آخرین مُهر گذرنامه؛ روایت سقوط چائوشسکو پس از سفر به ایران

نیکولای چائوشسکو، دیکتاتور سالخورده رومانی، در حالی پا به تهران گذاشت که هنوز خود را «رهبر بزرگ» می‌دانست و تصور می‌کرد اوضاع کشورش تحت کنترل است. سفری رسمی، دیدارهای دیپلماتیک و لبخندهای تشریفاتی؛ اما پشت این ظاهر آرام، رومانی در آتش خشم مردم می‌سوخت. چائوشسکو نمی‌دانست این سفر به ایران، آخرین سفر خارجی زندگی‌اش خواهد بود.

آخرین مُهر گذرنامه؛ روایت سقوط چائوشسکو پس از سفر به ایران

تنها چند روز پس از بازگشت به بخارست، تظاهرات سراسری حکومتش را فرو ریخت، او و همسرش دستگیر شدند و در کریسمس ۱۹۸۹، در برابر جوخه تیرباران ایستادند؛ پایانی ناگهانی برای دیکتاتوری که گمان می‌کرد تاریخ را در مشت دارد.

سقوط دیکتاتور: داستان انقلاب رومانی و آخرین روزهای نیکولای چائوشسکو

در زمستان سرد ۱۹۸۹، هنگامی که بادهای تغییر بر سراسر اروپای شرقی می‌وزید، رومانی آخرین سنگر استبداد کمونیستی بود که فرو ریخت. نیکولای چائوشسکو، مردی که خود را "رهبر بزرگ" و "دانوب اندیشه" می‌نامید، بیش از دو دهه بر این کشور حکومت کرده بود. او نماد دیکتاتوری بود که با مشت آهنین، اقتصاد را نابود کرد، مردم را گرسنه نگه داشت و هر صدایی از مخالفت را خفه می‌کرد. اما در دسامبر آن سال، جرقه‌ای در شهر تیمیشوارا زده شد که به شعله‌ای سوزان تبدیل گردید و رژیم او را در کمتر از دو هفته به خاک سپرد. امروز، در آستانه سالگرد این رویداد تاریخی – ۲۲ دسامبر – نگاهی می‌اندازیم به این انقلاب خونین، که نه تنها پایان یک دیکتاتور را رقم زد، بلکه نمادی از فروپاشی بلوک شرق شد. در این گزارش، به جزئیات این رویداد می‌پردازیم، از صعود چائوشسکو تا سقوطش، با تمرکز بر آخرین سفر خارجی او به ایران و ماجرای استیضاح علی‌اکبر ولایتی، وزیر خارجه وقت ایران، که این بازدید را رقم زد. و در نهایت، به صحنه تیرباران او و همسرش النا می‌رسیم، لحظه‌ای که جهان را شوکه کرد.

صعود یک دیکتاتور: از زندان تا کاخ ریاست

نیکولای چائوشسکو در ۲۶ ژانویه ۱۹۱۸ در روستایی فقیرنشین در جنوب رومانی به دنیا آمد. کودکی‌اش پر از سختی بود؛ خانواده‌ای دهقان با ۱۰ فرزند، و او که زود ترک تحصیل کرد تا در کارخانه‌ای کفش‌سازی کار کند. اما جاه‌طلبی‌اش او را به سوی حزب کمونیست کشاند. در دهه ۱۹۳۰، به عنوان یک فعال کمونیست دستگیر شد و سال‌ها در زندان گذراند، جایی که با گئورگیو دژ، رهبر آینده رومانی، آشنا شد. پس از جنگ جهانی دوم، با اشغال رومانی توسط شوروی، چائوشسکو به سرعت پله‌های قدرت را بالا رفت. او به عنوان وزیر نیروهای مسلح، نقش کلیدی در سرکوب مخالفان ایفا کرد و در ۱۹۶۵، پس از مرگ دژ، دبیرکل حزب کمونیست شد.

در دسامبر ۱۹۶۷، چائوشسکو به ریاست شورای دولتی رسید، و این آغاز عصر دیکتاتوری او بود. او در ابتدا محبوب بود؛ سیاست‌های مستقل از مسکو، مانند محکوم کردن حمله شوروی به چکسلواکی در ۱۹۶۸، او را به عنوان یک رهبر ملی‌گرا جلوه داد. در ۱۹۷۴، کمیته مرکزی حزب او را رئیس‌جمهور کرد. چائوشسکو با مهارت دیپلماتیک، بین شرق و غرب مانور می‌داد. او روابط خوبی با غرب برقرار کرد: دیدار با ریچارد نیکسون در ۱۹۶۹، عضویت در صندوق بین‌المللی پول، و حتی دریافت نشان شوالیه از ملکه انگلیس. اما در داخل، رژیم او یک دیکتاتوری خشن بود. حزب کمونیست همه چیز را کنترل می‌کرد، و سکوریتاته – پلیس مخفی – با بیش از ۱۰۰ هزار مأمور، جامعه را زیر نظر داشت. هر مخالفتی با زندان، شکنجه یا مرگ پاسخ داده می‌شد.

چائوشسکو و همسرش النا، که او را "مادر ملت" می‌نامید، یک کیش شخصیت ساختند. عکس‌هایشان همه جا بود، و رسانه‌ها آنها را ستایش می‌کردند. اما زیر این ظاهر، اقتصاد رومانی در حال فروپاشی بود. چائوشسکو برای بازپرداخت بدهی‌های خارجی، صادرات را افزایش داد و واردات را کاهش، که منجر به کمبود غذا، برق و گرما شد. مردم در صف‌های طولانی برای نان می‌ایستادند، در حالی که کاخ‌های مجلل چائوشسکو پر از تجملات بود.

دهه ۱۹۸۰: بحران اقتصادی و سرکوب‌های فزاینده

اوایل دهه ۱۹۸۰، برنامه‌های اقتصادی چائوشسکو – مانند "سیستماتیک‌سازی" روستاها، که هزاران دهکده را نابود کرد تا مزارع جمعی بسازد – بحران را تشدید کرد. تورم سر به فلک کشید، و مردم گرسنه بودند. در ۱۹۸۲، او اعلام کرد که بدهی خارجی را پرداخت کرده، اما به قیمت فقر مردم. اعتراضات پراکنده آغاز شد. در ۱۹۸۷، کارگران در براشوف اعتصاب کردند و به ساختمان حزب حمله بردند. پلیس آنها را سرکوب کرد، اما جرقه زده شده بود.

چائوشسکو مخالف اصلاحات بود. در حالی که گورباچف در شوروی پرسترویکا را پیش می‌برد، چائوشسکو آن را "خیانت به کمونیسم" می‌دانست. او حتی با غرب روابطی داشت، اما داخل کشور، کنترل مطلق بود. در نوامبر ۱۹۸۹، کنگره حزب او را دوباره انتخاب کرد، اما جهان در حال تغییر بود. دیوار برلین فرو ریخته بود، و رژیم‌های کمونیستی یکی پس از دیگری سقوط می‌کردند. رومانی آخرین بود، اما خونین‌ترین.

جرقه انقلاب: تیمیشوارا و سرکوب خونین

انقلاب در ۱۶ دسامبر ۱۹۸۹ در تیمیشوارا آغاز شد. لاسلو توکس، کشیش مجارتبار پروتستان، که مخالف رژیم بود، قرار بود اخراج شود. مردم دور کلیسایش جمع شدند تا حمایت کنند. نیروهای امنیتی حمله کردند، اما اعتراضات گسترش یافت. چائوشسکو، که در حال آماده‌سازی برای سفر به ایران بود، دستور سرکوب داد. در ۱۷ دسامبر، ارتش و سکوریتاته به معترضان تیراندازی کردند. صدها کشته شدند، و اجساد را در گورهای دسته‌جمعی دفن کردند. شایعات از هزاران کشته می‌گفت، که خشم را شعله‌ور کرد.

