آخرین زنگ کاخ ممنوعه: خودکشی جمعی ۲۰۰ درباری

Rate this post

در ۱۹ مارس ۱۶۴۴، خیانت یک فرمانده دروازه پکن را گشود و شورشیان هجوم آوردند. امپراتور چانگ‌ژن، در ناامیدی مطلق، خود را دار زد؛ دویست درباری و خاندان سلطنتی هم دنبالش رفتند. این خودکشی جمعی، سلسله ۲۷۶ ساله مینگ را برای همیشه دفن کرد.

در سحرگاه ۱۹ مارس ۱۶۴۴ میلادی، پکن زیر مه غلیظی از دود و هراس فرو رفته بود. صدای طبل‌های شورشیان لی زی‌چنگ مثل ضربان قلب شهری در حال مرگ در کوچه‌های خالی می‌پیچید. در کاخ ممنوعه، امپراتور چانگ‌ژن – آخرین پادشاه دودمان مینگ – بر تخت اژدهایی‌اش نشسته بود و به نقشه‌های پاره‌پاره‌ای خیره شده بود که دیگر هیچ معنایی نداشتند. او می‌دانست که پایان نزدیک است. یکی از فرماندهانش، با خیانت، دروازه دِشنگ‌من را به روی دشمن گشوده بود. حالا شورشیان در خیابان‌ها فریاد می‌زدند: «مرگ بر مینگ! زنده باد دودمان جدید!»

امپراتور ۳۳ ساله، با دستانی لرزان، زنگ کوچکی را به صدا درآورد. ملکه یی‌آن و صدها کنیز و درباری به سالن اصلی دویدند. چانگ‌ژن با صدایی که انگار از اعماق تاریخ می‌آمد، گفت: «دودمان ما تمام شد. اما ما اسیر نمی‌شویم.» سپس شمشیرش را برداشت، به سمت تپه جینگ‌شان رفت و طنابی دور گردنش انداخت. بدن بی‌جانش زیر درخت اقاقیا آویزان شد . نمادی از سقوط ۲۷۶ ساله یکی از درخشان‌ترین سلسله‌های چین.

این لحظه، نه فقط پایان یک امپراتور، بلکه پایان یک عصر بود. در ساعات بعدی، بیش از ۲۰۰ نفر از خاندان سلطنتی، درباریان و حتی سربازان وفادار، یکی پس از دیگری خودکشی کردند. کاخ‌ها پر از اجساد بود: برخی با سم، برخی با خنجر، برخی با حلق‌آویز. این خودکشی جمعی، آخرین مقاومت مینگ در برابر تحقیر بود. اما چرا یک دودمان که روزی دیوار چین را بازسازی کرده بود، ظروف سفالی آبی‌رنگش جهان را مسحور کرده بود و ناوگان دریانوردی‌اش تا آفریقا رسیده بود، این‌چنین فروپاشید؟ برای فهمیدن این، باید به عقب برگردیم . به ریشه‌های مینگ، شکوهش، و سایه‌های تاریکی که از درون آن را خورد.

تولد از خاکستر مغول‌ها: بنیان‌گذاری مینگ

داستان مینگ با یک راهب فقیر شروع می‌شود. در سال ۱۳۵۱، چین زیر یوغ دودمان یوان – مغول‌های چنگیزخان – در حال له شدن بود. قحطی، مالیات‌های سنگین و بیماری طاعون، مردم را به ستوه آورده بود. در میان این آشوب، مردی به نام جو یوان‌جانگ، که در صومعه بودایی بزرگ شده بود، به شورشیان پیوست. او از یک گدا به یک ژنرال تبدیل شد و در سال ۱۳۶۸، پس از شکست آخرین امپراتور یوان، خود را امپراتور هونگ‌وو اعلام کرد. دودمان مینگ (به معنای «درخشان») متولد شد.

