی ۱۳۰۴، رضا شاه او را آجودان مخصوص خود کرد – مقامی که اعتماد شاه را نشان میداد (کرونین، ۱۳۸۲، ص ۸۵).
اما این اعتماد دوام نیاورد. در شهریور ۱۳۰۵، پولادین به همراه برادرش یاور احمدخان، یاور احمد همایون، یاور روحالله خان مشگین قلم، یاور نبیخان سالاری، یاور بهروز بک سالاری، و موسیو حییم (نماینده کلیمیان در مجلس) دستگیر شدند. اتهام: کودتا علیه رضا شاه. ظاهراً آقامیر قفقازی (امیرمنظم) توطئه را به محمد درگاهی، رئیس نظمیه، فاش کرد. دادگاه نظامی در بهمن ۱۳۰۶ در باغشاه تشکیل شد، به ریاست جعفرقلیآقا بیگلرپور. پولادین اقرار کرد اما علت را سوءرفتار کریم بوذرجمهری دانست. حکم اعدام در ۲۳ بهمن صادر شد و در سحرگاه ۲۴ بهمن اجرا گردید (مجد، ۱۳۸۹، ص ۳۱۸).
توطئه، دستگیری و اعدام
روایت اعدام پولادین، دراماتیک و غمانگیز است. رضا شاه، که با او سابقه دوستی داشت، پیغام داد: “طلب عفو کن تا مانع اعدام شوم.” پولادین پاسخ داد: “شما کودتا کردید و گرفت. من کردم و نگرفت! طلب عفو چه محلی دارد؟” خاطرات محمد ارجمند، سرپرست تلگرافخانه مخصوص رضا شاه، صحنه دستگیری را توصیف میکند: رضا شاه با ماوزر تهدید کرد و پولادین به زاری افتاد. اما مجله خواندنیها (پس از سقوط رضا شاه) روایتی متفاوت دارد: پولادین با وقار ایستاد، وصیت کرد، و با ۲۱ تیر جان باخت. بوذرجمهری تیر نهایی را به سرش زد. خواهر پولادین، که برای عفو التماس کرد، مورد ضرب و شتم قرار گرفت و سقط جنین کرد (امیراحمدی، ۱۳۷۳، ص ۱۷).
دیدگاه استفانی کرونین، استاد آکسفورد، جالب است. او با استناد به فریزر، وابسته نظامی انگلیس، میگوید دستگیرشدگان دشمنان درگاهی و یزدانپناه بودند. پولادین از تحقیر یزدانپناه دلگیر بود. رضا شاه گزارش را خواند و دستور اعدام داد. مستوفیالممالک دادگاه نمایشی پیشنهاد کرد. سرتیپ شیبانی از امضای حکم امتناع کرد و استعفا داد، اما رضا شاه شخصاً امضا کرد (کرونین، ۱۳۸۲، ص ۸۵).
چندگونگی روایت ها
روایتها متفاوتاند: برخی توطئه را واقعی میدانند، مانند والاس موری که از اعلامیههای تهدیدکننده سخن میگوید (مجد، ۱۳۸۹، ص ۳۱۸). دیگران، مانند خاطرات امیراحمدی، آن را دسیسه رقبا میدانند (امیراحمدی، ۱۳۷۳، ص ۱۹). دیدگاه سوم، توهم رضا شاه را عامل میداند. رضا شاهی که از ترور میترسید. پولادین، با نزدیکی روزانه به شاه، نیازی به توطئه نداشت، اما سوءظن شاه او را قربانی کرد.
میراث پولادین، نماد مقاومت در برابر استبداد است. او از مشروطهخواه تا آجودان شاه، مسیری پرپیچوخم پیمود. اعدامش، اولین قتل سیاسی رضا شاه بود که راه را برای سرکوبهای بعدی باز کرد. در تاریخ ایران، پولادین یادآور این است که قدرت، حتی برای وفاداران، بیرحم است. خانوادهاش بیسرپرست ماند، اما نام او در خاطرات ماندگار شد. امروز، در پرتو اسناد تاریخی مانند آنچه در مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران موجود است، پولادین نه خائن، بلکه قربانی توطئههای درباری است – مردی که برای وطن جنگید و با شجاعت مرد.
منابع:
- عاقلی، باقر. (۱۳۸۰). شرح رجال سیاسی و نظامی ایران، جلد ۱. تهران: نشر گفتارها و علمی.
- دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دایرهالمعارف اسلامی، جلد ۱.
- طلوعی، محمود. (۱۳۸۰). پدر و پسر. تهران: نشر علم.
- کرونین، استفانی. (۱۳۸۲). رضاشاه و شکلگیری ایران نوین (ترجمه مرتضی ثاقبفر). تهران: انتشارات جامی.
- مجد، محمدقلی. (۱۳۸۹). از قاجار به پهلوی ۱۳۰۹-۱۲۹۸ بر اساس اسناد وزارت خارجه آمریکا (ترجمه سیدرضا مرزانی و مصطفی امیری). تهران: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی.
- امیراحمدی، احمد. (۱۳۷۳). خاطرات نخستین سپهبد ایران (به کوشش غلامحسین زرگرینژاد). تهران: مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی.
- مجله خواندنیها، شماره مورخ ۶ آبان ۱۳۲۳.