کوش نامه؛ روایتی از فریدون اسطوره ایرانی که مادری کره ای داشت
تماشای سریالها و فیلمهای کرهای یکی از عادتهای مدرن امروز ایرانیان شده است؛ خانوادههای ایرانی بیوقفه داستانهای پرشور عاشقانه کرهای را دنبال میکنند و جوانان بسیاری نام بازیگران سریالهای کرهای را همانقدر میشناسند که ستارههای سینمای ایران را. شاید اگر از یک تماشاگر علاقهمند به سریالهای کرهای بپرسی ریشه این علاقه از کجاست، پاسخی جز زیبایی داستان و جذابیت بازیگران دریافت نکنی. اما باید کمی به عقبتر برویم، به نیمههای افسانه و تاریخ، جایی که مرز میان خیال و واقعیت در هالهای از شعر و اسطوره فرو رفته است، تا شاید ریشهای پنهان و ناگفته برای این علاقه کشف کنیم: پیوندی اسطورهای که هزار سال پیش، ایرانیها و ساکنان پادشاهی باستانی کره را در حماسهای شگفت با یکدیگر پیوند داد.
هزار و چهارصد سال پیش، در روزگاری که ایران زیر سایه پادشاهان ساسانی و سپس در آستانه تحولات بزرگ اسلامی قرار داشت، شاعری به نام ایرانشان بن ابیالخیر، قلم بر کاغذ گذاشت و منظومهای حماسی خلق کرد که نه تنها از دلاوریها و نبردها میگفت، بلکه پلی میان دو تمدن بزرگ، ایران و شرق دور، میزد. کوشنامه، با ده هزار و صد و بیست و نه بیت شاعرانه در بحر متقارب، روایتی بود که از زندگی کوش پیلدندان، برادرزاده ضحاک، و ماجراهای خاندان جمشید سخن میگفت. اما چیزی که این اثر را از شاهنامه فردوسی و دیگر حماسههای پارسی متمایز میکرد، نگاه ویژهاش به سرزمینهای دوردست شرق، بهویژه شیلا، یکی از سه پادشاهی باستانی کره، بود.
داستان کوشنامه از آبتین آغاز میشود، مردی از خاندان جمشید، که در روزگار سلطه ضحاک ماردوش، چارهای جز فرار نداشت. ضحاک، با آن دو مار بر شانههایش که هر روز جان جوانان را میبلعید، سایهای شوم بر ایران افکنده بود. آبتین، که قلبش پر از امید و اراده برای رهایی سرزمینش بود، راهی سفری پرماجرا شد. او از کوههای البرز گذشت، از دشتهای بیانتها عبور کرد و به سرزمین چین رسید. اما چین برای او تنها یک ایستگاه بود. قلب داستان در جایی دیگر رقم میخورد: شیلا، سرزمینی که در کوشنامه چون بهشتی زمینی توصیف شده است. شاعر با کلماتی جادویی، شیلا را چنین به تصویر میکشد: «به پنجم به شهر بسیلا رسید / به گیتی کسی چون بسیلا ندید / همه باغها لاله و شنبلید / ز هر لالهای بوی دیگر دمید.» این توصیفات، گویی نقاشیای از سرزمینی آرمانی بود که باغهایش پر از گلهای رنگارنگ و آسمانش همیشه آبی بود.

آبتین، خسته از سفر و در جستوجوی پناه، وارد شیلا شد. در این سرزمین، که با گوگوریو و بکجه در رقابتی باستانی قرار داشت، او با استقبالی گرم روبهرو شد. پادشاه شیلا، مردی خردمند و سخاوتمند، او را به کاخش دعوت کرد. اما چیزی که قلب آبتین را به لرزه درآورد، نه شکوه کاخ و نه مهماننوازی پادشاه، بلکه چشمان فرارَنگ، دختر پادشاه شیلا، بود. فرارَنگ، یا همان فرانَک در برخی روایتها، زنی بود با گیسوانی سیاه چون شب و چهرهای که گویی از ماه نور گرفته بود. او نه تنها زیبا بود، بلکه دلی پر از شجاعت و ذهنی پر از حکمت داشت. آبتین، که در ایران با داستانهای عشق و حماسه بزرگ شده بود، در نگاه اول عاشق فرارَنگ شد. این عشق، تنها یک دلدادگی نبود؛ بلکه پیوندی بود که دو سرزمین، دو فرهنگ و دو تاریخ را به هم گره میزد.