هونگ‌وو پایتخت را از نانجینگ به بیجینگ (پایتخت شمالی) منتقل کرد – نامی که مغول‌ها گذاشته بودند، اما مینگ آن را تثبیت کرد. او دیوار بزرگ چین را بازسازی کرد؛ نه فقط برای دفاع از مغول‌ها، بلکه برای نماد قدرت. دیوار مینگ بیش از ۸۸۵۰ کیلومتر طول داشت، با برج‌های نگهبانی که مثل چشم‌هایی هوشیار به شمال خیره بودند. منابع تاریخی مثل «تاریخ مینگ» (Ming Shi) توصیف می‌کنند که چگونه میلیون‌ها کارگر، سنگ‌ها را از کوه‌ها حمل می‌کردند و با ملات برنج چسبناک، دیواری نفوذناپذیر ساختند.

در دوران امپراتور یونگ‌له (۱۴۰۲-۱۴۲۴)، مینگ به اوج رسید. ناوگان دریانورد ژنگ هه – با کشتی‌هایی غول‌پیکر که ۹ دکل داشتند و بیش از ۳۰۰ کشتی – هفت سفر اکتشافی کرد. از جاوه تا کنیا، هدایایی مثل زرافه و ادویه آوردند. یونگ‌له کاخ ممنوعه را ساخت: ۹۹۹۹ اتاق، سقف‌های زرد لعابی که نماد امپراتور بودند. اقتصاد شکوفا شد؛ کشاورزی با معرفی ذرت و سیب‌زمینی از آمریکا (از طریق اسپانیایی‌ها) افزایش یافت. هنر ظروف سفالی مینگ، با طرح‌های آبی-سفید، هنوز در موزه‌های جهان می‌درخشد.

اما این شکوه، سایه‌هایی داشت. امپراتوران مینگ سیستم امتحانات امپراتوری را احیا کردند . جایی که هر کسی، حتی از طبقه پایین، می‌توانست با مطالعه کنفوسیوس به مقام برسد. این سیستم، هزاران دانشمند-بروکرات تولید کرد، اما فساد را هم کاشت. خواجه‌ها قدرت گرفتند و دربار را به میدان جنگ تبدیل کردند.

شکاف‌های درونی: فساد، قحطی و جنگ‌های خارجی

تا قرن هفدهم، مینگ مثل درخت تنومندی بود که از داخل پوسیده بود. امپراتور وان‌لی (۱۵۷۲-۱۶۲۰) یکی از بدترین‌ها بود. او ۳۰ سال در اتاق خوابش ماند و امور را به خواجه‌ها سپرد. فساد اداری مثل ویروسی گسترش یافت. مقامات مالیات‌ها را می‌دزدیدند، ارتش ضعیف شد. منابع از آرشیوهای مینگ نشان می‌دهد که در سال ۱۶۳۰، بیش از ۷۰ درصد بودجه نظامی حیف‌ومیل می‌شد.

طبیعت هم بی‌رحم بود. «دوره کوچک یخبندان»  از قرن ۱۴ شروع شد و تا ۱۷ ادامه داشت. زمستان‌های سخت، رودخانه یانگ‌تسه یخ می‌زد، قحطی‌ها میلیون‌ها را کشت. در ۱۶۴۱-۱۶۴۴، قحطی در شانشی و هنان چنان شدید بود که مردم پوست درخت می‌خوردند یا فرزندانشان را می‌فروختند. شورش‌ها شروع شد: کشاورزان مسلح به چوب و داس، علیه زمین‌داران.

در مرزها، تهدیدها زیاد بود. ژاپنی‌ها تحت  رهبری تويوتومي هيده‌یوشی در ۱۵۹۲ و ۱۵۹۷ به کره حمله کردند (جنگ ایمجین). مینگ برای دفاع از متحدش کره، صدها هزار سرباز فرستاد. پیروزی آمد، اما هزینه‌اش خزانه را خالی کرد. در شمال، منچوها – قبیله جورچن – زیر رهبری نورهاشی متحد شدند. آنها در ۱۶۱۹ در نبرد سارهو، ارتش مینگ را خرد کردند.

