روزی که اسطوره‌ای جاودان شد؛ داستان زندگی، مبارزه و اعدام ارنستو چه گوارا

Rate this post

۹ اکتبر ۲۰۲۵، ۵۸ سال از اعدام ارنستو “چه” گوارا، انقلابی آرژانتینی-کوبایی و نماد مبارزه با امپریالیسم آمریکایی و سرمایه‌داری، می‌گذرد. در دره‌ای دورافتاده در بولیوی، چه با ۹ گلوله به سینه و اندام‌هایش هدف قرار گرفت و با فریاد “شلیک کن، ای بزدل! تو فقط یک مرد را خواهی کشت!” جان سپرد. این لحظه نه‌تنها پایان یک مبارز بود، بلکه آغاز یک افسانه جهانی؛ عکسی از او که توسط آلبرتو کوردا گرفته شد، به عنوان مشهورترین تصویر قرن بیستم شناخته می‌شود.

از روزاریو تا هاوانا: تولد یک انقلابی

ارنستو رافائل گوارا دلاسرنا، که بعدها با لقب “چه” (به معنای “دوست” در آرژانتینی) شهرت یافت، در ۱۴ ژوئن ۱۹۲۸ در شهر روزاریو آرژانتین به دنیا آمد. خانواده‌اش از طبقه متوسط بودند؛ پدرش، ارنستو گوارا لینچ، مهندس و مادرش، سلِیا دلاسرنا، از خانواده‌ای با ریشه‌های اسپانیایی-ایرلندی و گرایش‌های چپ‌گرا. از کودکی، چه با آسم شدید دست‌وپنجه نرم می‌کرد. بیماری‌ای که تا آخر عمرش همراهش بود و حتی در جنگل‌های بولیوی او را آزار می‌داداما این مانع نشد که به ورزش‌هایی چون راگبی، شنا و دوچرخه‌سواری بپردازد. در نوجوانی، در کوردوبا زندگی کرد و کتابخوانی‌اش با آثار مارکس، لنین، سارتر، نرودا و لورکا، بذر ایدئولوژی انقلابی‌اش را کاشت.

در ۱۹۵۱، پس از ورود به دانشکده پزشکی دانشگاه بوئنوس‌آیرس، چه سفری حماسی با موتورسیکلت لانچیا‌اش به همراه دوستش آلبرتو گرانادو آغاز کرد: ۸۰۰۰ کیلومتر از آرژانتین تا شیلی، پرو، اکوادور، کلمبیا، ونزوئلا و میامی. این سفر، که بعدها در “خاطرات موتورسیکلت” (۱۹۹۵) ثبت شد، او را با فقر فلج‌کننده آمریکای لاتین روبه‌رو کرد. کارگران معدن مس در چوکویکاماتا شیلی که توسط شرکت آمریکایی آناکوندا استثمار می‌شدند، بومیان پرو در بند استعمار، و کودتای CIA در گواتمالا در ۱۹۵۴ علیه ژاکوبو آربنز. این تجربیات، چه را از پزشکی به مبارزه مسلحانه کشاند: “من دیگر پزشک نیستم، بلکه انقلابی‌ام.”

در ۱۹۵۵، در مکزیکوسیتی با فیدل کاسترو ملاقات کرد . کاسترو که جنبش ۲۶ ژوئیه را برای سرنگونی دیکتاتور آمریکایی‌نشاندِه فولخنسیو باتیستا در کوبا سازماندهی می‌کرد. چه به ۸۲ مبارز پیوست که در دسامبر ۱۹۵۶ با کشتی گرانما به کوبا رسیدند؛ فقط ۱۲ نفر زنده ماندند. در کوه‌های سیرا مائسترا، چه به فرمانده‌ای متهور و استراتژیست ماهر تبدیل شد. در نبرد سانتا کلارا (دسامبر ۱۹۵۸)، قطار زرهی ارتش باتیستا را متوقف کرد و راه هاوانا را باز نمود. پیروزی‌ای که باتیستا را به جمهوری دومینیکن گریزان کرد. پس از انقلاب، چه به شهروند کوبایی درآمد، فرمانده زندان لا کابانا شد (جایی که ۵۵ تا ۱۰۵ اعدام انقلابی را نظارت کرد، اقدامی که منتقدانش آن را “عدالت انقلابی” و حامیانش “جنایت” می‌دانند)، رئیس بانک ملی (۱۹۵۹-۱۹۶۱) و وزیر صنایع (۱۹۶۱-۱۹۶۵) گردید.

به عنوان وزیر، چه برنامه چهارساله صنعتی‌سازی را پیش برد و مفهوم “انسان نوین” را ترویج داد: انسانی خودگذشته، بدون انگیزه مادی، که با عشق به عدالت می‌جنگد. در “سوسیالیسم و انسان در کوبا” (۱۹۶۵) نوشت: “انقلابی واقعی با احساسات عظیم عشق هدایت می‌شود.” اما سیاست‌هایش – مانند کار داوطلبانه برای برداشت ۱۰ میلیون تُن شکر در ۱۹۷۰ – با شکست روبه‌رو شد و به بحث بزرگ (۱۹۶۲-۱۹۶۵) میان او و طرفداران مدل شوروی انجامید. در ۱۹۶۵، با نامه خداحافظی به کاسترو، کوبا را ترک کرد تا انقلاب را صادر کند: ابتدا به کنگو (۱۹۶۵، شکست به دلیل عدم اعتماد رهبران آفریقایی مانند لوران کابیلا) و سپس بولیوی.