در شیلا، آبتین روزها را در باغهای سرسبز و شبها را در کنار فرارَنگ میگذراند. داستان عشقشان، گویی از دل افسانهها برآمده بود. فرارَنگ از قصههای ایران، از جمشید و ضحاک، از آرزوهای آبتین برای رهایی سرزمینش شنید و قلبش با او همراه شد. پادشاه شیلا، که حکمتش زبانزد بود، این پیوند را پذیرفت و جشن عروسی باشکوهی برپا شد. در میان رقص گلها و نوای موسیقی کهن، آبتین و فرارَنگ پیمان بستند. حاصل این عشق، فرزندی بود که نامش فریدون شد؛ همان پهلوانی که بعدها با شجاعت و خرد، ضحاک را به بند کشید و ایران را از چنگال اهریمن رها کرد.

این داستان، که در کوشنامه با چنان ظرافتی روایت شده، تنها یک افسانه نیست. آنچه کوشنامه را خاص میکند، نگاهش به شیلا بهعنوان سرزمینی واقعی و در عین حال اسطورهای است. برخلاف شاهنامه، که فرانَک را دختری ایرانی بدون نسب مشخص معرفی میکند، کوشنامه با جسارت تمام، او را شاهزادهای از شیلا میداند. این تفاوت، گویی دریچهای به سوی جهانی بزرگتر باز میکند؛ جهانی که در آن ایران و کره، نه فقط از طریق تجارت ابریشم یا جنگهای پراکنده، بلکه از طریق عشق و اسطوره به هم پیوند میخورند.
کوشنامه، برخلاف شاهنامه که بر هویت ملی ایرانی تأکید دارد، جهانیتر میاندیشد. در این منظومه، آبتین نه تنها به شیلا سفر میکند، بلکه با مردمان چین، ماچین و حتی سرزمینهای دورتر مانند روم و آفریقا روبهرو میشود. این سفرها، گویی نقشهای خیالی از جهانی باستانی را ترسیم میکنند که در آن، مرزهای جغرافیایی در برابر پیوندهای انسانی رنگ میبازند. شاعر کوشنامه، ایرانشان، با مهارتی کمنظیر، دشمنی میان خاندان جمشید و ضحاک را با روایتهایی از شرق دور درهم میآمیزد. کوش پیلدندان، این شخصیت مرموز و ترسناک، نه تنها دشمن آبتین است، بلکه نمادی از شر و آشوبی است که در سراسر این جهان اسطورهای پراکنده شده. اما در نهایت، این فریدون است که با نیروی عشق والدینش، آبتین و فرارَنگ، بر این تاریکی غلبه میکند.
کوشنامه، با همه زیباییاش، اثری است که به اسطورهزدایی نیز میپردازد. برخلاف حماسههای دیگر که غرق در جادو و موجودات افسانهایاند، این منظومه گاه چنان واقعی به نظر میرسد که انگار تاریخ را روایت میکند. شیلا، گوگوریو و بکجه، که در کوشنامه از آنها نام برده شده، پادشاهیهایی واقعی در تاریخ کرهاند. شاعر، با آگاهی از این سرزمینها، داستانی خلق کرده که نه تنها خیالی، بلکه ریشهدار در واقعیتهای تاریخی است. این ویژگی، کوشنامه را به سندی منحصربهفرد در ادبیات حماسی ایران بدل کرده است. پژوهشگرانی چون زرینکوب و گازرانی، این متن را گواهی بر تعاملات فرهنگی ایران و شرق آسیا میدانند؛ تعاملاتی که شاید در روزگار ساسانیان، از طریق جاده ابریشم یا روایتهای شفاهی، شکل گرفته بود.
ریشهیابی کوشنامه در بستر فرهنگ عامه ساسانی
عبدالحسین زرینکوب در تحلیل خود از کوشنامه، این اثر را بهعنوان یکی از معدود متون حماسی پارسی میداند که با جزئیات به روابط فرهنگی ایران با شرق دور، بهویژه چین و سرزمینهای مرتبط با پادشاهیهای کره باستان (شیلا، گوگوریو و بکجه)، پرداخته است.
زرینکوب معتقد است که ریشههای روایی کوشنامه را باید در داستانهای عامیانه اواخر دوره ساسانی جستوجو کرد. او این منظومه را نمونهای از ادبیات حماسی میداند که تحت تأثیر تحولات فرهنگی و سیاسی دوران ساسانی، از روایتهای شفاهی به متنی منظوم و مکتوب تبدیل شده است. به نظر زرینکوب، کوشنامه نهتنها بازتابدهنده اسطورههای ایرانی است، بلکه با گنجاندن عناصر شرق آسیایی، مانند توصیفات شاعرانه از شیلا بهعنوان سرزمینی آرمانی، نشانهای از تعاملات گسترده ایران با شرق دور در دوران باستان را ارائه میدهد. او تأکید میکند که این اثر، با اختصاص حدود نیمی از ابیات خود به رویدادهای مرتبط با مناطق ماچین و سه پادشاهی کره، نمونهای منحصربهفرد در ادبیات پارسی است که از منظر جغرافیایی و فرهنگی، فراتر از مرزهای ایران میاندیشد.
زرینکوب همچنین به ویژگی اسطورهزدایی کوشنامه اشاره دارد. برخلاف شاهنامه که غالباً بر عناصر اسطورهای و ملیگرایانه تمرکز دارد، کوشنامه با رویکردی عقلگرایانه، برخی رویدادها را بهگونهای روایت میکند که گویی با واقعیات تاریخی پیوند دارند. بهعنوان مثال، توصیف شیلا بهعنوان سرزمینی با باغهای سرسبز و ویژگیهای بهشتی، در عین حال که خیالی به نظر میرسد، به واقعیتهای فرهنگی و جغرافیایی شرق آسیا اشاره دارد. زرینکوب این ویژگی را نشانهای از تلاش شاعر برای تلفیق اسطوره و تاریخ میداند، که کوشنامه را به اثری چندلایه تبدیل کرده است.
در همین ارتباط ساقی گازرانی، پژوهشگر ایرانی-آمریکایی و متخصص تاریخ و ادبیات ایران باستان و میانه، دیدگاه متفاوتی به کوشنامه ارائه میدهد که بر تحلیل تاریخی و اسطورهشناختی این اثر متمرکز است. گازرانی در سال ۲۰۰۷ مدرک دکتری تاریخ خود را از دانشگاه ایالتی اوهایو دریافت کرد و از آن زمان، با تمرکز بر حماسههای ایرانی و تاریخنگاری ادبی، به بررسی متون کهن پارسی پرداخته است. یکی از مهمترین آثار او در این زمینه، کتاب «کوش پیلدندان: خلق یک ضدقهرمان است که بهطور خاص به تحلیل منظومه کوشنامه اختصاص دارد. این کتاب، که به فارسی نیز توسط سیما سلطانی ترجمه شده و چاپ دوم آن توسط نشر مرکز منتشر شده، کوشنامه را نهتنها بهعنوان یک اثر ادبی، بلکه بهمثابه سندی تاریخی بررسی میکند.
گازرانی استدلال میکند که کوشنامه، فراتر از یک حماسه صرفاً خیالی، بازتابدهنده روایتهای تاریخی مرتبط با دوره کوشانیان (قرن اول تا سوم میلادی) است، اما از منظر ساسانیان، که رقبای کوشانیان بودند، روایت شده است. او شخصیت کوش پیلدندان، برادرزاده ضحاک، را بهعنوان یک «ضدقهرمان» تحلیل میکند که در این منظومه برای مشروعیتزدایی از کوشانیان و تقویت روایتهای ساسانی خلق شده است. گازرانی معتقد است که کوشنامه، با ترکیب عناصر اسطورهای و تاریخی، تلاشی برای بازنمایی هویت ایرانی در برابر رقبای شرقیاش بوده است. این دیدگاه، کوشنامه را به متنی تبدیل میکند که نهتنها داستانی حماسی، بلکه بخشی از پروژه تاریخنگاری ساسانیان برای مشروعیتبخشی به قدرت خود در برابر کوشانیان است.
علاوه بر این، گازرانی در اثر دیگر خود، «روایتهای خاندان رستم و تاریخنگاری ایرانی»، به بررسی نقش حماسههای پارسی در ساخت هویت و مشروعیت سیاسی پرداخته است. او در این کتاب نشان میدهد که متونی مانند کوشنامه، با بهرهگیری از اسطورهها، به بازسازی و بازنمایی تاریخ ایران از منظری خاص کمک کردهاند. به نظر گازرانی، اشارههای کوشنامه به سرزمینهای شرقی مانند شیلا، گوگوریو و بکجه، نشانهای از آگاهی ایرانیان از جغرافیای شرق آسیا و تعاملات فرهنگی آنها از طریق جاده ابریشم یا روایتهای شفاهی است. این ویژگی، کوشنامه را به سندی ارزشمند برای مطالعه پیوندهای فرهنگی ایران و شرق دور تبدیل میکند.
مقایسه دیدگاههای زرینکوب و گازرانی
تحلیلهای زرینکوب و گازرانی درباره کوشنامه، هرچند در برخی جنبهها همپوشانی دارند، اما از منظر روششناسی و تمرکز پژوهشی تفاوتهای قابلتوجهی دارند. زرینکوب، با رویکردی ادبی و تاریخی، کوشنامه را در بستر فرهنگ عامه ساسانی و بهعنوان یک اثر حماسی با ریشههای اسطورهای بررسی میکند. او بر جنبههای ادبی و خیالی اثر، مانند توصیفات شاعرانه شیلا و پیوند آبتین و فرارَنگ، تأکید دارد و این عناصر را نشانهای از خلاقیت شاعر در تلفیق اسطوره و واقعیت میداند. در مقابل، گازرانی با رویکردی تاریخنگارانه و اسطورهشناختی، کوشنامه را بهعنوان یک متن سیاسی و تاریخی تحلیل میکند که بازتابدهنده رقابتهای سیاسی میان ساسانیان و کوشانیان است. او شخصیت کوش پیلدندان را نه صرفاً یک چهره اسطورهای، بلکه نمادی از دشمنان تاریخی ایران میداند که در این منظومه برای مشروعیتزدایی از کوشانیان خلق شده است.
از منظر جغرافیای فرهنگی، هر دو پژوهشگر به اهمیت اشارههای کوشنامه به شرق آسیا اذعان دارند. زرینکوب این اشارهها را نشانهای از گستردگی تعاملات فرهنگی ایران در دوران باستان میداند، در حالی که گازرانی آنها را بهعنوان بخشی از آگاهی ایرانیان از جغرافیای شرق و تلاش برای درهمآمیختن این مناطق در روایتهای ملی تفسیر میکند. بهعنوان مثال، توصیف شیلا در کوشنامه، که زرینکوب آن را بهعنوان یک تصویر آرمانی و خیالی میبیند، از نظر گازرانی میتواند بازتابدهنده دانش ایرانیان از پادشاهیهای کره از طریق تماسهای تجاری یا فرهنگی باشد.
یکی دیگر از تفاوتهای کلیدی، در نگاه این دو پژوهشگر به اسطورهزدایی کوشنامه است. زرینکوب این ویژگی را بهعنوان یک رویکرد عقلگرایانه در روایت میبیند که کوشنامه را از دیگر حماسههای پارسی متمایز میکند. گازرانی اما این اسطورهزدایی را بخشی از استراتژی تاریخنگاری ساسانی میداند که با هدف ارائه روایتی معتبر و مشروع از تاریخ ایران، اسطورهها را در قالبی شبهتاریخی بازسازی کرده است. این تفاوت در دیدگاه، نشاندهنده عمق و چندلایگی کوشنامه بهعنوان متنی است که هم در حوزه ادبیات و هم در حوزه تاریخنگاری قابلبررسی است.
کوشنامه، با همه شکوهش، نه فقط یک اثر ادبی، بلکه آیینهای است که در آن، پیوندهای عمیق میان ایران و کره بازتاب یافتهاند. این منظومه نشان میدهد که چگونه دو سرزمین، در روزگاری دور، از طریق اسطوره و عشق به هم گره خوردهاند. و شاید، وقتی امروز ایرانیها با شوق به سریالهای کرهای نگاه میکنند، ناخودآگاه به دنبال ردپای همان پیوند باستانیاند؛ پیوندی که در بیتهای کوشنامه، در باغهای شیلا و در عشق آبتین و فرارَنگ، برای همیشه جاودانه شده است.