2039968_826

در ۱۸ دسامبر، چائوشسکو به ایران پرواز کرد، و همسرش النا را مسئول گذاشت. این سفر، آخرین سفر خارجی او، نمادی از انزوای دیپلماتیک‌اش بود. او به دنبال حمایت از ایران، که خود در انزوا بود، می‌رفت.

چائوشسکو،  در ۲۰ دسامبر به بخارست بازگشت. وضعیت وخیم بود. او بلافاصله جلسه کمیته مرکزی را تشکیل داد و دستور داد تظاهراتی در حمایت از رژیم برگزار شود.

اوج انقلاب: سخنرانی بخارست و فرار

در ۲۱ دسامبر، چائوشسکو در بالکن کاخ ریاست سخنرانی کرد. صدها هزار نفر را اجباراً جمع کرده بودند تا شعار دهند. اما وقتی او شروع به صحبت کرد، جمعیت فریاد زد: "تیمیشوارا! تیمیشوارا!" و "مرگ بر دیکتاتور!" تلویزیون دولتی پخش زنده را قطع کرد، اما دیر شده بود. اعتراضات به شورش تبدیل شد. ارتش تیراندازی کرد، اما بسیاری از سربازان به مردم پیوستند.

در ۲۲ دسامبر، ارتش به طور کامل به انقلابیون پیوست. ایون ایلیسکو، یکی از مخالفان داخلی، جبهه نجات ملی را تشکیل داد. چائوشسکو و النا با هلیکوپتر فرار کردند، اما خلبان آنها را فریب داد و در تارگوویشته فرود آورد. آنها دستگیر شدند. رژیم سقوط کرد، و مردم به خیابان‌ها ریختند. درگیری‌ها ادامه یافت؛ سکوریتاته مقاومت کرد، و هزاران کشته شدند.

در ۲۵ دسامبر، چائوشسکو و النا در یک پایگاه نظامی در تارگوویشته محاکمه شدند. محاکمه سریع بود؛ اتهامات: نسل‌کشی، فساد اقتصادی، و کشتار مردم. چائوشسکو فریاد زد: "این خیانت است! من رئیس‌جمهورم!" النا هم دفاع کرد، اما قاضی آنها را مجرم شناخت. حکم: اعدام.

آنها را به دیوار بردند. جوخه تیرباران آماده شد. چائوشسکو آخرین کلماتش را گفت: "زنده باد رومانی سوسیالیستی!" سپس تیرها شلیک شد. اجسادشان را نشان دادند، و جهان تصاویر را دید. این پایان بود؛ دیکتاتوری که ۲۴ سال حکومت کرد، در کریسمس اعدام شد. انقلاب ۱۱۰۴ کشته به جا گذاشت، اما رومانی آزاد شد.

1608988263-ceausecu-execution

 

آخرین سفر خارجی: بازدید از ایران و ماجرای استیضاح ولایتی

در ۱۸ دسامبر ۱۹۸۹، هواپیمای چائوشسکو در تهران فرود آمد. این بازدید، در حالی که تیمیشوارا در خون غوطه‌ور بود، برای ایرانمساله ساز شد. علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس‌جمهور ایران، او را پذیرفت. چائوشسکو با علی‌اکبر ولایتی، وزیر خارجه، دیدار کرد و قراردادهایی برای همکاری اقتصادی امضا کردند. ایران به دنبال نفت و گاز رومانی بود، و چائوشسکو به دنبال حمایت سیاسی. اما این بازدید کوتاه بود؛ او فقط دو روز ماند و در ۲۰ دسامبر بازگشت.

FJzQZlTWUAEsBpR

برای ایران، این بازدید چالش برانگیز  بود. اخبار سرکوب در رومانی به سرعت پخش شد، و جهان چائوشسکو را محکوم می‌کرد. در تهران، مردم و رسانه‌ها خشمگین بودند. چرا ایران میزبان یک دیکتاتور قاتل بود؟ این سؤال مستقیماً به ولایتی رسید. ولایتی، که از ۲۴ آذر ۱۳۶۰ وزیر خارجه بود، این بازدید را ترتیب داده بود. او استدلال می‌کرد که این بخشی از سیاست خارجی مستقل ایران است، اما منتقدان آن را اشتباه بزرگ می‌دانستند.

2039970_188

سفر نیکولای چائوشسکو به تهران، تنها یک خطای دیپلماتیک مقطعی نبود؛ این رویداد  وزارت امور خارجه را در معرض انتقادها قرار داد. پس از سقوط و اعدام دیکتاتور رومانی، این پرسش در افکار عمومی و مجلس شورای اسلامی شکل گرفت که چگونه جمهوری اسلامی ایران، در اوج سرکوب خونین مردم رومانی، میزبان یکی از منفورترین دیکتاتورهای جهان شده است.

در روزهای آغازین دی ۱۳۶۸، گروهی از نمایندگان مجلس ـ عمدتاً از جناح چپ و نیروهای منتقد سیاست خارجی دولت ـ صراحتاً علی‌اکبر ولایتی، وزیر امور خارجه، را مسئول این تصمیم دانستند. آنان استدلال می‌کردند که دستگاه دیپلماسی یا از تحولات رومانی بی‌خبر بوده ـ که خود نشانه ضعف است ـ یا با علم به سرکوب‌ها، این سفر را پذیرفته که در این صورت، لطمه‌ای جدی به اعتبار اخلاقی جمهوری اسلامی وارد شده است.

نام‌هایی از نمایندگان منتقد در محافل پارلمانی مطرح بود که خواستار پاسخ‌گویی رسمی وزیر خارجه شدند. محور انتقادها روشن بود:

چرا این سفر لغو نشد؟

چرا هشدارهای رسانه‌های جهانی نادیده گرفته شد؟

و چرا ایران، درست در لحظه فروپاشی یک رژیم سرکوبگر، در کنار آن ایستاد؟

در ۱۲ دی ۱۳۶۸، علی‌اکبر ولایتی برای ارائه توضیحات در مجلس حاضر شد. او در دفاع از خود تأکید کرد که سفر چائوشسکو از مدت‌ها پیش برنامه‌ریزی شده و وزارت خارجه ایران در زمان انجام سفر، برآوردی از فروپاشی قریب‌الوقوع رژیم رومانی نداشته است. ولایتی همچنین سیاست خارجی ایران را مبتنی بر «تعامل با کشورهای مستقل و غیرمتعهد» دانست و گفت که جمهوری اسلامی قصد مداخله در امور داخلی کشورها را ندارد.

با وجود این توضیحات، فضای مجلس همچنان ملتهب بود و بحث استیضاح به‌طور جدی در راهروها و کمیسیون‌ها جریان داشت. با این حال، استیضاح هیچ‌گاه به صحن علنی نرسید. دلیل این عقب‌نشینی، مداخله سیاسی دولت و شخص آیت‌الله هاشمی رفسنجانی بود که در آن مقطع، ثبات دستگاه دیپلماسی را برای کشور حیاتی می‌دانست.

ایران در سال ۱۳۶۸ در شرایطی حساس قرار داشت: پایان جنگ، رحلت بنیان‌گذار جمهوری اسلامی، آغاز رهبری جدید، و تلاش برای بازسازی روابط خارجی. برکناری وزیر خارجه در چنین فضایی می‌توانست پیام بی‌ثباتی به جهان مخابره کند. همین ملاحظات باعث شد بخش قابل توجهی از نمایندگان، با وجود انتقادهای جدی، از پیگیری استیضاح صرف‌نظر کنند.

در نهایت، علی‌اکبر ولایتی در سمت خود باقی ماند، اما ماجرای سفر چائوشسکو به ایران به‌عنوان یکی از  پرونده‌های حاشیه ساز سیاست خارجی جمهوری اسلامی در دهه نخست پس از انقلاب ثبت شد.

 

 

 

ارسال نظر

خبر‌فوری: انتقاد ترامپ از یورش پلیس به کشوی لباس زیر ملانیا!