بولیوی: رویای قاره‌ای، کابوس جنگل

در نوامبر ۱۹۶۶، چه ناشناس به لا پاز وارد شد – ریش‌هایش را تراشیده، موهایش را خاکستری کرده و خود را “آدولفو گونزالس”، تاجر اروگوئه‌ای، جا زد. هدفش: ایجاد کانون چریکی (foco) در جنوب شرقی بولیوی، در منطقه نانکاهواسو، برای برانگیختن قیام قاره‌ای علیه دیکتاتوری رنه بارینتوس، که با حمایت آمریکا بر سر کار آمده بود. با ۵۰ مبارز – عمدتاً کوبایی و چند بولیویایی مانند تانیا (تامارا بونکه) – ارتش آزادی‌بخش ملی بولیوی را تشکیل داد. آن‌ها مجهز بودند: تفنگ‌های چچن، رادیوهای موج‌کوتاه از کوبا، و تاکتیک‌های پارتیزانی از کتاب “جنگ چریکی” چه (۱۹۶۰).

در بهار و تابستان ۱۹۶۷، پیروزی‌های اولیه‌ای کسب کردند: کمین‌های موفق علیه ارتش بولیوی که دولت را واداشت تعداد چریک‌ها را ۵۰۰ نفر تخمین بزند. وزیر دفاع کوبا، خوان آلوارز، در روز کارگر (۱ مه ۱۹۶۷) در هاوانا فاش کرد: “چه در گوشه‌ای از آمریکای لاتین به خدمت انقلاب مشغول است.” اما شکست اجتناب‌ناپذیر بود. حزب کمونیست بولیوی، وفادار به مسکو نه هاوانا، از چه حمایت نکرد؛ ماریو مونجه، رهبرش، او را “بی‌وفا و نادان” خواند. دفترچه خاطرات چه، که پس از مرگش کشف شد، حزب را “غیرقابل اتکا” توصیف می‌کند.

چه انتظار داشت دهقانان بومی (آیمارا و کچوا) به او بپیوندند، اما آن‌ها نه تنها کمک نکردند، بلکه خبرچین ارتش شدند: “دهقانان نه تنها کمک نمی‌کنند، بلکه به جاسوسان دولت تبدیل شده‌اند.” رادیوهای کوبایی خراب بودند، ارتباط با هاوانا قطع شد، و آسم چه او را فلج کرد. علاوه بر این، آمریکا ۵۳ مشاور CIA و گرین برت را فرستاد؛ فلیکس رودریگز، مأمور CIA، ارتش بولیوی را هدایت می‌کرد و حتی ادعا کرد کاسترو چه را به “مرگ” فرستاده. کلوس باربی، جنایتکار نازی، نیز ظاهراً در تعقیب کمک کرد. چه، که جنگ را بر سازش ترجیح می‌داد، نتوانست نیروهای محلی جذب کند و گروهش به ۲۲ نفر رسید.

اسارت و قتل: لحظه‌ای از شجاعت در برابر وحشت

۷ اکتبر ۱۹۶۷، یک خبرچین محل کمپ را لو داد. صبح ۸ اکتبر، ۱۸۰ تکاور بولیوی آموزش‌دیده توسط CIA  دره یورو را محاصره کردند. نبردی نابرابر: بیشتر چریک‌ها کشته یا اسیر شدند. چه، با دو زخم گلوله در پا و تفنگ قفل‌کرده، تسلیم شد: “شلیک نکنید! من چه گوارا هستم و زنده‌ام برایتان باارزش‌تر از مرده‌ام.” دست‌بسته به مدرسه فرسوده لا ایگرا بردندش. برناردینو هوانکا، گروهبان بولیوی، روایت می‌کند: “زخمی، خاک‌آلود، با لباس‌های پاره و پاهایش در غلاف‌های چرمی… اما سرش را بالا گرفته بود، مستقیم به چشمان بازجویان خیره می‌شد و فقط سیگار یا پیپ می‌خواست.” وقتی کیسه توتون دادند، لبخند زد و تشکر کرد. شب، کاپیتان اسپینوزا پیپ را برداشت، چه لگدی محکم به او زد. تا ظهر ۹ اکتبر، در برابر بازجویان مقاومت کرد و به یکی تف انداخت.

بارینتوس دستور اعدام سریع داد؛ آمریکا می‌خواست او را برای بازجویی ببرد، اما بولیوی نپذیرفت ظاهراً برای جلوگیری از فرار. ماریو تران، گروهبان ۲۷ ساله نیمه‌مست که سه دوستش را به چریک‌ها باخته بود، داوطلب شد. دستور: به سر نزن، تا شبیه درگیری باشد. سربازان چه را سرپا نگه داشتند، عکس یادگاری گرفتند. یکی پرسید: “به جاودانگی فکر می‌کنی؟” چه پاسخ داد: “من به جاودانگی انقلاب فکر می‌کنم.”