امپراتور تیان‌چی (۱۶۲۷-۱۶۴۴) سعی کرد اصلاح کند، اما دیر بود. او خواجه‌های فاسد را اعدام کرد، اما ارتشش گرسنه بود. در ۱۶۴۴، لی زی‌چنگ – یک چوپان سابق که به شورشی تبدیل شده بود – ارتش عظیمی جمع کرد. شعارش: «مالیات ندهید، زمین بگیرید!» او شیان را گرفت و به پکن رسید.

سقوط پکن: خیانت و خودکشی جمعی

در ۲۵ آوریل ۱۶۴۴ (۱۹ مارس تقویم جولیانی قدیم)، لی زی‌چنگ پکن را محاصره کرد. امپراتور چانگ‌ژن – نوه تیان‌چی – ارتشش را از دست داده بود. فرمانده دروازه، با رشوه، دروازه را گشود. شورشیان وارد شدند. چانگ‌ژن، در کاخ، زنگ مرگ را نواخت.

تواریخ مینگ توصیف می‌کنند: امپراتور ابتدا سعی کرد خانواده‌اش را بکشد. ملکه یی‌آن را با شمشیر زد، اما او زنده ماند اما بعداً خودکشی کرد. دخترش را کشت. سپس به تپه رفت و خود را آویخت. بدنش را با لباس قرمز  که در آن موقع رنگ عزا بود دفن کردند

در ساعات بعدی، موج خودکشی همه را فرا گرفت. ژنرال‌ها سم خوردند، کنیزها در چاه‌ها پریدند. بیش از ۲۰۰ نفر. یکی از درباریان نوشت: «ما مرگ را به اسارت ترجیح دادیم.» لی زی‌چنگ کاخ را غارت کرد و خودش را امپراتور دودمان شون اعلام کرد اما فقط ۴۲ روز دوام آورد.

ورود کوئینگ: آخرین سلسله امپراتوری

در همین حین، ژنرال وو سان‌گوی، فرمانده مرز شمالی مینگ، با منچوها متحد شد تا لی را شکست دهد. در نبرد کوه شاان، لی کشته شد. منچوها وارد پکن شدند و دودمان کوئینگ را بنیان گذاشتند. امپراتور شون‌جی، کودک ۶ ساله، بر تخت نشست. کوئینگ ۲۶۸ سال دوام آورد: فتح تایوان، گسترش به تبت و مغولستان، اما با تراشیدن موهای پیشانی (صف دم اسبی) چینی‌ها را تحقیر کرد.

کوئینگ هم با مشکلات مشابه روبرو شد: جنگ‌های تریاک با بریتانیا، شورش تای‌پینگ (۲۰ میلیون کشته)، و انقلاب ۱۹۱۱ سین‌های سان یات‌سن که جمهوری چین را آورد.

دودمان مینگ، از ۱۳۶۸ تا ۱۶۴۴، چین را متحد کرد، فرهنگ را شکوفا کرد. کتاب‌های چاپی، رمان‌هایی مثل «سفر به غرب»، معماری کاخ ممنوعه. اما درسش: قدرت بدون اصلاح داخلی، فرومی‌پاشد. خودکشی چانگ‌ژن، نماد وفاداری کنفوسیوسی بود، اما نتوانست دودمان را نجات دهد.

امروز، در پکن، تپه جینگ‌شان هنوز هست. درخت اقاقیا رفته، اما مجسمه‌ای از امپراتور آویزان نیست – فقط یادآوری. مینگ رفت، کوئینگ آمد و رفت، اما داستان چین ادامه دارد: از امپراتوری به جمهوری، به قدرت مدرن.

Rate this post

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *