پایان یک امپراتوری: ۲۵ دسامبر ۱۹۹۱، روزی که پرچم سرخ پایین آمد

۲۵ دسامبر ۱۹۹۱، روزی که جهان برای همیشه تغییر کرد. هوا سرد بود و برف آرام بر میدان سرخ مسکو می‌بارید. در حالی که چراغ‌های کریسمس در شهرهای غرب روشن شده بود، در قلب کرملین، آخرین ساعت‌های یک امپراتوری ۷۴ ساله در حال شمارش معکوس بود.

پایان یک امپراتوری: ۲۵ دسامبر ۱۹۹۱، روزی که پرچم سرخ پایین آمد

 میخائیل گورباچف، آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی، پشت میز تلویزیون دولتی نشست. صورتش خسته به نظر می‌رسید، اما صدای آرام و محکمی داشت. ساعت حدود ۷ عصر به وقت مسکو بود که او نطق خداحافظی‌اش را آغاز کرد: «هم‌میهنان عزیز، شهروندان گرامی... به دلیل وضعیت پیش‌آمده با تشکیل کشورهای مستقل مشترک‌المنافع، فعالیتم را در مقام ریاست‌جمهوری اتحاد شوروی متوقف می‌کنم. این تصمیم را بر اساس اصول گرفته‌ام...»

این کلمات نه تنها پایان یک دوران، بلکه نماد فروپاشی یک ایدئولوژی بودند. گورباچف از دستاوردهایش سخن گفت: پایان جنگ سرد، آزادی بیان نسبی، خروج نیروهای شوروی از افغانستان در سال ۱۹۸۹، و اتحاد دوباره آلمان شرقی و غربی در ۱۹۹۰. اما در عمق کلماتش، تلخی شکست موج می‌زد. او مردی بود که با سیاست‌های پرسترویکا (بازسازی) و گلاسنوست (شفافیت) می‌خواست شوروی را نجات دهد، اما همین اصلاحات پایه‌های امپراتوری را لرزاندند. در طبقه بالای کرملین، بوریس یلتسین، رئیس‌جمهور روسیه، با لبخندی پیروزمندانه منتظر بود. چند ساعت پیش، در پارلمان روسیه، قانون تغییر نام جمهوری سوسیالیستی فدراتیو شوروی روسیه به «فدراسیون روسیه» امضا شده بود. شوروی دیگر وجود نداشت – حداقل روی کاغذ.

ساعت ۷:۳۲ عصر، گورباچف نطقش را تمام کرد. دوربین‌ها خاموش شدند. او بلند شد، کاغذهایش را جمع کرد و اتاق را ترک کرد. در همان لحظه، بر فراز ساختمان سنای کرملین، سربازان طناب پرچم را کشیدند. پرچم سرخ با داس و چکش – نماد انقلاب اکتبر ۱۹۱۷، استالین، چرنوبیل، دستاوردهای فضایی و جنگ سرد – به‌آرامی پایین آمد. باد سرد زمستانی آن را تکان می‌داد، انگار آخرین نفس‌هایش را می‌کشید. چند دقیقه بعد، پرچم سه‌رنگ سفید-آبی-قرمز – پرچم تزاری که یلتسین احیا کرده بود – بالا رفت و زیر نور پروژکتورها درخشید. این لحظه، که توسط CNN، BBC و شبکه‌های غربی زنده پخش شد، پایان رسمی اتحاد جماهیر شوروی را رقم زد.

زمینه تاریخی: از انقلاب تا بحران

برای درک عمق این رویداد، باید به عقب برگردیم. اتحاد جماهیر شوروی در ۳۰ دسامبر ۱۹۲۲، پس از انقلاب بلشویکی ۱۹۱۷ و جنگ داخلی، تأسیس شد. ولادیمیر لنین بنیانگذار آن بود، اما ژوزف استالین آن را به یک ابرقدرت صنعتی و نظامی تبدیل کرد – هرچند با هزینه‌ای وحشتناک از جان انسان‌ها. جنگ جهانی دوم، که شوروی را به عنوان متحد غربی‌ها علیه نازی‌ها قرار داد، قدرت مسکو را تثبیت کرد. اما پس از جنگ، جنگ سرد آغاز شد: رقابت هسته‌ای، مسابقه فضایی (اسپوتنیک ۱۹۵۷ و یوری گاگارین ۱۹۶۱)، و نفوذ ایدئولوژیک در آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین.

دهه ۱۹۸۰ با بحران‌های اقتصادی همراه بود. اقتصاد برنامه‌ریزی‌شده شوروی، با تمرکز بر صنایع سنگین و نظامی، نمی‌توانست با نیازهای مصرفی مردم همخوانی کند. کمبود غذا، صف‌های طولانی و فساد سیستماتیک، نارضایتی را شعله‌ور کرد. لئونید برژنف (۱۹۶۴-۱۹۸۲) و جانشینانش نتوانستند اصلاح کنند. میخائیل گورباچف در مارس ۱۹۸۵ به قدرت رسید و با پرسترویکا و گلاسنوست، سعی در نجات سیستم کرد. گلاسنوست آزادی رسانه‌ها را آورد و سانسور را کاهش داد؛ پرسترویکا بازارهای کوچک و تعاونی‌ها را مجاز کرد. اما این سیاست‌ها، مانند بازکردن دریچه سد، فشارهای قومی و ملی‌گرایانه را آزاد کرد.

جمهوری‌های بالتیک (لیتوانی، لتونی، استونی) اولین اعتراضات را در ۱۹۸۸ آغاز کردند. در ۱۹۹۰، کشورهای اروپای شرقی – از جمله آلمان شرقی، لهستان و چکسلواکی – با انقلاب‌های مخملی از شرق کمونیستی رها شدند. اتحاد دوباره آلمان در ۳ اکتبر ۱۹۹۰، بدون دخالت شوروی، نماد ضعف مسکو بود. در داخل، بوریس یلتسین، شهردار سابق مسکو، به رقیب اصلی گورباچف تبدیل شد. یلتسین در انتخابات روسیه در ژوئن ۱۹۹۱ پیروز شد و بلافاصله استقلال روسیه را اعلام کرد.

کودتای اوت ۱۹۹۱ نقطه عطف بود. گروهی از تندروهای کمونیست، از جمله وزیر دفاع دمیتری یازوف، علیه گورباچف کودتا کردند. یلتسین روی تانک ایستاد و مردم را به مقاومت فراخواند. کودتا در سه روز شکست خورد و اعتبار گورباچف را نابود کرد. یلتسین کنترل ارتش و KGB را گرفت. در ۸ دسامبر ۱۹۹۱، رهبران روسیه (یلتسین)، اوکراین و بلاروس در جنگل بلورژ بیاکولوفسک توافق‌نامه بلورژ را امضا کردند و «اتحاد مستقل کشورها» (CIS) را تشکیل دادند – بدون شوروی مرکزی.

لحظه کلیدی: نطق گورباچف و پایین آمدن پرچم

در ۲۵ دسامبر، گورباچف نطق ۱۲ دقیقه‌ای‌اش را ایراد کرد. او گفت: «من کارم را با تمام وجود انجام دادم و حالا مسئولیت را به جانشینانم می‌سپارم.» از اصلاحاتش دفاع کرد، اما به شکست در حفظ اتحاد اعتراف کرد. جهان با تعجب تماشا می‌کرد. جورج اچ. دبلیو. بوش، رئیس‌جمهور آمریکا، پاسخ داد: «امشب کریسمس است و ما می‌توانیم با آرامش بخوابیم.» این کلمات، پایان تهدید هسته‌ای شوروی را جشن می‌گرفت.

در کرملین، همزمان با پایان نطق، پرچم پایین آمد. سربازان گارد کرملین، بدون هیجان، عمل کردند. پرچم سرخ، که از ۱۹۱۸ نماد قدرت بود، جمع شد. پرچم جدید روسیه، طراحی‌شده در دوران تزاری، بالا رفت. در میدان سرخ، رهگذران واکنش‌های متفاوتی نشان دادند: کهنه‌سربازان جنگ جهانی دوم فریاد «خیانت» زدند؛ جوانان با امید نگریستند. روز بعد، ۲۶ دسامبر، شورای عالی شوروی جلسه نهایی‌اش را برگزار کرد و اتحاد را منحل اعلام کرد.

یلتسین قدرت را کاملاً تصاحب کرد: کنترل ۲۸ هزار کلاهک هسته‌ای، ارتش ۵ میلیونی، و منابع عظیم. گورباچف به خانه رفت، بدون دفتر یا محافظ. او بعدها نوشت: «من شوروی را نجات دادم، اما روسیه را از دست دادم.»

نقش شخصیت‌های کلیدی

گورباچف (زاده ۱۹۳۱)، کشاورز فقیر از استافروپول، با هوش سیاسی‌اش صعود کرد. جایزه نوبل صلح ۱۹۹۰ را برای پایان جنگ سرد برد، اما در خانه منفور شد. پرسترویکا اقتصاد را باز کرد، اما تورم و کمبود را آورد. گلاسنوست بحث‌های ممنوعه – مانند گولاگ و قحطی اوکراین – را آزاد کرد.

یلتسین (۱۹۳۱-۲۰۰۷)، مهندس سیبری، با پوپولیسم قدرت گرفت. ایستادن روی تانک در کودتای اوت، او را قهرمان کرد. او روسیه را مستقل کرد و CIS را رهبری، اما دورانش با شوک‌درمانی اقتصادی (خصوصی‌سازی سریع توسط آناتولی چوبایس) همراه بود: تورم ۲۵۰۰ درصدی در ۱۹۹۲، سقوط تولید ۵۰ درصدی، و الیگارش‌ها.

رهبران دیگر: استانیسلاو شوشکویچ (بلاروس) و لئونید کراوچوک (اوکراین) در بلورژ نقش داشتند. در غرب، بوش و هلmut Kohl (آلمان) از فروپاشی استقبال کردند، اما فرانسوا میتران فرانسه نگران بی‌ثباتی هسته‌ای بود.

پیامدهای فوری و بلندمدت

فروپاشی شوروی ۱۵ جمهوری مستقل ایجاد کرد: روسیه، اوکراین، بلاروس، قزاقستان و غیره. CIS شکل گرفت، اما ضعیف ماند. روسیه ارثیه هسته‌ای را گرفت و ناتو قول عدم گسترش شرقی داد (که نقض شد).

اقتصادی: دهه ۱۹۹۰ «دهه تاریک» روسیه بود. امید به دموکراسی جای کمونیسم را گرفت، اما فساد و جنگ چچن (۱۹۹۴) آمد. یلتسین در ۱۹۹۹ ولادیمیر پوتین را جانشین کرد – مردی که نوستالژی شوروی را زنده کرد.

جهانی: پایان جنگ سرد، آمریکا را تنها ابرقدرت کرد. ناتو به شرق گسترش یافت (لهستان ۱۹۹۹). در جمهوری‌های سابق، انقلاب‌های رنگی (گرجستان ۲۰۰۳، اوکراین ۲۰۰۴) آمدند، اما جنگ‌های قومی (ناغورنو-قره‌باغ، تاجیکستان) خونریزی آوردند.

امروز، ۲۵ دسامبر ۱۹۹۱ هنوز طنین‌انداز است. حمله روسیه به اوکراین در ۲۰۲۲، نشانی از زخم‌های حل‌نشده است. گورباچف در ۲۰۲۲ درگذشت، بدون آشتی با گذشته.

این رویداد پایان قرن ایدئولوژیک بود: کمونیسم، که یک‌پنجم جهان را اداره می‌کرد، سقوط کرد. فرانسیس فوکویاما «پایان تاریخ» را اعلام کرد – پیروزی لیبرال‌دموکراسی. اما واقعیت پیچیده‌تر بود. فروپاشی بدون برنامه، میلیون‌ها را فقیر کرد. امیدهای شکننده یلتسین به آشوب تبدیل شد.

گورباچف ناجی یا نابودکننده بود؟ اصلاحاتش دیوار برلین را (۹ نوامبر ۱۹۸۹) فرو ریخت، اما اتحاد را از دست داد. یلتسین پیروز تاکتیکی، اما استراتژیک شکست خورد. جهان تغییر کرد: از دوقطبی به چندقطبی، با چین و اسلام‌گرایی به عنوان چالش‌های جدید.

در نهایت، ۲۵ دسامبر ۱۹۹۱ نه فقط پایان شوروی، بلکه بازتعریف هویت‌ها بود. پرچمی پایین آمد، پرچمی بالا رفت، اما نقشه جهان – و روح ملت‌ها – هنوز در حال تغییر است.

 

ارسال نظر

خبر‌فوری: جان رابرتسون، «پیکاسوی فوتبال» درگذشت