دقایقی بعد، تران آمد. چه فریاد زد: “می‌دانم برای کشتنم آمده‌ای، ای بزدل! اما بدان، تو فقط یک نفر را خواهی کشت!” تران به بازوها و پاها شلیک کرد؛ چه افتاد و از درد مچ دستش را گاز گرفت تا فریاد نزند. سپس به سینه و گلویش، مجموعاً ۹ گلوله. ساعت ۱:۱۰ بعدازظهر، چه مرد. جسدش را به والگرانده بردند، در بیمارستان نمایش دادند. دست‌هایش را قطع کردند برای شناسایی اثر انگشت، و در گور ناشناس دفن. خلبان هلیکوپتر گفت: “انسانی مخوف بود، اما شکست‌ناپذیر.” چند ماه پیش، در کنفرانس همبستگی سه قاره، نوشته بود: “هرگاه مرگ آید، خوش‌آمد، اگر فریادمان شنیده شود و دست‌های دیگری به سوی اسلحه‌هایمان دراز شود.”

گری پرادو سالمون، کاپیتان بولیوی که چه را اسیر کرد، در ۶ مه ۲۰۲۳ در ۸۴ سالگی درگذشت.  فلج از ۱۹۸۱ پس از شلیک تصادفی به ستون فقراتش. پارلمان بولیوی او را قهرمان ملی خواند، اما چپ‌گرایان او را “دشمن چه” می‌دانستند.

قهرمان یا راهزن؟

مرگ چه، او را به اسطوره‌ای جهانی بدل کرد. فیدل کاسترو سه روز عزای عمومی اعلام کرد و در ۱۸ اکتبر، پیش ۱ میلیون نفر در پلازا دِ لا انقلاب، گفت: “بگذارید مانند چه باشیم!” در کوبا، مجسمه‌ها، سکه‌ها و سوگند دانش‌آموزی: “ما مانند چه خواهیم بود.” نلسون ماندلا او را الهام‌بخش آزادی خواند، ژان‌پل سارتر “کامل‌ترین انسان”، و آلبرتو کوردا عکسی از ۱۹۶۰ گرفت که انستیتو کالج هنر مریلند آن را “مشهورترین عکس جهان” نامید – نمادی که از تی‌شرت‌های جوانان تا دیوارهای برلین شرقی، همه‌جا رفت.

اما میراثش دوگانه است. چپ‌گرایان او را نماد ضداستعماری می‌دانند: در الجزایر ۱۹۶۵، علیه نژادپرستی آمریکا سخن راند؛ در سازمان ملل ۱۹۶۴، ویتنام را “دو، سه، بسیاری ویتنام” خواند. کتاب‌هایش مانند “جنگ چریکی” الهام‌بخش جنبش‌های ۱۹۶۸ در پاریس، برلین و آمریکا شد. در آرژانتین، کریستینا فرناندز کیخنر رژه‌های چه برگزار کرد؛ در آفریقا، ماندلا از ریشه‌های ایرلندی‌اش الهام گرفت. بقایایش در ۱۹۹۷ از والگرانده به سانتا کلارا کوبا منتقل شد.

منتقدان راست‌گرا، او را “ماشین کشتار سردخون” می‌خوانند: نظارت بر اعدام‌های لا کابانا (تا ۷۰۰ نفر در کل انقلاب)، حمایت از اردوگاه‌های کار اجباری UMAP برای “اصلاح” همجنس‌گرایان و مخالفان، و شکست اقتصادی در کوبا (کارخانه‌های نیمه‌کاره، وابستگی به شوروی).  برخی  او را با روبسپیر مقایسه می‌کند. در ترکیه، اسماعیل قهرمان، رئیس پارلمان (۲۰۱۶)، او را “آدم‌کش و راهزن” خواند و خواستار حذف تصاویرش از لباس جوانان شد . سخنی که سفارت کوبا “غیرقابل قبول” خواند و موجی از خشم در توییتر برانگیخت: “تاریخ کسانی که چه را راهزن خواندند، لعنت کرده.” معاون حزب جمهوری‌خواه خلق ترکیه، ولی آقابابا، انتقاد کرد: “احتیاط کن؛ چه قهرمان ماست.”

در بولیوی، دهقانان او را “سنت ارنستو” می‌پرستند، اما گردشگران به لا ایگرا می‌روند تا محل اعدام اورا  ببینند. میراث چه، تجاری شد: تی‌شرت‌ها و پوسترها، که کریستوفر هیچنز می‌گوید “اسطوره شکست‌خورده” او را جاودانه کرد. با وجود تحریم‌های آمریکا علیه کوبا (تا ۲۰۱۵ توسط اوباما، لغو توسط ترامپ)، چه نماد مقاومت باقی مانده. مردی که زندگی مرفه را رها کرد تا برای فقرا بجنگد، و امروز، ۵۸ سال پس از مرگش، همچنان فریادش به گوش می‌رسد: جاودانگی انقلاب.

 

Rate this post

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *